یک نفس تا نگاهت
معرفی کتاب
این کتاب با مضمون زندگی امام حسن عسکری (ع) و تلاش شیعیان ایشان برای اجرای رهنمودهای ایشان و سعی در تقرب به امام معصوم و درک حضرتش، نوشته شده است. داستان با محوریت جوانی بهنام «هامون» و در ایران و شهرری آغاز میشود. هامون، پسر «عطارِ» مشهور ری است که امینِ امام حسن عسکری (ع) و هماهنگکننده نمایندگان و امینان او در شهرهای مختلف ایران است. هامون بهواسطه پدر با زندگی مخفیانه شیعیان امام زمانه خود آشنا میشود و شرح دلدادگی پدر به امام و نوع مواجهه او با ایشان و فرامینشان را فرامیگیرد. روزگار اما درنهایت او را راهی سامرا و کاخ خلیفه میکند تا بهزعم خود بتواند به امام نزدیکتر باشد... .
عشق اگر سایه خواست، من هستم
معرفی کتاب
داستان این کتاب، متنی شاعرانه دارد؛ توصیفات زیبا در وصف ناامیدی و امید و شرحی شاعرانه از عشق و شوق در برابر امر امام زمانه. داستان به روایتی از اصحاب امام کاظم (ع) اشاره دارد که در زمان حکومت برمکیان در ری حاضر به اطاعت و پرداخت مالیات به آنان نمیشود؛ تااینکه «یحیی بن خالد برمکی» بر مسند حکومت ری یکی از مطیعان امامان شیعه را مینشاند. این صحابه که فردی است از اهالی ری پس از پنج ماه سفر در مکه به دیدار امام کاظم (ع) مُشرّف و شرحی از داستان خود را بازگو میکند. امام نامهای به وی میدهد که والی وقت با خواندن آن نهتنها مالیات وی را حذف، بلکه نیمی از دارایی خود را نیز به وی میبخشد... .
کفشهایی با پاپیون قرمز و دو داستان دیگر
معرفی کتاب
در کتاب میخوانیم:
آقا بهمن، نفسش را با کلافگی بیرون داد و نگاهی به سید کرد و گفت: «والا اگه شما فهمیدی، من هم فهمیدم سید جان! کلافهام کرده این بچه! یک ساعته اینجا نشسته میگه کفشم رو بده، کفشم رو بده. حالا کدوم کفش؟ اللّه اعلم!»
سید نگاهی مهربان به دخترک و پاهای برهنهاش کرد و گفت: «چی شده دخترم؟ کفشهات رو گم کردی بابا جان؟ »
آقا بهمن، نفسش را با کلافگی بیرون داد و نگاهی به سید کرد و گفت: «والا اگه شما فهمیدی، من هم فهمیدم سید جان! کلافهام کرده این بچه! یک ساعته اینجا نشسته میگه کفشم رو بده، کفشم رو بده. حالا کدوم کفش؟ اللّه اعلم!»
سید نگاهی مهربان به دخترک و پاهای برهنهاش کرد و گفت: «چی شده دخترم؟ کفشهات رو گم کردی بابا جان؟ »
تاوان عاشقی
معرفی کتاب
"آلاء" دختر دانشجوی بیست و پنج ساله مسلمان اهل غزه در دانشگاه "الازهر" درس می خواند. پدرش نظامی و مادرش استاد تاریخ و دو برادر دارد به نام های "نمر" که سه سال از او بزرگتر است و "سامر" سه سال از آلاء کوچکتر است. آلاء از پنج سالگی به همراه خانواده به لیبی می رود و در هفده سالگی به غزه برمی گردند. پدرش چون به نیروهای سازمان های مبارز فلسطینی آموزش می داده مطرود فلسطین محسوب می شود و در همانجا می ماند. او به همراه 4 دانشجو در فضای مجازی فعالیت های سیاسی انجام می دهند. آنان فراخوان تجمع و اعتراض می دهند و علیه تحریم، کمبود امکانات، سختگیری برای سفر به خارج از غزه و محاکمه خائنین حکومتی شعار سرمی دهند و ....
سلام بر میت
معرفی کتاب
این کتاب، داستان طلبه جوانی است که برای آموزش قرآن در ماه رمضان، به روستایی رفته اما با نیامدن روحانی روستا، مجبور میشود جای او را بگیرد، منبر برود و برای مردههای روستا نماز میّت بخواند. اما او از کودکی، ترسی به دل دارد که در جوانی هم گریبانش را گرفته؛ ترس از مرگ و مردهها! بهقدری که آمار پیرمردها و پیرزنهای روبهموت روستا را درمیآورد که حواسش باشد تا آخر رمضان نمیرند! و....
سیره تربیتی پیامبران حضرت یوسفعلیهالسلام
معرفی کتاب
این کتاب هشتمین دفتر از مجموعه کتابهای «سیره تربیتی پیامبران، سلسله مباحث سمت خدا» است. این اثر به زندگی حضرت یوسف(ع) بر اساس آیات قرآن و روایتها، از زمان ورود ایشان به کاخ عزیز مصر و عشق زلیخا به او آغاز میشود و با رهاشدن او از زندان پایان مییابد.
نام برخی از فصلهای آمده در کتاب عبارتاند از: درخواست مراوده از سوی زلیخا؛ زلیخا و زنان مصر؛ یوسف(ع) در زندان.
نام برخی از فصلهای آمده در کتاب عبارتاند از: درخواست مراوده از سوی زلیخا؛ زلیخا و زنان مصر؛ یوسف(ع) در زندان.
تاببازی دستهجمعی
معرفی کتاب
این کتاب براساس حدیثی از امام علی (ع) که میفرماید:«زبانت را به نرمگویی و سلام کردن عادت بده تا دوستانت زیاد شوند»، نوشته شده است. این داستان با نقشآفرینی شخصیت اصلی، یعنی «ویزویزک کوچولو» شکل گرفته است؛ زنبور کوچکی که با تصمیمات و رفتارهای عجیباش همه را شگفتزده میکند. در این کتاب، ویزویزک خیلی دلش میخواهد با «کفشدوزک کوچولو» دوست شود اما... .
راحوما
معرفی کتاب
در این کتاب در سه روایت، ماجرای «چشمه راحوما» را که از کرامات امیرالمؤمنین علی (ع) است، میخوانید. امام علی (ع) در ماجرای جنگ صفین دو روز در شهر «انبار» با سپاهیانش ماندند. روز سوم، سپاهش را در بیابان هموار حرکت داد؛ تا اینکه سپاهیان در مسیر راه بر اثر بیآبی تشنه شدند و نیازشان به آب افتاد. در آن حوالی آنها به راهب برخوردند که در صومعهای زندگی میکرد... .