قلب فروزان مترسک
معرفی کتاب
مترسک دوست دارد همراه بچهها به هرجا که دلش میخواهد برود و دنیا را ببیند. او هرروز با دیدن بچهها در قطار به رویایش فکر میکند که ناگهان برف همهجا را سفید میکند. کلاغ و موش کور به مترسک پناه میآورند. او هم وسایلش (کلاه، کت و...) را به آنها میبخشد تا اینکه چیزی برای خودش نمیماند، جز... .
کتاب سازی خوب. نهایت بخشندگی تا حد فنا شدن.
کتاب سازی خوب. نهایت بخشندگی تا حد فنا شدن.
خرگوشها پرواز میکنند
معرفی کتاب
نویسنده در این کتاب میخواهد مهارتِ دقت، مهربانی و کمک را به کودکان بیاموزد. آن هم در دنیایی که خبری از انسانها نیست. قهرمان داستان، خرگوشی است که نمیجهد، بلکه در جنگل راه میرود، گاهی میدود و حواسش به اطراف هست. همین خرگوش شاید روزی بتواند پرواز کند و از بالا ببیند چهکسی به کمک نیاز دارد و زودتر از دیگران به کمکش برود؛ اما این چطور ممکن است؟
چشم دردسرساز
معرفی کتاب
«گاو سهچشم دمطلایی» یکی از معدود گاوهایی بود که سه چشم روی صورتش داشت و همین مسئله باعث شده بود که نصف بدنش به هنگام ورود به طویله به درِ چوبی برخورد کند و سمت چپ بدنش پرلکتر از سمت راستش باشد. پسرعموی یونجهشناس این گاو معتقد بود که مادر این گوساله یعنی زنعمویش در موقع بارداری، مکعب مستطیلهای رنگی و بطریهای شفاف پلاستیکی اطراف باتلاق را خورده که یک چشم اضافه روی سر پسرعمویش درآمده است. روزی گاو سهچشم مشغول تفریح بود که پسری را با موهای قرمز میبیند که عینک گِرد مشکیرنگی به چشم داشت. وقتی گاو سهچشم با پسرک صحبت میکند تصمیم میگیرد که برای مداوا پیش دکتر «گاوپور» برود و... .
غول بیشاخودم
معرفی کتاب
دخترکی که عادت نداشت موهایش را شانه بزند و هر روز کنار پیادهرو مینشست و لیف و کبریت میفروخت و بیشتر وقتها مردمی را نگاه میکرد که با اخم و عصبانیت از جلویش میگذشتند؛ خودکاری روی موزاییکهای پیادهرو پیدا کرد و برای اینکه حوصلهاش سر نرود روی یک تکّه کارتن مقوایی که صاحب لامپفروشی توی جوی کنار پیادهرو انداخته بود شروع به کشیدن نقاشی کرد، دخترک مدرسه نمیرفت و... .
از ناکجا
معرفی کتاب
روزی سروکلۀ یک دوست از ناکجا پیدا شد. سوسک از او پرسید از کجا آمده است؛ اما او خودش هم نمیدانست. دوست از راه رسیده، پیش سوسک ماند. آنها هر روز، بالای صخرۀ بزرگ باهم خوراکی میخوردند و به جنگل نگاه میکردند؛ اما یک روز صبح، وقتی سوسک از خواب بیدار شد، دوستش را ندید. او همهجا را به دنبال او گشت و متوجه شد که دوستش در جنگل گم شده است. سوسک راه افتاد تا او را پیدا کند.
قصه شهر رنگآباد
معرفی کتاب
در شهر قصه، اول فقط و فقط سه تا رنگ بود: قرمز و زرد و آبی! و همه خوشوخرم در شهر رنگآباد زندگی میکردند تا اینکه یک روز بعدازظهر، قرمزها گفتند ما از همه بهتریم. زردها و آبیها هم ساز خودشان را زدند. بعد هم دیوارکشی و نردهکشی شروع شد: قرمزکده و زردکده و آبیکده! یعنی حالا چه اتفاقی در رنگآباد میافتد؟ !
جزیره پدربزرگ
معرفی کتاب
درک مرگ نزدیکان برای کودک قطعاً بسیار سخت است. در چنین مواقعی، یکی از مهمترین مسائل، مراقبت کردن از کودکان است. ایجاد امنیت برای کودک در چنین فضایی بسیار مهم است. این کتاب به کودکانی که بهتازگی یکی از نزدیکان خود را از دست دادهاند، کمک میکند تا با احساس بهتر و امنیت بیشتری با موضوع کنار بیایند.«کارن» در نزدیکی خانه پدربزرگش زندگی میکند و هروقت دوست دارد، میتواند به پدربزرگش سر بزند؛ اما یک روز که برای دیدن پدربزرگ رفته بود، هرچه گشت، او را پیدا نکرد. درست وقتی که کارن ناامید شده بود و میخواست برود... .