Skip to main content

هاکلبری‌فین

معرفی کتاب
این کتاب داستان نوجوانی به نام «هاکلبری فین» است که از پدری لااُبالی متولد می‌شود. بعد از ناپدید شدن پدر، سرپرستی پسر را به بیوه‌زنی می‌سپارند که با خواهرش زندگی می‌کند و برده سیاهی به نام «جیم» دارد. بعد از مدتی، سر و کله پدر هاکلبری پیدا می‌شود. او هاک را با خود به جنگل می‎برد؛ اما هاک پس از چند روز از آنجا فرار می‌کند و... .

جزیره گنج

معرفی کتاب
این رمان داستانی ماجراجویانه است و موضوع آن درباره دزدان دریایی و گنجی مدفون در یک جزیره است. دریانوردی کهنسال و کریه‌منظر و البته مرموز، وارد مهمان‌خانه‌ای کوچک می‌شود. او آشفته و در هراس است. دریانورد پیر، صندوقچه‌ای بزرگ به همراه دارد که به کسی اجازه نمی‌دهد به آن نزدیک شود. پس از مرگ پیرمرد، پسر نوجوان صاحب مهمان‌خانه، نقشه گنجی را داخل صندوقچه پیدا می‌کند و این نامه سرآغاز سفری پرماجراست.

بی‌خانمان

معرفی کتاب
«رمی» پسربچه‌ای یتیم است که نزد مادرخوانده‌ای مهربان بزرگ می‌شود. پدرخوانده رمی، او را در هشت سالگی به نوازنده‌ای خیابانی به نام «ویتالی» می‌فروشد. همراه شدن رمی با این نوازنده، آغاز ماجراهای زیادی برای رمی است. رمی در این سفرها با اتفاقات و سختی‌های مختلفی دست و پنچه نرم می‌کند، دوستان جدیدی پیدا می‌کند و بعضی از عزیزانش را از دست می‌دهد و درنهایت جایگاه اصلی خود را بازمی‌یابد.

مینا سان‌تلمو و موزه نفرین شده

معرفی کتاب
«مینا سان تلمو» نویسنده‎ای جوان است که به خاطر داستان‌های پلیسی‌اش حسابی معروف شده است. این‌بار ناشرش از او می‌خواهد که داستانی درباره نقاشی مدرن بنویسد؛ اما مینا تصمیم می‎گیرد این داستان نیز حال و هوای پلیسی داشته باشد. مینا همراه برادرش، «راب»، در پرونده قتل کلکسیونر معروف آثار هنری در لندن سرک می‌کشد و ... . ارزیاب هنری سابق و کارآگاه فعلی پلیس به مینا و برادرش ملحق می‌شود و در این مسیر، مینا تاریخ هنر مدرن را یاد می‎گیرد و می‌تواند قطعات معما را کنار هم بچیند.

تعطیلات پلیسی یا «چه کسی عروسک خیمه‌شب‌بازی را دزدیده است؟»

معرفی کتاب
در موزه «سانتر پل‌کله» غوغایی به پا شده؛ چراکه عروسک خیمه‌شب‌بازی باارزشی گم شده است و هیچ سرنخی وجود ندارد. تعداد زیادی پلیس سردرگم با انواع گرفتاری‌های عجیب و غریب دست به گریبانند. درست همان روز، سر و کله «لنا» پیدا می‌شود. دختری که آمده تا تعطیلات را با پدرش بگذراند. پدر لنا در اداره پلیس کار می‌کند و وقت سرخاراندن هم ندارد. آیا ارتباطی بین لنا، پدرش و عروسک خیمه‌شب‌بازی وجود دارد؟

ماجرای تماشایی (تا حدی)

معرفی کتاب
پدربزرگ و مادربزرگ «تام» به او ساعتی شگفت‌انگیز هدیه می‌دهند. تام که خیلی هیجان‌زده است، ساعت را به بهترین دوستش، «دِرِک» نشان می‌دهد و خیلی خوشحال است؛ اما در مدرسه اتفاق جالب‌تری رخ داده است! همه بچه‌های کلاس به مهمانی تولد «جولیا» دعوت شده‌اند، به غیر از تام. او سعی می‌کند وانمود کند که از این موضوع ناراحت نیست؛ ولی درواقع او خیلی ناراحت و دلگیر است. واقعاً چرا او را به این مهمانی دعوت نکرده‌اند؟

بزن بریم با کوسه‌ها شنا کنیم!

معرفی کتاب
«جرونیمو استیلتُن» سردبیر روزنامه معروف و محبوب «ماکاموشی»، جزیره جوندگان جسور، است. او عاشق کارش است؛ ولی تازگی سرش خیلی شلوغ شده است، بدون هیچ تفریح و خوش‌گذرانی! جرونیمو تصمیم می‌گیرد به سفری چند روزه برود؛ اما قبل از اینکه وارد بهترین آژانس مسافرتی شهر شود، صدای گوش‌خراش پسرعمویش را می‌شنود. او به جرونیمو، سفری را پیشنهاد می‎کند که... .

نبرد با گربه‌های راهزن

معرفی کتاب
«جرونیمو استیلتُن» سردبیر پر فروش‌ترین روزنامه جزیره «ماکاموشی» است. او با چاپ دفتر تلفن، به دردسر بزرگی افتاده؛ چون تمام شماره‌ها اشتباه چاپ شده است. حالا همه موش‌ها جلوی دفتر روزنامه جمع شده‌اند و فریاد می‌کشند: «استیلتُن بیا بیرون!» در این وضعیت اسفناک، پسرعموی جرونیمو او را راضی می‌کند تا با هم به جست‌وجوی جزیره نقره‌ای بروند؛ اما کشتی گربه‌های راهزن به آن‌ها حمله می‎‌کند و... .

ویروس پخش‌کن خطرناک

معرفی کتاب
«پنلوپه جونز» دختری است که مثل آهن‌ربا، دردسر جذب می‌کند و به قول خودش، بعضی‌وقت‌ها ایده‌های درخشانِ منحصربه‌فردش، فاجعه به بار می‌آورد! او اصلاً نمی‌خواهد پدرش مجبور شود وقتی یک گلدان پلاستیکی روی سرش است، به جلسه برود، بلکه فقط می‌خواهد یک کلاه مُخ‌بازکن اختراع کند! او نمی‌داند که با لباس مبدل و به شکل گربه آبی نمی‌تواند به کلاس ژیمناستیک برود؛ چون یک ویروس‌پخش‌کن خطرناک می‌شود!

رکوردشکن بی‌رقیب

معرفی کتاب
ایده‌های درخشان «پنلوپه جونز» فقط بعضی‌وقت‌ها تبدیل به فاجعه می‌شوند، به همین علت پدرش به او «پنی قشقرق» می‌گوید. مثلاً شکار کردن خون‌آشام‌ها ایده منحصربه‌فردی بود. تازه «کاسمو» می‎گفت آقای «بنتلی» واقعاً آدم نیست و وانمود می‎کند که مثل ماست. قضیه مامان‌بزرگِ «اُوِرال» هم تقصیر خودش بود؛ چون نمی‌توانست نیمه پر لیوان را ببیند. پنی فقط می‎خواهداو را خوش‌حال کند؛ ولی نمی‎داند چرا از گریم باحالش خوشش نمی‎آید!