نادره
معرفی کتاب
کتاب نادره، روایت تأثیر زنان و دخترانی از این سرزمین است که وجود و هستیشان تاریخسازی میکند. در میان عاشقانههای بینظیر، شاهد لحظات درسآموز هستیم، از تغییر سبک زندگی یک خانواده مذهبی تا تحول دختری با عقاید تجدد، از پایبندی مردی به همسرش تا خیانت مادری به دخترش، از اتحاد و گذشت و همدلی برای هدفی مقدس تا دروغ و افترا برای کسب جایگاه بالاتر. روایتی واقعی نسبت به زمان مبارزات علیه رژیم پهلوی، نقش پر رنگ بانوان این سرزمین در سرنگونی رژیم شاه میگوید. نقشآفرینان این داستان زمین را زیر پا طی میکنند و هر لحظه از نقطهای به نقطه دیگری عزیمت میکنند و گاهی طعم تلخ زندان و شکنجه میچشند و گاهی مشقت آوارگی و سفرهای پیاپی به جان میخرند اما از ایمان و اعتقادشان دست نمیکشند.
پرونده زمینگیر
معرفی کتاب
«پرونده زمینگیر»، روایتی است دربارۀ دو تاریخ به ظاهر جداگانه که درست در زمانۀ ما به یکدیگر گره خوردهاند. قوم پردردسری که در هزارتوی تاریخ خودش را بر بالای تپههای دنیای جدید کشانده و ملتی که در جستجوی قلۀ جهان؛ رنج دورانها را به جان خود خریده است. قصۀ دستهای پشت پردهای که شاهرگهای زندگی آدمها را توی دستشان گرفته است و بازی بازی زیر و رویش میکنند و گروهی که قلب این بازیگرها را نشانه گرفتهاند. این کتاب پروندهای است دربارۀ دنیای ما آدمها که در آن شاهنامه و فِراری و یهود و ایران و جکوزی میشوند تکههای پازل آن. ناداستانی دربارۀ اینکه ما که هستیم؟ ادارهکنندههای واقعی دنیا چه کسانی هستند و دعوای امروز آدمها بر سر چیست؟
سلیمان اسارت
معرفی کتاب
کتاب حاضر، حاوی خاطرات تعدادی از آزادگانی است که در این هشت سال با مرحوم سیدعلی اکبر ابوترابی در یک یا چند اردوگاه زندانی بودهاند. این خاطرات که پس از حدود 24 سال گردآوری شده قطرهای از دریای شخصیت آن فرزانه میباشد. در این اثر نزدیک به هفتاد خاطره گردآوری و نقل شده که عناوین برخی از آنها عبارت است از: تبرئه، تیغ و خرما، اردوگاه عنبر، گل و طلا، مربی جودو، تفتیش، ایثار، تحقیر، سلول انفرادی، ورزش، مسابقه دو، راه خدمت، هدیه تعارفی، جیرهبندی، صلیب سرخ، عصا و….
چرخ گمو: با الهام از زندگی پهلوان کوچک شهید سعید طوقانی
معرفی کتاب
کتاب «چرخ گِمو» روایت زندگی و شهادت سعید طوقانی است. گمو پانزده ساله اهل لرستان عاشق ورزش باستانی است و متولد روزی است که معروفترین پهلوان آن روزگار یعنی پهلوان سعید طوقانی به دنیا آمده است. او این همپوشانی تاریخ تولد را نشانهای میبیند که بتواند پهلوان و قهرمان شود. اما نمیتواند به اندازه سعید پیشرفت کند. تصمیم میگیرد هر طور شده یک بار چرخیدن سعید را از نزدیک ببیند و فوت کوزهگری را از او یاد بگیرد و در این مسیر با چالشهای فراوانی روبرو میشود.
کلنا قاسم
معرفی کتاب
کتاب «کلنا قاسم» مستند داستانی تلفیقی از واقعیت و داستان است که هم وقایع شهادت سرهنگ حسن صیادخدایی را باز میگوید که از مدافعان حرم و سربازان حاج قاسم در عرصه نبرد با داعش بود و هم وقایع انتقام از عوامل ترور ناجوانمردانه آن شهید بزرگوار و دو نفر از نیروهای اتاق فکر ترور شهید سلیمانی عزیز را بیان میکند که بر اساس دیدگاههای گوناگون شخصیتهای رمان نوشته شده است.
جهاد دیروز، مقاومت امروز
معرفی کتاب
کتاب «جهاد دیروز، مقاومت امروز» شامل خاطرات ایثارگران مسجد است که حاوی 16 خاطره بوده و به زبانی ساده و روان به نگارش درآمده است. «به همین سادگی و قشنگی»، «از اینکه شهید نشدم، خوشحال بودم»، «وقتی قطعنامه 598 قبول شد»، «از روستا تا مدرسه عشق»، «پدرم از مبارزین بود» و «چند روایت از شهادت 5 فرمانده ارشد» عناوین برخی از این خاطرات است که در فهرست کتاب جای گرفته است. کتاب به نوعی تطبیقی بین جهاد در گذشته و مقاومت در حال حاضر ارائه میدهد. در یکی از این خاطرات آمده است: «وقتی انقلاب پیروز شد مردم در یک انتخابات آزاد، به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند، چون همه مردم پاک و بیتزویر، فداکار و عاشق اسلام بودند چندی نگذشت که جنگ داخلی شروع شد، جنگ بر سـر قدرت گروههای منافقین و سلطنتطلبها که مدعی حکومت بودند. تازه کار ما شروع شد. منافقین از دو زاویه حمله میکردند، نظامی و عقیدتی، درواقع جوانان را با نظرات گمراهکننده فریب میدادند. ما هم باید در این دو شاخه قوی میشدیم تا مدافع خون شهدا باشیم.»
الی بیتالمقدس: خاطرات شفاهی سیدمحمدمهدی پوریزدانپرست از کاروان جهانی الی بیتالمقدس
معرفی کتاب
آزادی قدس شریف و کمک به مردم مظلوم و بیگناه غزه، همواره دغدغه انسانهای آزاده در جهان بوده است. کتاب «الی بیتالمقدس» روایتی است در کاروان جهانی به سمت غزه که با موج جهانی ایجاد شده بعد از جنگ 22 روزه اسرائیل و غزه شکل گرفته و تعدادی انسان آزاده جریان حمایت و امدادرسانی به مردم غزه را علیرغم فشارهای سیاسی و اجتماعی در سطح بینالملل رقم زدهاند. این کتاب بهطور ویژه به موضوع حمایت جهانی از مردم فلسطین و تلاش برای شکستن محاصره غزه میپردازد.
پلاک پ: ستاد پشتیبانی جنگ به روایت بانوان
معرفی کتاب
یکی از شیوههای روایتگری، خاطرهنویسی به شیوه جمعنگارانه میباشد. «پلاک پ» حقایق زنان حماسهساز دفاعمقدس در شهر شیراز را از پاییز 1359 لحظه شروع جنگ تا پایان امضای قرارداد 598 بهصورت دنبالهدار روایت میکند. این شیوه نگارش از آنجا که دفاع مقدس را از زاویه نگاه زنانه روایت کرده، مغتنم و قابل بهرهبرداری است. نقطه عطف کتاب ساختمانی نیمهکاره است که در آن خانمهای خیاط، نانپز، و ... کنار هم قرار میگیرند و با خاطرههای تلخ و شیرین خود، اعم از مادرشدن حین کار پشتیبانی تا نائلشدن به مقام پرافتخار مادری شهدا، خواننده را همراه روزهای خود میکنند و نامشان به عنوان زنان پشتیبان دفاعمقدس در تاریخ ثبت شده است.
خیابان تا صبح بیدار بود: تاریخ شفاهی دختران دانشجوی پیرو خط امام
معرفی کتاب
این اثر با روایتهایی از زنان حاضر در تسخیر سفارت آمریکا، نگاهی تازه به این واقعه تاریخی برای علاقهمندان به تاریخ انقلاب اسلامی، مطالعات مربوط به نقش زنان در تحولات سیاسی و بررسی ابعاد مختلف واقعهی تسخیر سفارت آمریکا ارائه میدهد. این روایات بیانگر آن است که زنان، برخلاف تصویری که رسانههای غربی ارائه میدهند، در مسیر مبارزه و تصمیمگیریهای انقلابی نقش مهمی ایفا کردهاند و تنها ناظری منفعل در تحولات اجتماعی نبودهاند. در بخشی از کتاب میخوانیم: در آذر یا دی ماه 1358 بود که دور محوطه را مینگذاری کردند که مردم وارد لانه نشوند ... اصلاً کسی از این نمیترسید که آمریکا میخواهد چه کند...
جهادی بدون مرز: خاطرات شفاهی مهدی عطایی از پشتیبانی محور مقاومت سوریه
معرفی کتاب
کتاب «جهادی بدون مرز» خاطرات شفاهی مهدی عطایی از پشتیبانی محور مقاومت در سوریه نگارش شده است. راوی کتاب برای رسیدن به اهداف مدنظرش مسیر ناهمواری را طی کرده است. او برای رسیدن به سوریه و مبارزه با داعش چندین بار به در بسته میخورد و به طور ناخواسته در مسیری قرار میگیرد که خودش پیشبینی نمیکند: «حضور دو ساله در پشت جبهه و ستاد پشتیبانی مقاومت در سوریه.» این قصه فراز و فرودهای بسیاری دارد. در کتاب میخوانیم: «صبح زود کولهام را برداشتم و راهی دمشق شدم. یک راست رفتم قصر الضیافه. خودم را معرفی کردم. اتاقی بهم دادند. کولهام را گذاشتم توی اتاق و راهی حرم شدم. نماز را خواندم و برگشتم هتل. موقع ناهار ابوساجد را دیدم. حاجی انگار سفارشم را کرده بود. خودش را معرفی کرد. کمی حرف زدیم. آدم خون گرمی به نظر میرسید. کمی از کارهایشان گفت. مسئول «جهاد البناء» بود...»