داستان

آقای «هوپی» مرد تنهایی است که به همسایه‌اش، خانم «سیلور»، علاقه‌مند است. خانم سیلور لاک‌پشتی به نام «الفی» دارد. روزی خانم سیلور از آقای هوپی می‎خواهد الفی را بزرگ کند. آقای هوپی تلاش می‎کند با یک ورد جادویی این کار را انجام دهد؛ اما آیا ورد جادویی نتیجه‌ای دارد یا نه؟

دختری با انگشتان جادویی در نزدیکی مزرعه خانم و آقای «گِرِگ» زندگی می‎کند. هرگاه دختر عصبانی می‌شود، جرقه‎ای عجیب از انگشتش بیرون می‌زند و به شخصی که او را عصبانی کرده اصابت می‌کند. اتفاقات جالبی که برای خانواده آقای گِرِگ و دختر رخ می‌دهد، روند داستان را شکل می‌دهد.

سال‌ها پس از حمله چنگیز خان مغول به ایران، یکی از نوادگان او به نام ابوسعید، فرمانروای ایران شد. در دربار او پهلوانی وجود داشت که بی‌نظیر بود. از سوی دیگر در خراسان پهلوانی به نام عبدالرزاق زندگی می‌کرد که او نیز همتا نداشت. دست تقدیر این دو پهلوان را رویاروی هم قرار می‌دهد. کدام‌یک از آن‌ها می‌توانند امیری لشکر را به‌دست آورند؟

داستان کتاب برگرفته از مثنوی معنوی است. هدف نویسنده آشنایی کودکان با آثار کهن ادبیات فارسی و یادآوری ارزش‌های اخلاقی است. فردی که سال‌ها در مکتب به سر برده؛ ولی دانشی نیاموخته است، مرتب از علم و دانش خود سخن می‌گوید و دیگران را به تمسخر می‌گیرد؛ ولی در عمل مشخص می‌شود که او چقدر می‌داند. حکایت یادآور این ضرب‌المثل است که «به عمل کار برآید، به سخن‌دانی نیست».

نویسنده در کتاب حاضر داستان زال زر را از آن زمان که سام نریمان از کرده خویش (افکندن زال در کوه البرز) پشیمان شده و پسرش زال را نزد خود می‌آورد، روایت می‌کند. زال در سفری که به کابلستان دارد، به رودابه دل می‌بندد و آن دو هم پیمان می‌شوند؛ ولی سام و منوچهر شاه مخالف این پیوند هستند و... .

عمه نسا و خاله رعنا با هم دوست هستند و تنهایی‌شان را با وجود یکدیگر پر می‌کنند. آن‌ها با گربه‌هایشان به خانه هم می‌روند و با هم بافتنی می‌بافند و درباره هر چیزی صحبت می‌کنند. یک روز که خاله رعنا و عمه نسا در حال بافتن هستند، شیطنت گربه‌ها گل می‌کند و باعث می‌شود که بین این دو دوست کدورتی پیش بیاید. هدف نویسنده آموزش مهارت‌های ارتباطی و رفتار با حیوانات است.

آن سال برف زیادی باریده بود، یک روز بچه‌های فامیل به خانه پدربزرگ رفتند تا برف‌بازی کنند و آدم‌برفی بسازند. آدم‌برفی شبیه پدربزرگ بود. آن شب بچه‌ها خواب آدم‌برفی را دیدند که به شکل‌های مختلف به دیگران کمک می‌کرد. این داستان مصداق این جمله است که جز محبت و نیکی، هیچ‌چیز ماندگار نیست.

سام نریمان، جهان پهلوان ایران زمین، در اندیشه داشتن فرزندی بود که فرمانروایی سیستان را به او بسپارد. پس از مدت‌ها انتظار او صاحب پسری شد که ظاهری عجیب داشت و گویی به خاندان سام تعلق نداشت. سام فرزند را به جایی می‌برد که چشم هیچ‌کس به او نیفتد؛ غافل از اینکه سرنوشت ایران به زندگی این پسر گره خورده است.

بابا برای دخترش یک گنجشک می‌کشد؛ اما بابای دخترک نمی‌تواند آن گنجشک را کامل نقاشی کند. او سال‌هاست که بینایی خود را از دست داده است. روزی بابا بیمار می‌شود و دوستانش او را به بیمارستان می‌برند. دخترک در خواب، پدرش را می‌بیند که در باغی بزرگ و سرسبز زندگی می‌کند... .

پسرک با آواز بسیار زیبایی بیدار می‌شود. او به دنبال پیدا کردن صاحب صدا به همه جا سر می‌زند. سرانجام پس از پرس و جوی زیاد متوجه می‌شود که چه کسی قشنگ‌ترین آواز دنیا را دارد. هدف آشنایی کودکان با جلوه‌های گوناگون طبیعت و آشنایی آن‌ها با مفهوم صلح و دوستی است.