طوطی و شکر
معرفی کتاب
این کتاب، مجموعه ای شامل 14 قصه ادبیات کهن ایران است که از میان کتاب های گوناگون و قصه های عامیانه انتخاب و بازنویسی شده اند. هر یک از این قصه ها نکته ای اخلاقی و پندآموز دارد. برخی داستان های این کتاب عبارتند از: "طوطی و شکر"، "دختر باهوش"، "مسافر گمشده چه کرد"، "میمون شطرنج باز"، "معلم و امیرگ، "غلام و خروس" و ....
دزد و آرزو
معرفی کتاب
این کتاب مجموعه ای از قصه های ادبیات کهن ایران است که از میان کتاب های گوناگون و قصه های عامیانه انتخاب و بازنویسی شده اند. در دومین کتاب از مجموعه"روزی بود و روزی نبود" چهارده قصه کهن برای نوجوانان نگاشته شده که عنوان برخی عبارتاند از :"پنیری که آب شد"، "کیسه گم شده"، "پهلوانی که ترسید"، "عطار و امانت"، "آدمی که غذای ماهی شد"، "کودک باهوش" و....
کوزه عسل
معرفی کتاب
کتاب حاضر مجموعهای از قصههای ادبیات کهن ایران است که هر یک، از میان کتابهای گوناگون و قصههای عامیانه انتخاب و بازنویسی شدهاند. هر یک از این قصهها، برای مخاطبان نکتهای اخلاقی و پند آموز دارد. "روزی بود، روزی نبود"، " پسری که هر روز گریه می کرد"، "گرگها و گوسفندها"، " کوزه عسل و یک آرزو" عنوان برخی از این قصه هاست.
آرزوی پرواز
معرفی کتاب
کتاب «قصّههای تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستانهای آموزنده است. در کتاب «آرزوی پرواز» آمده: روزگاری، کبوتر خانم سه تا تخم گذاشت و روی تخمها خوابید تا بچه کبوترها به دنیا آمدند، یکی از کبوتریها بیش از حد برای پرواز کردن اشتیاق داشت و هر چه مادرش میگفت صبر کن، او طاقت نمیآورد. بالاخره یک روی که مادرش در لانه نبود از لانه بیرون آمد و شروع به پریدن کرد...
سفر دور ودراز
معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، از مجموعة شش جلدی «قصههای تصویری از گلستان»است. در این داستان میخوانیم: جوان ورزشکاری با وجود قدرت و زور و بازو، زندگی سختی دارد. او برای کسب پول قصد سفر میکند. او همهجا به جای استفاده از عقلش از زور استفاده میکند. اتفاقات بدی برایش میافتد. شاهزادهای به او پول میدهد تا به دیار خود بازگردد...
گدایی که پادشاه شد
معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، از مجموعة شش جلدی «قصههای تصویری از گلستان»، است. در این داستان میخوانیم: پادشاهی به آخر عمرش نزدیک شده اما جانشینی ندارد. او وصیت کرد که صبح روز بعد از مرگش اولین کسی که وارد دروازة شهر شود، شاه مملکت است. پادشاه مرد و اولین کسی که وارد شهر میشود یک گدا است. گدا غرق در لذتهای پادشاهی میشود و به مشکلات مملکت توجه ندارد. اوضاع مملکت به هم میریزد. او سوار اسبش شدو از شهر بیرون رفت. در راه دوست قدیمیاش را دید، او میفهمد که «انسان هر چه مال و منال کمتری داشته باشد، غصهاش کمتر است...
درویش طمعکار
معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، چهارمین جلد از مجموعة شش جلدی «قصههای تصویری از گلستان» است که حاوی داستانهای آموزنده، برگرفته شده از «گلستان سعدی» است. در داستان «درویش طمعکار» میخوانیم: حاکمی به جای علاقه به تیراندازی، به شعر و شاعری علاقه دارد. روزی مرد درویشی با خواندن شعری توجه حاکم را جلب کرد. حاکم به او کیسهای پول و لباسی فاخر بخشید. او تمام پولهایش را خرج کرد، دوباره به این فکر افتاد که با خواندن شعر تازهای از شاه پول بگیرد. آن روز شاه خشمگین بود و به مرد کمک نکرد. وزیر به حاکم گفت که باید به این گونه افراد کمکم پول بدهد تا یکدفعه خرج نکنند. در این صورت حاکم نیز مجبور نیست آنها را از خود براند...
نگهبان جوان
معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، از مجموعة شش جلدی «قصههای تصویری از گلستان» است. در این داستان میخوانیم: بازرگانی قصد سفر از شهر بلخ به خراسان را دارد. او یک نگهبان بیتجربه اما قویهیکل را به خود همراه میکند. جوان در طول راه دیوار را خراب و درخت را از ریشه در میآورد. اما او با دیدن دزدها به دلیل نداشتن تجربة کافی پا به فرار میگذارد. بازرگان نیز به دنبال او فرار میکند...
شاهزاده کوتاهقد
معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، دوّمین مجلّد از مجموعة شش جلدی «قصههای تصویری از گلستان» است. در این داستان میخوانیم: پادشاهی یک دختر و سه پسر دارد. یکی از پسرها زشت و کوتاه قد است. او همیشه مورد مسخرة دیگران قرار میگیرد. پدر به همین دلیل به پسرش توجه نمیکند. اما پسر کوتاه قد برای جلب توجه پدر در تمام آموزشهای نظامی مهارت پیدا میکند. او با دانایی و مهارتش در جنگآوری توجه پدر را جلب میکند. این موضوع باعث حسادت برادرهایش میشود، و آنها برای قتل شاهزادة کوتاه قد نقشه میکشند...
غلام دریا ندیده
معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، از مجموعة شش جلدی «قصههای تصویری از گلستان» است. در این داستان میخوانیم: پادشاهی به همراه غلامش از راه دریا، برای شرکت در عروسی پسر پادشاه کشور مغرب، سفر میکنند. غلام دریا ندیده خوشحال میشود که به سفر میرود. اما پس از ورود به کشتی شروع به گریه میکند. همه از صدای گریة او به تنگ میآیند، پیرمردی چارهای میاندیشید، میگوید غلام را در دریا بیندازیم...