Skip to main content

مهمان تازه‌ وارد

معرفی کتاب
کتاب «مهمان تازه وارد» داستانی درباره‌ی مهربانی، همدلی و آشنایی با حیوانات است. این کتاب به معرفی وینستون، جغد دانا، که به عنوان مهمان جدید به باغ‌وحش می‌آید، می‌پردازد و تلاش‌های او برای کمک به سایر حیوانات باغ وحش را به تصویر می‌کشد. حیوانات منتظرند تا با این مهمان جدید آشنا شوند و ببینند آیا می‌توانند با او دوست شوند یا خیر. وینستون با مهربانی و دلسوزی به مشکلات حیوانات گوش می‌دهد و راه‌حل‌های خوبی به آنها ارائه می‌دهد. لو، رئیس باغ وحش، با ورود وینستون خیالش راحت می‌شود که او حواسش به همه هست.

شازده کوچولو

معرفی کتاب
کتاب «شازده کوچولو» یک داستان فلسفی است که از دیدگاه یک کودک به مسائل مهمی مانند دوستی، عشق و هستی می‌پردازد. شازده کوچولو داستانی است که در آن یک خلبان که در صحرا سقوط کرده است، با پسری کوچک به نام شازده کوچولو آشنا می‌شود. شازده کوچولو از سیارکی به نام ب612 آمده است و در طول داستان با شخصیت‌های مختلفی از جمله روباه و گل سرخ روبرو می‌شود و از آنها درس‌هایی درباره زندگی و روابط انسانی می‌آموزد. در کتاب می‌خوانیم: «روباه گفت: چی شده؟ شازده کوچولو گفت: فکر می‌کردم یک گل دارم که منحصربه‌فرده، ولی فهمیدم درست عین بقیه‌ است. - حرفت با عقل جور درنمیاد. - منظورت چیه؟ - چه‌جوری بگم؟ دلت می‌خواد با من بازی کنی؟ - آره. خب نمی‌تونی؛ چون من اهلی نشده‌ام. - اهلی کردن یعنی چه؟ - یعنی وابسته کردن….»

کودکی به دریا نامه می‌انداخت

معرفی کتاب
کتاب «کودکی به دریا نامه می‌انداخت» داستانِ فرزند یک خانواده‌ی نگهبانِ فانوسِ دریایی است و تنها کودکی است که در جزیره زندگی می‌کند. او با دریا، باد، مرغ‌های دریایی و… دوست است. هر وقت هم که احساس دلتنگی می‌کند، نامه‌ای می‌نویسد، در بطری می‌گذارد و به دریا می‌اندازد. دریا، باد، مرغ‌های دریایی و… همگی دوستان خوبی هستند، اما پسربچه‌ی داستان ما خیلی تنهاست و دلش می‌خواهد…

نگران نباش کوچولو

معرفی کتاب
داستان یکی از ابزارهایی است که از راه آن می‌توان مفاهیم و مسائل مهم و مهارت‌های مورد نیاز زندگی را به کودکان و نوجوانان آموزش داد. کتاب «نگران نباش کوچولو» با تصویرسازی‌های جذاب، احساس امنیت، آرامش و مقابله با ترس و اضطراب برای کودکان بیان کرده است. نقش والدین در حفظ آرامش کودک و دادن قوت قلب به او بسیار مهم و ضروری است. زمانی که کودک از والدین خود می‌پرسد: «مامان اگر زمین بخورم و آسیب ببینم، چه می‌شود؟ یا اگر اتفاق خیلی بدی بیفتد و تو آن‌جا نباشی، چطور؟» تو را می‌ترساند به من بگو»، نیاز دارد پاسخی مبنی بر اینکه کسانی که او را دوست دارند، تنهایش نمی‌گذارند و از او حمایت می‌کنند، می‌تواند به کودک شجاعت و جسارت مواجه شدن با مشکلات و سختی‌ها را بدهد و حتی تفکر توحیدی او را که خالق ما همواره مراقب ماست را در کودک تقویت کند.

شهاب و شپلو در باغ‌وحش

معرفی کتاب
شهاب پسر خوب و مهربانی است. همه او را خیلی دوست دارند.امروز پدر شهاب به او قول داده است که با هم به باغ‌وحش بروند. حالا شهاب با خوشحالی لباس پوشیده و شپلو را هم داخل جیب لباسش گذاشته تا با پدر برای تماشای حیوانات به باغ‌وحش بروند. شهاب به سمت قفس خرگوش‌ها رفت و خوراکی‌هایش را به آن‌ها داد. شپلو که حسابی عصبانی شده بود بالاخره فریاد زد: «بس کن پسر جون! تو چقدر کارهای زشت و بدی انجام می‌دهی!»...

شهاب و شپلو و لباس زمستانی

معرفی کتاب
شهاب پسر خوب و مهربانی است. همه او را خیلی دوست دارند. ولی امروز از وقتی از مدرسه برگشته با همه قهر کرده و به اتاقش رفته است. شهاب دلش نمی‌خواهد با کسی حرف بزند. می‌دانید چرا؟ امروز صبح هوا سرد شده بود و کمی هم باران می‌بارید. مامان شهاب، کاپشن سال گذشته‌ی او را از کمد بیرون آورد تا شهاب آن را بپوشد. اما شهاب با دیدن کاپشن، اخم‌هایش را در هم کرد و مادرش با مهربانی به او گفت: «پسر عزیزم! کاپشن تو سالم و تمیز است و از همه مهم‌تر، اندازه‌ی تو است و برایت کوچک نشده است. پس امسال هم می‌توانی از آن استفاده کنی.» اما شهاب قهر کرد و بدون اینکه کاپشن را بپوشد به مدرسه رفت. وقتی هم که از مدرسه برگشت...

ماپیت قورباغه‌‌ی مغرور

معرفی کتاب
توی یک جنگل سرسبز و قشنگ، کنار یک برکه‌ی زیبا، قورباغه‌ای به نام "ماپیت" زندگی می‌کرد. ماپیت عاشق آواز خواندن بود. هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شد تا شب کارش فقط این بود که با صدای بلند آواز بخواند. هر بار که ماپیت شروع به آواز خواندن می‌کرد، همه‌ی حیوانات برکه گوش‌هایشان را می‌گرفتند. اما صدای ماپیت آن قدر بلند بود که هیچ فایده‌ای نداشت. همه‌ی همسایه‌های ماپیت از دستش ناراحت بودند. هر روز از او شکایت می‌کردند؛ اما ماپیت به حرف‌هایشان اهمیتی نمی‌داد. یک روز که همه از دست آوازهای قورباغه‌ی مغرور خسته شده بودند، دور هم جمع شدند و به اتفاق هم به خانه‌ی ماپیت رفتند و به او گفتند: «ما همه از دست آوازهای تو خسته شده‌ایم» ماپیت صدایش را صاف کرد و گفت: «همه‌ی شما به صدای زیبای من حسادت می‌کنید؛ چون نمی‌توانید مثل من آواز بخوانید...»
سپس ادامه داد: «هر کسی که ناراحت است، می‌تواند از اینجا برود!»

کاش یکی با من بازی کنه!

معرفی کتاب
توی یک جنگل خیلی دور، زرافه کوچولویی به اسم «لویی» همراه خانواده‌اش زندگی می‌کرد. لویی دوستان زیادی نداشت. او همیشه دلش می‌خواست کنار بقیه‌ی بچه‌ها بتواند توپ بازی کند؛ اما به خاطر گردن درازش نمی‌توانست، برای همین کسی با او بازی نمی‌کرد.
لویی هر روز یواشکی لابه‌لای درخت‌ها قایم می‌شد و از دور و با حسرت، توپ بازی بچه‌ها را تماشا می‌کرد و با خودش می‌گفت: «آخه این گردن دراز من به چه دردی میخورد؟ خوش به‌حال بچه‌ها که می‌توانند بدون داشتن این گردن دراز، راحت بازی کنند... » یک روز فیل کوچولو با یک ضربه‌ی محکم توپ را به طرف درخت‌ها پرتاب کرد. توپ رفت و رفت و رفت تا روی یک درخت بلند لای یک شاخه گیر کرد...

غذای رنگی

معرفی کتاب
مجموعه «با بابام» 5 داستان ساده از تجربیات ساده‌ پدردختری را به تصویر می‌کشد. در این مجموعه تصویر درست و زیبایی از یک خانواده سالم و روابط والد و فرزندی ایمن و به طور ویژه نقش پدر به نمایش درآمده است. در داستان «غذای رنگی»، علاوه بر تقویت قوه‌خیال و رؤیاپردازی کودکان، به مفهوم پرستش و توحید اشاره می‌کند و رابطه با خالق را برای کودک تقویت می‌کند. همچنین صبر و تلاش در جهت تحقق خواسته‌ها و نیازها را آموزش می‌دهد.

قصه‌های جدید نوروزی: مجموعه 15 جلدی

معرفی کتاب
بعضی از قصه‌های این کتاب تو را می‌خنداند. بعضی لبخندی به لب‌هایت می‌آورند. اما همه‌شان آمدن بهار و رسم‌هایش را نشانت می‌دهند. این قصه‌ها به یادت می‌آورند که سال نو برای ما ایرانی‌ها از کنار خانواده و سفره‌ی هفت سین شروع می‌شود. به یادت می‌آورند که چگونه نوروز می‌تواند ما را با دنیا مهربان‌تر کند. قصه‌های نوروزی این کتاب، قصه‌ی همه‌ی ماست. قصه شادی‌ها و رسم‌های ماندگار. قصه‌ی آوازها و شعرها و نواهایی که با بوی شکوفه‌های بهاری توی خانه‌هایمان پا می‌گذارد.