Skip to main content

تورفین و مهاجمان خشمگین

معرفی کتاب
سه برادر بزرگ «تورفین» به خانه آمده‌اند؛ «ویلفردِ جگر قیمه‌کن»، «سِوِن کله خُردکن» و «هیگرِ مغزخور». آن‌ها در خانه با هم دعوا می‌کنند و همه‌چیز را به هم می‌ریزند و می‌شکنند. مادر آن‌ها، «فریا»، باید تمام ریخت و پاش‌ها را جمع کند، غذا بپزد، ظرف‌ها را بشوید و حتی درِ خانه را که برای بار ششم در ماه گذشته شکسته است، تعمیر کند؛ اما او بسیار خسته است و احتیاج به استراحت دارد. «تورفین مهربان» می‌خواهد به مادرش کمک کند؛ ولی نمی‌داند چگونه این کار را انجام دهد.

تورفین و مهمانی چندش‌آور

معرفی کتاب
«تورفین» وایکینگ خشن و بدجنسی نیست. او و خدمه درب و داغانش به طرف جزیره «اورکنی» می‌روند تا ماهی بگیرند و برای پادشاه نروژ غذا درست کنند. آیا آن‌ها می‌توانند برای مهمانی پادشاه غذای مناسبی تهیه کنند یا سرآشپزشان، تورفین مهربان، به دریا پرت می‌شود؟

هیولای کلمه‌خوار

معرفی کتاب
«بردیا» شاهزاده‌ای است که شنل جادویی خاصی دارد. او آدم مهمی است و چیزهایی دیده که تا به حال هیچ بچه‌ای ندیده است. بردیا متوجه می‌شود پدربزرگش درگیر ماجراهای وحشتناکی است که آدم‌های عادی از آن خبر ندارند. بردیا باعث می‌شود که یکی از خواهرها به دست «گولاخ‌ها بیفتد. هیولاها می‌خواهند تمام کتاب‌های جهان را نابود کنند. آیا بردیا می‌تواند جلوی این اتفاق را بگیرد؟

پیشگوی چشم نقره‌ای

معرفی کتاب
گوش‌های «بردیا» با خوردن میوه‌ای جادویی، بزرگ شده‌اند. او با کلاه کاموایی گوش‌هایش را می‌پوشاند و به پارک نزدیک خانه می‌رود و منتظر پیرزن آسانسوری می‌شود. در پارک او با دختر مرموزی به نام «مانیا» آشنا می‌شود. «گولاخ‌ها» برای نابود کردن کتاب‎های جهان به روی زمین می‌آیند و دنبال خواهرها می‎گردند تا دروازه تاریکی را برای اربابشان باز کنند؛ اما خواهرها چه کسانی هستند؟

شاهزاده شنل تشتکی

معرفی کتاب
«بردیا» دوست ندارد کسی متوجه لکنت زبانش شود، برای همین، وقتی سوار آسانسور خانه‌شان می‌شود، جواب سلام پیرزن را نمی‌دهد. بردیا مطمئن است که پیرزن جادوگر است و بچه‌های کوچک را در خانه‌اش می‌خورد! همستر بردیا گم شده است و او شک ندارد که کار پیرزن است. شاید با همستر سوپ درست کند، شاید هم همدست هیولای نامرئی باشد. بردیا شنل تشتکی‌اش را می‌پوشد و با آسانسور هزار طبقه به زیرزمین می‌رود. آیا او از پس گولاخ‌های آدمخوار برمی‎آید؟

موش مترو

معرفی کتاب
موش کوچولویی به نام «نیب»، در زیرزمین ایستگاه متروی شهری زندگی می‌کند. موش‌ها این ایستگاه را «شیرینی باران» می‌نامند. روزها قطارها غرش‌کنان عبور می‌کنند و شب‌ها موش‌های پیر، قصه‌هایی از سرزمین افسانه‌ای پایان تونل تعریف می‌کنند. روزی نیب راهی سفر می‌شود تا سرزمین پایان تونل را پیدا کند. او در طول سفر با خطراتی روبه‌رو می‌شود و دوستی پیدا می‌کند و جایی را کشف می‌کند شگفت‌انگیزتر از تمام چیزهایی که در رویاهای خود دیده است!

جودی و فهرست آرزوها

معرفی کتاب
این کتاب جلد دوازدهم از مجموعه «جودی دمدمی و دوستان» است. «جودی» در کیف مادربزرگ، دنبال کارت‌های مخصوص ماهیگیری می‌گردد که تکه‌ای کاغذ پیدا می‎کند. روی آن کاغذ نوشته شده است: «فهرست پیمانه‌ای»! جودی ملکه نوشتن فهرست است، او فهرستی از لقب‌هایی که به برادرش داده است و فهرستی از هدایای مورد علاقه‌اش دارد؛ اما فهرست پیمانه‌ای با آن‌ها فرق دارد؛ چراکه در آن کارهای عجیب و غریبی نوشته شده است؛ مثلاً سوار فیل شوم، توی یک قلعه بخوابم و... . جودی سراغ مادربزرگ می‌رود تا از موضوع این فهرست سر دربیاورد.

جودی دمدمی در دردسر حیوان‌های خانگی

معرفی کتاب
در جلد پنجم از مجموعه «جودی دمدمی و دوستان»، گیاه ونوسِ حشره‌خوار «جودی» که نامش «آرواره‎ها»ست، حال و روز خوبی ندارد و پژمرده شده است. جودی هر کاری می‌کند ؛ اما حال آرواره‌ها خوب نمی‌شود تا اینکه جودی «موشی»، گربه خانواده، را می‌بیند که کاغذی به پنجه‌اش چسبیده است و سعی می‌کند نظر جودی را جلب کند. جودی با خواندن آن کاغذ، راه درمان آرواره‌ها را پیدا می‌کند.

استینک دمدمی در سوپر تُندر

معرفی کتاب
این کتاب جلد چهارم از مجموعه «جودی دمدمی و دوستان» است. «جودی» و برادر کوچکش، «استینک»، در حیاط پشتی خوابیده‌اند و در آسمان دنبال ستاره دنباله‌دار «شرمن هُلم» می‌گردند؛ اما استینک نمی‌تواند ستاره دنباله‌دار را ببیند. جودی برای خوش‌حال کردن او، داخل چادر یک کهکشان کاغذی درست کرده و استینک را با ستارگان و دنیای آن آشنا می‌کند؛ ولی استینک خبر عجیبی می‌شنود، شهاب‌سنگ بزرگی در روسیه فرود آمده است! استینک نگران است که شهر «دریاچه گردن قورباغه» در خطر نابودی باشد و با شجاعت تمام می‌خواهد آن را نجات دهد.

راکی زَنگ در آقای شعبده‌باز شگفت‌انگیز

معرفی کتاب
در جلد نخست از مجموعه «جودی دمدمی و دوستان»، «راکی»، چوب جادو، کلاه سیلندر و شنل سیاه و بلند دارد. او می‎تواند رنگ دستمال‌ها را عوض کند؛ دسته گل را در هوا ظاهر کند و حتی کاری کند که انگشت شصتش به آن سر اتاق بپرد. راکی تصمیم می‌گیرد در حیاط خانه‌شان شعبده‌بازی کند؛ اما برای این کار باید تردستی تازه‎ای یاد بگیرد. او می‌خواهد با کارت، فکرخوانی کند؛ اما اول باید تردستی‌اش را آزمایش کند، برای همین از دختر همسایه، «جودی» کمک می‌خواهد؛ ولی جودی نمایش راکی را خراب می‎کند و... .