فرانکلین معذرت میخواهد
معرفی کتاب
فرانکلین و دوستانش قصد دارند خانه درختیشان را به شکل یک کشتی درآورند. خرس وسیله خاصی میآورد که میخواهد کسی از آن باخبر نشود و به صورت یک راز باقی بماند؛ اما فرانکلین این راز را به روباه میگوید و از او قول میگیرد که این راز را به هیچ کس نگوید. روباه هم این راز را با سگ آبی در میان میگذارد و... .
فرانکلین خواهرش را میبخشد
معرفی کتاب
ماهی طلایی فرانکلین کنار برکه گم شده است و خواهر فرانکلین مقصر است. فرانکلین ساعتها دنبال ماهی میگردد؛ ولی نمیتواند آن را پیدا کند. او بسیار عصبانی است و با خواهرش قهر کرده است و نمیتواند موضوع را فراموش کند؛ ولی خواهر فرانکلین هم خیلی ناراحت است و بارها معذرتخواهی میکند. سرانجام فرانکلین خواهرش را میبخشد و با او آشتی میکند و ماهی هم پیدا میشود.
جوجهتیغیهای پسر عمو
معرفی کتاب
دو تا جوجهتیغی به شهر جوجهتیغیها میرفتند که شب شد و تصمیم گرفتند کنار تپهای بخوابند؛ اما خوابشان نمیبرد، برای همین شروع کردند به جنگیدن با یکدیگر. آنها، آن قدر جنگیدند تا تمام تیغهایشان تمام شد. جوجهتیغیها بعد از جنگ همدیگر را گم کردند؛ ولی خیلی دوست داشتند که دوباره یکدیگر را ببینند. در این داستان به اهمیت دوستی توجه شده است.
چه کسی آقای صورتی را میشناسد؟
معرفی کتاب
این داستان درباره دختری است که یک روز از پشت پنجره یک مرد صورتی میبیند. دختر همه جا را به دنبال او میگردد و از همه سراغش را میگیرد؛ اما هیچ کس او را ندیده است تا اینکه یک روز، ماشینی صورتی میبیند. پلیس ماشین صورتی را تعقیب میکند و سرانجام دختر، مرد صورتی را پیدا میکند. او یک نقاش است!!!!