جزیرهی آقافیله
معرفی کتاب
کتاب تصویری، دربارهی امید به زندگی وتلاش و همکاری برای ساختن و تولید کردن است.
آقا فیل این داستان از آن روزی که یادش میآید، دریانورد است و با دریا رفیق. اما یک روز دریا طوفانی میشود و قایقش را غرق میکند. حالا چه کاری از دستش ساخته است؟ شنا کردن! و در ادامه رسیدن به یک سنگ به اندازهی پایش. به نظر آقا فیله، این سنگ یک جزیره است. جزیرهای که میتواند روی آن بایستد و با خرطومش شیپور بزند و کمک بخواهد. با صدای شیپورِ او، نرمنرمک دوستان جدیدی برای کمک و نجات میآیند. دوستانی که قایقهای خودشان را از دست میدهند و…
به نظر شما، بالاخره آقا فیله و دوستانش نجات پیدا میکنند؟
مطالعهی داستان «جزیرهی آقا فیله» به کودکان کمک میکند که در لحظات دشوار زندگی امید را فراموش نکنند.
آقا فیل این داستان از آن روزی که یادش میآید، دریانورد است و با دریا رفیق. اما یک روز دریا طوفانی میشود و قایقش را غرق میکند. حالا چه کاری از دستش ساخته است؟ شنا کردن! و در ادامه رسیدن به یک سنگ به اندازهی پایش. به نظر آقا فیله، این سنگ یک جزیره است. جزیرهای که میتواند روی آن بایستد و با خرطومش شیپور بزند و کمک بخواهد. با صدای شیپورِ او، نرمنرمک دوستان جدیدی برای کمک و نجات میآیند. دوستانی که قایقهای خودشان را از دست میدهند و…
به نظر شما، بالاخره آقا فیله و دوستانش نجات پیدا میکنند؟
مطالعهی داستان «جزیرهی آقا فیله» به کودکان کمک میکند که در لحظات دشوار زندگی امید را فراموش نکنند.
من دنبال دوست میگردم!
معرفی کتاب
بسیاری از کودکان زمانی که وارد مدرسه یا محیط اجتماعی میشوند نمیتوانند دوستی پیدا کنند و تنها میمانند. این کتاب در تلاش است به آن کودکان کمک کند تا بتوانند با دیگران دوست شوند. در این داستان شازده فرفره توانست در یک بازی گروهی با همان افرادی دوست بشود که اولین روزهای مدرسه نمیخواستند با شازده فرفره دوست باشند.
نویسنده راهکارهایی همچون مهربانبودن و گذشت از خطاهای دیگران(مانند کاری که شازده فرفره کرد) را یکی از راههای دوستشدن با دیگران معرفی میکند.
نویسنده راهکارهایی همچون مهربانبودن و گذشت از خطاهای دیگران(مانند کاری که شازده فرفره کرد) را یکی از راههای دوستشدن با دیگران معرفی میکند.
آدمبرفی و بهار
معرفی کتاب
داستان کتاب در باره آمدن فصل بهار و تابیدن خورشید و گرم شدن هوا و آب شدن یخ ها و برف هاست که آدم برفی چون در حال آب شدن است خیلی ناراحت می شود. تصمیم می گیرد به جایی برود که هوایش سرد است. از کنار رودخانه به راه می افتد و بعد از کمی راه رفتن به منطقه ای می رسد که زمستان است و در حال باریدن برف. خوشحال می شود از برف ها می خورد و چاق می شود به بالای کوه که محل زندگی اش است می رود.
آدمبرفی و سبزک
معرفی کتاب
آدم برفی در حال بازی و شادی با دیگران است که چشمش به جوانه کوچک گیاهی در میان برفها میافتد. دلش به حال گیاه میسوزد و برای او دیواری از برف درست میکند تا آسیب نبیند و از قطراب آب دستش به آن آب میدهد و مراقبتش میکند. تا اینکه بعد از مدتی جوانه بزرگ و بزرگتر میشود و تبدیل به نهال میگردد...