لاکپشتی در آسمان
معرفی کتاب
این کتاب که به بیان امروزی بازنویسی شده است، برگرفته از حکایتی در کلیه و دمنه است. این داستان درباره دو مرغابی و یک لاکپشت است که در آبگیری زندگی میکنند. زمانی که آبگیر خشک و بیآب میشود مرغابیها تصمیم میگیرند به جای دیگر مهاجرت کنند. لاکپشت از آنها خواهش میکند که او را هم دنبالشان ببرند. مرغابیها از لاکپشت میخواهند تکه چوبی که دو طرفش در دهان مرغابیها بود را در دهانش بگذارد و بههیچوجه دهانش را باز نکند.اما لاکپشت میان آسمان و زمین برای اینکه جواب مردم را بدهد دهانش را باز و سقوط میکند.
هدف نویسنده نشاندادن میزان آسیبی است که بازشدن بیموقع دهان به افراد میزند.
هدف نویسنده نشاندادن میزان آسیبی است که بازشدن بیموقع دهان به افراد میزند.
شیر و خرگوش دمسیاه
معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، هفتمین مجلّد از مجموعه «قصههای تصویری از کلیله و دمنه»؛ با عنوان «شیر و خرگوش دمسیاه» است. در این داستان میخوانیم: روزی شیر بزرگی به جنگلی رفت و باعث ناامنی آنجا شد. حیوانها که از ترس شیر، آرامش خود را از دست داده بودند برای صحبت کردن نزد شیر رفتند و همه قول دادند که هر روز یک حیوان برای شیر ببرند تا بخورد. شیر قبول کرد. آنها هر روز قرعه میکشیدند و یکی غذای شیر میشد تا اینکه قرعه به خرگوش دمسیاه افتاد...
مرد جهانگرد، مار خطخطی
معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، پنجمین مجلّد از مجموعه کتابهای «قصههای تصویری از کلیله و دمنه» با عنوان «مرد جهانگرد و مار خطخطی» است. در این داستان میخوانیم: روزی مرد زرگری در چاهی وسط جنگل افتاد که درون آن یک ببر، یک مار و یک میمون گیر افتاده بودند. مرد جهانگردی آنها را پیدا کرد و هر سه حیوان را نجات داد. مار بعد از تشکر به جهانگرد گفت که زرگر را نجات ندهد، چون جواب خوبی را با بدی میدهد. اما جهانگرد، زرگر را نجات داد. جهانگرد بعد از مدتی دوباره از جنگل عبور کرد و آنها را دید. میمون به او نارگیل و موز داد، ببر هم دستبند دختر حاکم را که کنار چشمه جا گذاشته بود به مرد جهانگرد داد. مرد جهانگرد نزد مرد زرگر رفت، ولی او جهانگرد را به عنوان دزد دستبند دخترحاکم معرفی کرد. جهانگرد را در سیاهچالی انداختند تا اینکه...
چشمهای که مال ماه بود
معرفی کتاب
این کتاب درباره خرگوشهای یک جنگل است که فیلها آنها را اذیت میکنند. یک روز خرگوشها تصمیم میگیرند چارهای بیاندیشند. یکی از خرگوشها که باهوشتر از بقیه بود پیشنهاد داد که به فیل بزرگ بگویند:«ماه به چشمه آمده و گفته اگر فیل بزرگ به ظلمهایش ادامه دهد او را کور میکند». فیل اول فریب آنها را باور نکرد و خرطومش را داخل چشمه کرد، اما زمانی که عکس ماه در آب تکان خورد، فیل فکر کرد که ماه عصبانی شده است. او ترسید و همراه با باقی فیلها از آن جنگل رفتند.
خانم کلاغه و مار سیاه
معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، مجلّد نخست از «قصّههای تصویری از کلیله و دمنه» با عنوان «خانم کلاغه و مار سیاه» که برای کودکان به نگارش در آمده است. در داستان حاضر میخوانیم: خانم کلاغه منتظر بود تا بچههایش از تخم بیرون بیایند، اما وقتی جوجهها سر از تخم در آوردند و خانم کلاغه برای تهیة غذا رفت، مار بدجنسی جوجهها را خورد. خانم کلاغه متوجه شد و گریه و نالان نزد دوستش شغال رفت تا از او کمک بگیرد. شغال به او گفت که برفراز روستا پرواز کند و پس از پیدا کردن یک شی قیمتی آن را بردارد و جلوی مار بیندازد. کلاغ انگشتر قیمتی زنی را برداشت و جلوی مار انداخت...
12 قصه از کیمیای سعادت: ابوحامد محمد غزالی
معرفی کتاب
«ابوحامد محمد غزالی» یکی از بزرگترین عارفان قرن پنجم هجری قمری است که در طوس به دنیا آمد. او کتابهای زیادی به زبان فارسی و عربی نوشته است. یکی از آثارش به زبان فارسی، «کیمیای سعادت» است. با اینکه چندین قرن از نوشتن این کتاب میگذرد، همچنان زیبا و تأثیرگذار است. روایتگر این کتاب سعی کرده است حکایت و تمثیل زیبای آن را به زبانی ساده، برای کودکان بازآفرینی کند.
12 قصه از قابوسنامه عنصرالمعالی
معرفی کتاب
قابوسنامه اثر عنصرالمعالی کیکاوس بن قابوس بن وشمگیر زیاری است که در این کتاب به فرزندش گیلانشاه راه و رسم زندگی و مسائل اخلاقی را آموزش میدهد.در قابوسنامه پندها و حکایتها با صمیمت و همدلی بیان شده است. عنصرالمعالی با فروتنی از اشتباهات جوانی خودش میگوید. خوب و بد را طوری بیان میکند که به دل مینشیند. مسائل اخلاقی و تربیتی زیادی در این کتاب آمده است از اهمیت عقل، سخن و میانهروی در زندگی صحبت شده است.و سرشار از مطالب سودمند اخلاقی و اجتماعی است. دوازده حکایت شیرین و آموزنده از این کتاب با نثر ساده و روان برای کودکان بازنویسی شده است.
مرد جوان و خیاط حیلهگر: براساس داستانی از مثنوی مولوی
معرفی کتاب
این کتاب، داستانی براساس یکی از افسانهها و حکایتهایی است که مولانا در «مثنوی معنوی» خود آورده است. این داستان درباره مرد جوانی است که به شهری میرسد. به قهوهخانه میرود و آنجا صحبت مردم شهر را درباره خیاط میشنود. خیاط بسیار ماهر است اما همیشه از پارچههای مشتریان میدزدد و مردم به همین دلیل، دلِ خوشی از او ندارند. وقتی که جوان صحبتهای آنان را میشنود، با مردم شرط میبندد که... .