سلفی با خرابکار
معرفی کتاب
کتاب «سلفی با خرابکار» رمانی برای نوجوانان است. در داستان یونس، یک نوجوان کنجکاو، در یک نمایشگاه عکس انقلابی، تصویر مردی را میبیند که شبیه یکی از اقوامش است. او با دیدن این عکس، به دنبال یافتن حقیقت است و با سوال پرسیدن از خانوادهاش، به نتیجهای نمیرسد. در این میان، معلم پرورشی مدرسهاش به او کمک میکند و یونس با کمک او، عکس را به مادربزرگش نشان میدهد. مادربزرگ با دیدن عکس سکته میکند و یونس که از این بابت ناراحت است، تصمیم میگیرد عکس را از قاب بردارد. در پشت عکس، نامهها و عکسهای دیگری از همان مرد ساواکی پیدا میشود که نشان میدهد او زنده است. یونس با این کشف جدید، ماجراهای بیشتری را تجربه میکند و در نهایت به حقیقت ماجرا پی میبرد.
من عاشق اردو رفتن هستم
معرفی کتاب
سفر یکی از سرگرمیهای مفرح و مفید برای تمامی اقشار جامعه است که میتواند تجربههای شیرین و لذتبخشی را رقم بزند و خاطراتی بهیادماندنی برایشان خلق کند. کودکان هم از سفر لذت میبرند بهخصوص وقتی با خانواده همراه شوند و در طبیعت گردش کنند. کتاب «من عاشق اردو رفتن هستم»، ماجرای خانوادهای است که به یک اردوی تابستانی میروند. جان و خانوادهاش آخر هفتهها به اردوگاههای مختلف سفر میکنند. در این سفرها، جان فرصت دارد تا فعالیتهای مورد علاقهاش، مثل ماهیگیری و پیادهروی در طبیعت را تجربه کند. همچنین، او از سواری با چهارچرخ نیز لذت میبرد. دو روز بعد از هر اردو، جان و خانوادهاش با اشتیاق منتظر سفر بعدی هستند. آیا به آنها خوش میگذرد؟
دختر گرگها
معرفی کتاب
کتاب «دختر گرگها» داستان دختری به نام جولیا آکیتایاک را روایت میکند که در آلاسکا از خانوادهاش جدا شده است و برای زنده ماندن تلاش میکند. او با یک گله گرگ ارتباط برقرار میکند و با آنها زندگی میکند. میاکس با مشاهده رفتارها و روابط گرگها، درسهایی درباره زندگی، بقا و طبیعت میآموزد و به تدریج با دنیای گرگها عجین میشود. در کتاب میخوانیم: «موهای گردن دخترک سیخ و چشمانش از تعجب گشاد شد. امراک گوشهایش را با عصبانیت جلو داد و دخترک یادش آمد که چشمان گشاد شده از نظر گرگ به معنای ترس بود. خوب نبود که میاکس ترسش را پیش او بروز بدهد. حیوانات به ترسوها حمله میکردند. سعی کرد چشمهایش را تنگ کند، ولی به خاطر آورد که این کار هم درست نبود. چشمان تنگ نشانهی خباثت بود. در اوج ناامیدی به یاد آورد که کاپو وقتی با خطر روبهرو شده بود، جلو آمده بود. وقتی صدای بچه گرگ را که عاشقانه تمنای توجه میکرد، با زوزه و خرخر تقلید میکرد، قلبش دیوانهوار میتپید. بعد دخترک روی شکمش افتاد و با محبت به امراک زل زد. گرگ تنومند جا خورد و نگاهش را از او دزدید. گویا حرف بدی زده بود! شاید حتی به امرک توهین کرده بود. یک اشارهی کوچک که از نظر دخترک مفهومی نداشت، ظاهرا برای گرگ معنای خاصی داشت. گرگ گوشهایش را با عصبانیت جلو داد و به نظر میرسید که کار دخترک تمام شده است...»
خطر در جزیره خرچنگ
معرفی کتاب
کتاب«خطر در جزیره خرچنگ»، یک داستان ماجراجویانه است. داستان در مورد گروهی از نوجوانان است که در یک جزیره دورافتاده با خطری روبهرو میشوند. آنها باید با همکاری و استفاده از هوش و شجاعت خود، از این خطر جان سالم به در ببرند. گروههای نجات پستانداران دریایی، مثل ریورهد، درست مثل پروژه نپتون قصه ما، فقط با تکیه بر نیروهای داوطلب، از سنین مختلف، اداره میشوند. نیروهای داوطلب حیوانات مجروح را پیدا میکنند، از آنها مراقبت میکنند، در دفتر کمک میکنند، خبرنامه و بولتن چاپ میکنند و به عنوان راهنما، تورهای تماشای والها یا فوک برگزار میکنند. این مؤسسات با کارهایشان، بخش کوچکی از بلاهایی را جبران میکنند که آدمیزاد بر سر دریا آورده است.
سفر پرماجرا
معرفی کتاب
کتاب «سفر پرماجرا»، داستانی نوجوانانه است که درباره پسری به نام نیما و دو همکلاسیاش است که برای اجرای یک نمایش به دوران صفویه سفر میکنند. این سفر پر از ماجراهای آموزنده است و ارزشهای اخلاقی و دوستی را بیاموزند. نیما، پسری هنرمند اما خجالتی است که با دو همکلاسیاش به نامهای سپهر و امیرعباس، برای اجرای نمایشی درباره شاه عباس صفوی انتخاب میشوند. در حین تمرین، اتفاقی میافتد و آنها به دوران صفویه سفر میکنند. آنها در این سفر با ماجراهای مختلفی روبرو میشوند و در نهایت با همکاری و همدلی با یکدیگر، موفق میشوند به زمان خودشان برگردند.
عملیات نجات مادربزرگ
معرفی کتاب
داستان از زبان «مهرسا» دختر 10 سالهای روایت میشود که با پدر، مادر، خواهر و برادران دوقلویش و مادربزرگش در یک خانهی کوچک زندگی میکنند. مادربزرگ که برخلاف سنش پرانرژی و مهربان است برای تعطیلات تابستان نوهها برنامهریزی کرده است و به آنها هنرهای مختلفی آموزش میدهد. ولی برنامه خوب پیش نمیرود و به خاطر مشکلاتی که در خانه پیش میآید مادربزرگ بدون اطلاع بچهها به خانهی سالمندان میرود. بچهها با کمک دخترعموی مادربزرگ برای نجات او از خانهی سالمندان نقشه میکشند و این عملیات با ماجراهای مختلفی داستان را به پیش میبرد.
دخلشو بیار پسر!
معرفی کتاب
این رُمان، داستان پسری است که به سن نوجوانی رسیده و حالا میخواهد از کسی که باعث مرگ پدرش شده است، انتقام بگیرد. او به نصیحتهای مادر و دیگران توجهی ندارد و بر این باور است که فرد مورد نظر در حال زندگی خوشی است و او را به تنهایی رها کرده است. این پسر در مدرسه محبوب و مورد توجه همکلاسیهایش است و گروهی از دوستانش تصمیم میگیرند به او در این مسیر کمک کنند. داستان در فضایی ساده و دلنشین در یک شهر روایت میشود و با لهجه و طنز خاصی همراه است. در اینجا، شیطنتهای این پسر و دوستانش آغاز میشود تا مرد مورد نظر را به خوبی تنبیه کنند و با نقشههای مختلف او را گیج کنند. اما داستان به همین جا ختم نمیشود؛ ورود یک دانشآموز جدید به کلاس باعث تغییراتی در داستان و بروز اتفاقات جدید و خندهدار میشود. در گزیدهای از کتاب آمده است: «فقط خدا کند سرت آنجایی باشد که من میخواهم. مرغ آمین کجایی؟ بگو آمین… لبههای تیز پاره آجر، کف دستم را میخراشید. عقابی شده بودم با چشمهای تیز، دوسر کوچه را پاییدم؛ کسی نبود. قاب پنجرۀ کهنه و چوبی اتاقش را که به کوچه دهن کجی میکرد نشانه گرفتم و... .»
نبرد با مافیای خودرو
معرفی کتاب
این کتاب، داستان سه نوجوان با استعداد و فعال در زمینهی مکانیکی و طراحی خودرو است که دوست دارند کارهای بزرگی انجام دهند. یک نیروی ماورائی به کمک آنها میآید و سطح آنها را بالاتر میبرد و آنها را تبدیل به انسانهایی خارقالعاده میکند. آنها به کمک یحیی، تیمی به نام شهاب را تشکیل میدهند و سعی دارند خودرویی با کیفیت بسازند. انحصار تولید خودرو در دست یک شرکت خودروسازی مافیایی است که سعی میکند با تطمیع و تهدید موانع را از راه بردارد. تیم شهاب کمکم متوجه میشوند که وارد بازی سخت و جدیای شدهاند و نبرد آغاز میشود. کتاب پیامهای مهمی در مورد اهمیت تلاش، خلاقیت، مقابله با فساد و بزهکاری در جامعه دارد.
تختهگاز تا جایزه
معرفی کتاب
این اثر، داستانی جذاب از برگزاری مسابقات استانی ماشینهای کنترلی بین مدارس است. از هر مدرسه نفراتی انتخاب شده است و برای بهدست آوردن جایزه با هم مسابقه میدهند. از مدرسه جلال آل احمد دو گروه به نامهای: تختهگاز (سینا و محسن) و بیترمز (حسام و کامران) در مسابقات استانی ماشین آرسی استانی شرکت میکنند. آنها باید یک کیت ماشین کنترلی را خودشان سرهم کنند. حسام و کامران با سنگاندازی و دوز و کلک نمیخواهند تیم تختهگاز به جایزه برسد. اما سینا و محسن برای بهدست آوردن جایزه که یک دوره رایگان آموزش ساخت ماشین کنترلی است عزمشان را جزم میکنند تا با موانع بجنگند و به مرحله کشوری راه یابند. در برشی از کتاب آمده است: «ساعت پنج ونیم عصر بود. محسن سر کوچه، زیر تابلوی فرعی هشتم، منتظر سینا بود. سینا که رسید سر کوچه، به سرعت راه افتادند سمت ایستگاه اتوبوس خیابان آزادی، که درست کنار نمایشگاه خودروی مدرن بود. بعد از چند دقیقه نگاه کردن به ماشینهای داخل نمایشگاه، اتوبوس رسید. سوار اتوبوس شدند و هفت ایستگاه بعد از خیابان معلم، نرسیده به فروشگاه مرکزی... .»
زندهباد پرسپولیس
معرفی کتاب
کتاب «زندهباد پرسپولیس» درباره زندگی پسری دوازده ساله است که پدرش را از دست داده است و با مادرش زندگی میکند. آنها وضع مالی خوبی ندارند ولی او به شدت طرفدار تیم پرسپولیس است و به محض دیدن فراخوان کارت هواداری تیم محبوبش، تصمیم میگیرد این کارت را بهدست آورد. اما بهدست آوردن این کارت به این سادگی هم نیست و او ماجراهای مختلفی را پشتسر میگذارد. داستان در محیط مدرسه و خانه جریان دارد و وقایع مختلفی را حول محور تلاش پسر برای دریافت کارت هواداری پرسپولیس روایت میکند. با وجود موانع و سختیها، پسر با پشتکار و امید، به تلاش خود ادامه میدهد. در برشی از کتاب آمده است: «هر سه با هم و همزمان، جوری که انگار روی این هماهنگی کار کرده بودند، با صدای بلند گفتند: میخوای چی بگیری؟ کارت هواداری پرسپولیس؟ ! سینا هم که هوادار پرسپولیس بود، ابروهای پرپشتش را گره کرده و با چشمانی که برق میزدند پرسید: کارت هواداری پرسپولیس دیگه چیه؟ یقهام را صاف کردم. از جایم بلند شدم و روی میز نیمکت پشت سری نشستم. جوری که انگار میخواهم در تلویزیون اخبار بگویم، سرم را بالا گرفتم و...»