اسرار درون آتش
معرفی کتاب
این داستان بر اساس داستانی واقعی نوشته شده است. «صوفیا» در کشور موزامبیک زندگی میکند. شورشیان به دهکده آنها حمله میکنند و همه را میکشند؛ حتی حیوانات را. در این حمله، پدر صوفیا هم کشته میشود؛ اما او، مادر، خواهر و برادرش نجات پیدا میکنند. آنها به اجبار سفری را شروع میکنند که گویی پایانی ندارد. آنها گرسنه و تشنه و خستهاند؛ اما سرانجام به دهکدهای میرسد و تصمیم میگیرند همانجا بماند. اطراف دهکده مین گذاری شده است و معلم دهکده برای همه اهالی توضیح میدهد که باید همیشه از جاده رفت و آمد کنند؛ زیرا ممکن است پایشان را روی مین بگذارند و... .
رخصت مرشد 11 طهرون
معرفی کتاب
کتاب شامل داستان زندگی شش پهلوان شهر تهران در دهه چهل و پنجاه شمسی است. پهلوان «حاج مصطفی طوسی»، «اسماعیل قربانی»، «حاج مهدی کریمی» و... . داستان پهلوان اسماعیل قربانی درباره جوانمردی و بزرگواری این پهلوان است. او از پهلوان جوانی به نام «عباس حریری» شکست میخورد و با مناعت طبع این شکست را میپذیرد و برخلاف اعتقاد برخی از مردم که فکر میکردند پهلوان اسماعیل محبوبیت خود را از دست خواهد داد، معروفتر و محبوبتر شد؛ اما چرا؟
رخصت مرشد 10 خراسان
معرفی کتاب
کتاب دربردارنده داستان زندگی و جوانمردی ده نفر از پهلوانان خراسان است. پهلوان «محمد مالانی»، «اکبر خراسانی»، «عبدالحسین مقدم کژی» و «عبدالرزاق بیهقی» نام برخی از این پهلوانهاست. «عبدالرزاق بیهقی» برادر «امینالدین»، وزیر ایرانی سلطان «ابو سعید» مغول بود. او و جوانمردان شهر بیهق همپیمان شده بودند تا حکومت مغول را از بین ببرند. پهلوان «عبدالرزاق» به پایتخت رفت و با پهلوان «ابو مسلم» که تمام رقیبان ایرانی و مغول خود را شکست داده بود، کُشتی گرفت و به آسانی پیروز شد و... .
کتاب داستان 4
معرفی کتاب
کتاب حاوی دوازده داستان کوتاه، درباره جنگ است. «اکسیژن»، «نقاش»، «پاها»، «اسیر خودی» و «بمب اتم» نام بعضی از این داستانهاست. داستان «با ستارهها در راه»، روایت پسری دوازده ساله به نام «سعید» است که با آغاز جنگ، به همراه پدرش به آبادان میرود تا پدربزرگ و وسایلش را به تهران بیاورند. سعید فکر میکند که پدربزرگ دیگر پیر شده و حالا حق دارد که بخواهد از جنگ دور باشد؛ ولی وقتی به تهران میرسند، متوجه میشود که پدربزرگش تصمیم دیگری گرفته است.
نغمه آزادی
معرفی کتاب
این رمان تاریخی، از زمان برکناری «رضاخان پهلوی» و جانشینی پسرش، «محمدرضا پهلوی»، تا پیروزی انقلاب و سالهای بعد از آن را به رشته تحریر درآورده است. این داستان در دو زمان گذشته (سال ۱۳۲۰) و حال (۱۳۳۳ به بعد) نوشته شده است که در اواسط آن، قهرمانان داستان به هم مرتبط میشوند و در یک زمان قرار میگیرند. نویسنده در بخشهای مختلف کتاب، از تاریخ و تحولات گوناگونی که در زمینههای متفاوت به وجود آمده است، سخن میگوید که از آن جمله میتوان به ورود ارتش متفقین به خاک ایران در سال ۱۳۲۰، کودتای سال ۱۳۳۲ و وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ اشاره کرد.
غرور و تعصب
معرفی کتاب
آقای «دارسی» مرد ثروتمندی است که موقعیت اجتماعی خوبی دارد. او از «الیزابت» که از خانوادهای معمولی است، خواستگاری میکند. الیزابت که فکر میکند، دارسی مردی مغرور و خودخواه است، به او پاسخ منفی میدهد؛ اما با اتفاقاتی که رخ میدهد، ویژگیهای شایسته و ممتاز دارسی نمایان میشود و الیزابت را شیفته خود میکند.
بلندیهای بادگیر
معرفی کتاب
این داستان درباره اتفاقات عجیب و غریب خانهای است که روی تپهای در معرض بادها قرار دارد. شخصیتهای این داستان، ویژگیهای خاصی دارند و با رفتارهایشان مدام خواننده را شگفتزده میکنند. آقای «لاک وود»، مستأجر جدید آقای «هیت کلیف» است. او در بدو ورودش، آقای هیت کلیف را میبیند و با تعارف سرد او وارد خانهاش میشود و... .
جان جهان
معرفی کتاب
اعراب به هر آبگیری «غدیر» میگویند. پیامبر اکرم (ص) در راه بازگشت از آخرین حج خود، در حالی که هزاران نفر ایشان را همراهی میکنند، در اطراف غدیر یا آبگیر «خُم» فرمان توقف میدهند و در خطابهای پرشور، حضرت علی (ع) را وصی و جانشین خود معرفی میکنند. در پایان کتاب، آیاتی از قرآن کریم، درباره واقعه غدیر خُم، آورده شده و برای آگاهی بیشتر، کتابهایی معرفی میشود.
در سالهای دور
معرفی کتاب
قهرمان داستان مردی به نام حبیب است که آرزو دارد خادم حرم امام رضا (ع) شود. او به مشهد سفر کرده و کتابهایی درباره زندگی امام رضا (ع) مطالعه میکند. در ادامه داستان و اتفاقهایی که پیرامون آن رخ میدهد، خواننده با ابعاد مختلف زندگی امام هشتم و رنجهایی که آن حضرت در زندگی و دوران امامت تحمل کردهاند، آشنا میشود.
گریز از هزار تو
معرفی کتاب
«توماس» در اتاقکی سرد و تاریک است؛ چیزی شبیه بالابرهای قدیمی. بالابر با تکانهای شدید به طرف بالا در حال حرکت است. توماس به غیر از اسمش هیچچیزی را به خاطر نمیآورد. او نمیداند از کجا آمده و چگونه از این بالابر سر درآورده است. بالابر همچنان بالا میرود و هر دقیقه برای توماس به اندازه ساعتی میگذرد. سرانجام بعد از انتظاری طولانی، بالابر متوقف میشود و بعد از چند دقیقه سر و صداهایی به گوش میرسد و نوری که هر لحظه بزرگتر میشود. صداها غریب است. موجی از سردرگمی و ترس توماس را دربرمیگیرد. او کجاست؟