داستان‌های حادثه‌ای

جلد بیستم از مجموعه «فِرِدی فرفره»، داستانی ماجراجویانه را روایت می‌کند که وقایع آن در باغ سیب اتفاق می‌افتد. «فِرِدی» و دوستانش قرار است برای گردش علمی به باغ سیب بروند و با طرز کاشت و برداشت سیب و نیز چگونگی کار با دستگاه آب سیب‌گیری آشنا شوند. در باغ فِرِدی و «ماکس» گم می‌شوند و... .

این کتاب جلد نوزدهم از مجموعه «فِرِدی فرفره» است. در این داستان خانم «ووشی»، معلم کلاس، تلاش می‌کند فِرِدی و دوستانش را با زندگی پنگوئن‌ها آشنا کند. در این مباحثه گروهی، بچه‌ها درباره نوع تغذیه، تولید مثل، مکان زندگی و نحوه نگهداری از آن‌ها مطالبی می‌آموزند. در پایان خانم ووشی از بچه‌ها می‌خواهد تا هر کدام برای حفاظت از پنگوئن‌ها و جلوگیری از انقراض آن‌ها، ایده‌ای برای جمع‌آوری پول بدهند.

جلد هفدهم از مجموعه کتاب‌های «فِرِدی فرفره»، شغل آتش‌نشانی را معرفی می‌کند. در این داستان «فِرِدی» و دوستانش قرار است در گردشی علمی به ایستگاه آتش‌نشانی بروند و به انتخاب آقای آتش‌نشان، سه نفر از بچه‌ها می‌توانند از میله آتش‌نشانی سُر بخورند؛ اما فِرِدی از ارتفاع می‌ترسد. در روز بازدید آقای «کِن»، مسئول آتش‌نشانی، در حال توضیح دادن درباره بخش‌های مختلف ایستگاه است که ناگهان صدای جیغ خانم «ووشی»، معلم بچه‌ها، به گوش می‌رسد. آن‌ها متوجه می‌شوند که فِرِدی گم شده است و... .

این کتاب از مجموعه کتاب‌های «فِرِدی فرفره» است. در این داستان، قرار است «فِرِدی» در مسابقه «پاتیناژ»، همکلاسی خود، «ماکس» را شکست دهد. در حالی که فِرِدی تا به حال کفش روبرفی نپوشیده است. او به کمک دوستانش، «رابی» و «جسی»، تلاش می‌کند با انجام تمرین‌های سخت موفق شود. روز مسابقه او با حرکتی جوانمردانه ماکس را متوجه اشتباهش می‌کند.

این کتاب جلد پانزدهم از مجموعه کتاب‌های «فِرِدی فرفره» است. در این داستان «فِرِدی» و دوستانش در کلاس با موضوع شکرگزاری آشنا می‌شوند. خانم «ووشی»، معلم فِرِدی، از بچه‌ها می‌خواهد که هر کدام موضوع مهمی برای شکرگزاری مطرح کنند. در پایان خانم ووشی به بچه‌ها خبر می‌دهد که قرار است برای روز شکرگزاری، نمایشی را برای والدین اجرا کنند. فِرِدی باید نقش بوقلمون را بازی کند و از این موضوع ناراحت است.

در جلد چهاردهم از مجموعه کتاب‌های «فِرِدی فرفره»، «فِرِدی» به همراه دوستانش به اردو می‌رود؛ اما فِرِدی از حضور همکلاسی‌اش، «ماکس» و شیطنت‌هایش نگران است. ماکس تصور می‌کند فِرِدی و بهترین دوستش، «رابی»، در اردو هیچ کاری نمی‌توانند بکنند؛ اما فِرِدی و دوستش دچار دردسرهای تازه‌ای می‌شوند؛ هم زنبورها به آن‌ها حمله می‌کنند، هم هر چه تلاش می‌کنند، نمی‌توانند ماهی بگیرند و... .

در جلد سیزدهم از مجموعه کتاب‌های «فِرِدی فرفره»، «فِرِدی» باید برای جشن صدمین روز مدرسه، با عدد صد کاری فوق‌العاده انجام دهد. فِرِدی هیچ ایده خاصی ندارد. هر کدام از دوستانش طرحی را برای آن روز آماده کرده‌اند. بالاخره فِرِدی فکری به ذهنش می‌رسد و پیشنهاد پختن بیسکویت را با مادرش مطرح می‌کند. بیسکویت‌ها آماده می‌شوند؛ اما درست روز جشن، پدر فِرِدی بیسکویت‌ها را می‌خورد. حالا فِرِدی چگونه به مدرسه برود؟

«پونه» گربه کوچولویی دارد که در حیاط خانه آن‌ها زندگی می‌کند. روزی پونه می‌بیند که گربه به سمت زیرزمین می‌رود، پونه هم به دنبال او راهی زیرزمین می‌شود. از زیرزمین بوهای مختلفی می‌آید. ناگهان پونه متوجه مار بزرگی می‌شود که وقتی حرکت می‌کند، بوهای تازه‌ای از گیاهان دارویی به مشام می‌رسد. هدف از نگارش این داستان، آشنایی کودکان با حرفه عطاری است.

دو برادر بزرگ‌تر «رابینسون»، کشته و ناپدید شده‌اند. پدر و مادر رابینسون به هیچ‌وجه نمی‌خواهند او را از دست بدهند. آن‌ها حاضرند هر کاری بکنند تا او در کنارشان بماند؛ ولی رابینسون عاشق ماجراجویی و سفر به سرزمین‌های دور است. او می‌خواهد شبانه فرار کند و با کشتی به سرزمین‌های ناشناخته برود.

«آبدره» در حال یخ زدن است. «سولویگ» با خواهر و برادرش در قلعه هستند و منتظر آذوقه. تنها بُز قلعه، دیگر شیر نمی‌دهد و سبزیجات هم در حال اتمام است. روزها به تمرین می‌گذرد و شب‌ها با غذای بخور و نمیری خودشان را سیر می‌کنند و همچنان منتظرند. روزی کشتی‌ای می‌بینند که در حال نزدیک شدن است. همه از خوشحالی فریاد می‌کشند؛ ولی... .