Skip to main content

افسون‌های نیل

معرفی کتاب
«آلن‌دوپره» باستان‌شناس معروف، بعد از مدت‌ها به شهر «لوکسور»، در جنوب مصر بازمی‌گردد تا کاوش در گورستان تبس را دنبال کند. در طول سفر، دوپره، خانم جوانی را می‌بیند که سرنوشتش را تحت تاثیر قرار می‌دهد! دوپره قرار است در «ویلای سبز» اقامت کند، جایی که هئیت باستان‎شناسی برای او رزرو کرده است؛ اما در بدو ورودش، «فلوران لاوِردو»، نقاش هئیت باستان‌شناسی، او را گلوله‌باران می‌کند. مردی که در برابر دوپره ایستاده است، با فلورانی که او می‌شناسد، تفاوت بسیاری دارد؛ اما چه بلایی بر سر او آمده است؟

مجموعه داستان‌های آن روزها

معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی ده داستان کوتاه است که تمام آن‌ها درباره درس و مدرسه و معلم و بچه‌هاست. «نامه‌ها»، «مصیبت»، «درس عملی»، «شال گردن» و «تصمیم آقای مدیر» نام برخی از این داستان‌هاست. داستان «نامه‌ها» درباره معلمی است که برای بچه‌های مدرسه درباره نماز اول وقت و درست خواندن آن سخنرانی می‎کند؛ اما وقتی خود به نماز می‌ایستد، به علت عجله و حواس‌پرتی، بارها اشتباه می‌کند و... . «مصیبت» داستان معلمی را روایت می‌کند که به اجبار به روستایی می‌رود تا به بچه‌ها درس بدهد. او به غیر از درس، درباره اخلاق هم با بچه‌ها صحبت می‌کند و آن‌ها را از حسد و دروغ و بدقولی و... منع می‌کند. روزی که به شدت سرما خورده است، مبصر کلاس که بچه بسیار درس‌خوانی است، صدا می‌کند و به او می‌گوید که می‌خواهد به شهر برود و... .

ستاره کوشک: تبیین وصیت‌نامه پاسدار شهید عبدالرحیم جباری

معرفی کتاب
کتاب حاضر تبیین وصیت‌نامه شهید «عبدالرحیم جباری» است و شامل پنج بخش است. بخش اول که کلیات نام دارد، مسائلی مانند معنای کلمه وصیت، مرگ و مراتب آن و عرفان عملی را بررسی می‌کند. بخش دوم، بررسی شهادت‌نامه این شهید است. بخش سوم، به مفهوم قبض و بسط اشاره می‌کند و توبه و بازگشت به آرامش و شهود عرفانی را توضیح می‌دهد. بخش چهارم، قسمت اول وصیت را که مناجات شهید است، روایت می‎کند و نکات مختصری درباره اقسام قبض دارد. در بخش پنجم دست‌نوشته‌های این شهید ارائه شده است.

داستان‌ها وحکمت‌ها: داستان‌های کوتاه از ملت‌های دنیا

معرفی کتاب
این کتاب حاوی داستان‌های کوتاه است. علاوه‌بر داستان‌هایی که با الهام از برخی روایات و تمثیل‌های کهن فارسی نگاشته یا بازنویسی شده است، داستان‌هایی از اقوام و ملل گوناگون گردآوری شده است؛ همچون مثل‌ها و لطیفه‌ها که وجهه‌ای همگانی دارند و غالباً تبدیل به فرهنگ ملت‌ها شده‌اند. اولین خصوصیات داستان‌های این کتاب، کوتاه بودن و غافلگیرکننده بودن آن‌هاست. سعی شده است که داستان‌ها خسته‌کننده نباشند و جذابیت خود را برای همه نوع خواننده و همه اقشار حفظ کنند. بسیاری از این داستان‌ها، همان تمثیل‌ها و فولکلور ملت‌هاست که نویسندگان خوش‌ذوق آن‌ها را به صورت داستان درآورده‌اند. «مرد ثروتمند»، «شام آخر»، «سحرخیز باش»، «دعای مادر» و «بهلول و جنید» نام برخی از این داستان‌هاست.

پسر آفتاب

معرفی کتاب
«پِری» پسربچه‌ای یازده ساله است که با مادرش «جسیکا» در زندان زندگی می‌کند. جسیکا تقریباً دوازده سال از پانزده سال محکومیتش را گذرانده است. او به خاطر پِری این سال‌ها را به خوبی تحمل کرده است. «اِدگنده» که حتی قبل از پِری و مادرش آنجا بوده است، پِری را «پسر آفتاب» صدا می‌کند. آزادی مشروط جسیکا نزدیک است و او برای زندگی بیرون از زندان کلی نقشه کشیده است؛ اما اوضاع طبق نقشه پیش نمی‌رود. دادستان جدید شهر متوجه می‌شود که پسربچه‌ای داخل زندان زندگی می‌کند و او را به خانه خودش می‌برد. حالا پِری قصد دارد از ماجرایی که باعث زندانی شدن مادرش شده است، پرده بردارد.

باغ طوطی

معرفی کتاب
این کتاب زندگی «میثم تمار» است. او در نوجوانی اسیر شده و به زنی به نام «ماجده» فروخته می‌شود که شوهرش در جنگ با ایرانیان ناپدید شده است. ماجده نام پسر نوجوان را «سالم» می‌گذارد و با گذشت زمان و آرام‌آرام، نگاه‌های نفرت‌انگیزش به سالم کم می‌شود و رنگ می‌بازد. با گذشت روزها، سالم با اینکه حرف‌های ماجده را نمی‌فهمد؛ ولی متوجه لحن مادرانه او می‌شود. روزی که چادرها آتش می‌گیرند، سالم خود را به دل آتش می‌زند تا ماجده و پسر کوچکش را نجات دهد. او در مقابل چشمان شگفت‌زده مردم، همراه ماجده و پسر ک، از آتش بیرون می‌آید. آری سالم آن‌ها را نجات داده است؛ اما او یک جوان عجم است!

نخلستانی از فانوس

معرفی کتاب
اتفاقات این داستان در صدر اسلام رخ داده است. «ابودحداح» در نخلستانش مشغول رسیدگی به قنات باغ است که اسبی وارد باغ می‌شود. ابودحداح خود را به اسب می‌رساند و اسب را زخمی و غرق در خون می‎بیند؛ اما خبری از سوار اسب نیست. ابودحداح رد سمّ اسب را می‌گیرد تا به مردی می‌رسد. مرد زخمی است و با آخرین نفس‌هایش از او می‎خواهد که دخترش را نجات دهد که به دست راهزنان اسیر شده است. شب از راه رسیده است؛ اما ابودحداح موفق می‌شود «غزاله» را نجات دهد و... . ابودحداح از غزاله می‌خواهد که با او ازدواج کند و غزاله دو شرط دارد. شروطی که پذیرفتنش برای ابودحداح کار راحتی نیست.

باد و کاه

معرفی کتاب
موضوع این داستان درباره حوادث پیش از پیروزی انقلاب است. فصل خرمن‌کوبی است و «سلیم» همراه پدرش، «مش‌جلیل» به سختی مشغول کار است. مش‌جلیل در حالی که پادرد، امانش را بریده است، به پسر بزرگش، «علی» فکر می‎کند که به سربازی رفته است و ماه‌هاست که خبری از او ندارند. از شهر خبرهایی می‌رسد، اوضاع به هم ریخته و همه‌جا شلوغ است. سلیم تلاش می‌کند تا این خبرها به گوش مادرش، «صفورا» نرسد؛ چون او به شدت نگران پسرش است و هر شب کابوس می‌بیند تا اینکه روزی سر و کله علی پیدا می‌شود و... . علی برای پدر و مادرش تعریف می‌کند که از سربازی فرار کرده است و... .

هزار و چند شب لیالی

معرفی کتاب
این کتاب حاوی چهارده داستان کوتاه است. «اِن دو برای دندان شماره سی و هشت»، «آینه فراموش نمی‌کند... حتی اگر رفته باشی»، «به وقت میزان» و «اندوه، سیگار و چند خاطره» نام برخی از این داستان‌هاست. «به وقت میزان»، درباره مردی است که در بیمارستان نیشابور، در بخش «سی‌سی‌یو» بستری است. او نماینده امور وقف آستان قدس در این شهر است. نیمه‌شب مسئول بخش سی‌سی‌یو با راننده این مرد تماس می‎گیرد و می‌گوید حاج‌آقا می‌خواهند که او هر چه سریع‌تر خودش را به بیمارستان برساند... . حاج‌آقا خوابی دیده و حالا می‌خواهد همان موقع به حرم برود. راننده به هر زحمتی است او را با آمبولانس راهی می‌کند و در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده است از حاج‌آقا می‌خواهد که شفاعت او را هم بکند؛ ولی او حتی به ذهنش هم نمی‌رسد که چرا حاج‌آقا همان لحظه می‌خواهد در حرم باشد!

لبه آب

معرفی کتاب
کتاب حاضر داستانی است که در دو زمان مختلف روایت می‌شود. بخشی از حوادث داستان در سال ۱۳۹۶ رخ می‌دهد و بخشی از اتفاقات به سال ۱۳۶۲ بازمی‌گردد. در ۱۳۹۶ چند روز از حمله تروریستی به مجلس ‌می‌گذرد؛ اما «سوری» هنوز نگران و بی‌قرار است. دیروقت است و «الیاس»، پسر سوری، هنوز به خانه بازنگشته است. عکسی از الیاس به همراه دو نفر دیگر، نشان می‌دهد که روز حمله، او جلوی مجلس بوده است و... . در سال ۱۳۶۲، «حبیب‌الله» و «رباب»، زوجی هستند که یکی از پسرانشان را در جنگ از دست داده‌اند و پسر دومشان، «حامد» هم ناپدید شده است. شبی که باران به شدت می‌بارد، جوانی زخمی به خانه آن‌ها می‌آید و در حالی که نام حامد را به زبان می‎آورد، بیهوش می‌شود.