یک کار خیلی مهم
معرفی کتاب
موش که عاشق تماشای خورشید است، برای دیدن غروب میرود و میرود و میرود، تااینکه ناگهان صدای خشخشی ترسناک به گوشش میرسد. یک مار آتشینِ قرمز، صاف زُل زده است به موش! حالا باید چه کار کند؟ بترسد؟ ! اما او یک کار خیلی مهم دارد... . کودکان در این داستان ضمن آموختن راههای غلبه بر ترس، با روشی برای پرورش خلاقیت، آشنا میشوند.
شبدر و پیراهن گلی
معرفی کتاب
این کتاب براساس حدیثی از پیامبر اسلام که میفرماید: «هر کس لباسی میپوشد، باید آن را پاکیزه نگه دارد»، نوشته شده است. «شبدر» یک بچهموش کوچک است که مادربزرگش را خیلی دوست دارد و قرار است به خانه او برود، او برای رفتن به خانه مادربزرگ بهترین لباساش را پوشیده است اما... . لازم به یادآوری است که در پایان کتاب یک بازی براساس داستان، طراحی و ارائه شده است.
تاببازی دستهجمعی
معرفی کتاب
این کتاب براساس حدیثی از امام علی (ع) که میفرماید:«زبانت را به نرمگویی و سلام کردن عادت بده تا دوستانت زیاد شوند»، نوشته شده است. این داستان با نقشآفرینی شخصیت اصلی، یعنی «ویزویزک کوچولو» شکل گرفته است؛ زنبور کوچکی که با تصمیمات و رفتارهای عجیباش همه را شگفتزده میکند. در این کتاب، ویزویزک خیلی دلش میخواهد با «کفشدوزک کوچولو» دوست شود اما... .
راحوما
معرفی کتاب
در این کتاب در سه روایت، ماجرای «چشمه راحوما» را که از کرامات امیرالمؤمنین علی (ع) است، میخوانید. امام علی (ع) در ماجرای جنگ صفین دو روز در شهر «انبار» با سپاهیانش ماندند. روز سوم، سپاهش را در بیابان هموار حرکت داد؛ تا اینکه سپاهیان در مسیر راه بر اثر بیآبی تشنه شدند و نیازشان به آب افتاد. در آن حوالی آنها به راهب برخوردند که در صومعهای زندگی میکرد... .
تازهواردها
معرفی کتاب
جلد دوم از مجموعهی «تازهواردها»، شامل داستانهایی کوتاه با عنوانهای «یک خبر فوقالعاده جنجالی»، «چیکن پارمزان»، «پسر سیمرغ»، و... است. داستان «رنگهای عصبانی» درباره پسری بهنام «نیما» است که پس از گذراندن تعطیلات تابستان برای رفتن به کلاس پنجم دبستان آماده میشود. اینبار او مجبور است برای خرید لباس فُرم و کفش به همراه خواهرش «مینا» به بازار برود، همین موضوع او را ناراحت کرده است؛ چون... .
تازهواردها
معرفی کتاب
خانواده «نیما» تصمیم دارند به خانه جدید نقل مکان کنند، پدر نیما از او میخواهد تا با هم برای تهیه کارتن برای جمعآوری وسایل به بیرون از منزل بروند، آنها وارد یک فروشگاه میشوند که صاحب آن دوستِ پدر نیماست، پس از گرفتن کارتنها نیما متوجه میشود که پسرِ صاحب مغازه برای کمک به پدرش در آنجا کار میکند و... .