Skip to main content

دریا و ضرب‌المثل‌ها

معرفی کتاب
ضرب‌المثل‌های فارسی، گنج‌های پربهایی از آموزه‌های آسمانی، اخلاقی و انسانی هستند. «دریا و ضرب‌المثل‌ها»، نوشته «حجت‌الاسلام حیدری ابهری» در این حوزه از ادبیات فارسی است که 32 ضرب‌المثل مرتبط با «دریا» مانند «ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است»؛ «نان را بینداز توی دریا، ماهی نمی‌داند اما خدا می‌داند»؛ و... را برای کودکان توضیح می‌دهد. تصاویر کتاب نیز مرتبط با محتوای مفهومی هر ضرب‌المثل، ترسیم شده است.

ضرب‌العسل‌ها: 200 ضرب‌المثل، قصه شیرین فارسی

معرفی کتاب
کتاب حاضر مجموعه‌ای است از دویست ضرب‌المثل که هر کدام قصه‌ای طولانی دارد. نویسنده آن‌ها را از بین هزاران ضرب‌المثل فارسی برگزیده و با توضیحاتی در این کتاب آورده است. در کنار برخی ضرب‌المثل‌های کتاب، ضرب‌المثل‌های مشابه نیز آمده‌اند.

کنایه‌های بلوچی مکرانی (جلد دوم)

معرفی کتاب
در فرهنگ زبانی ما ایرانیان، کنایه و سخنان کنایه‌آمیز رونقی مضاعف دارد. در این کتاب صنعت ادبی کنایه در ادبیات غنی قوم بلوچ مطالعه شده‌است. کتاب دو فصل دارد: آرایۀ کنایه و کاربردهای آن؛ بررسی و توصیف کنایات در بلوچی مکرانی.

خدا و ضرب المثل‌ها

معرفی کتاب
ضرب‌المثل‌ها شیرین و خواندنی‌هستند. کتاب حاضر شامل تعداد زیادی ضرب‌المثل است تا مخاطب هم با معنای آن‌ها آشنا شود و هم دانش بیشتری دربارۀ خدا به دست آورد؛ یک کتاب ادبی و دینی.

قصه ما مثل شد

معرفی کتاب
کتاب حاضر از مجموعه ده‌جلدی « قصه ما مثل شد» است. قصه‌هایی که مثل شده‌اند، سرگذشت و زندگی‌نامه بعضی از مثل‌ها را بازگو می‌‏کنند. نویسنده کوشیده است موضوع قصه‌ها مناسب حال و هوای نوجوانان باشد، زبان قصه‌ها را به زبان گفتار نزدیک و برای هر قصه نامی انتخاب کرده است. «پشتش به خاک نمی‌رسد»، «دستش به انگور نمی‌رسد، می‎گوید ترش است»، «یکی از یکی بدتر»، «شکر نعمت، نعمتت افزون کند» و «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است»، بعضی از این مثل‎هاست.

خدای روزی‌رسان

معرفی کتاب
پسر جوان پدرش را از دست داده بود و با مادرش زندگی می‎کرد. پسر بیشتر وقتش را با دوستانش می‎گذراند و هیچ کاری نمی‏‌کرد، در عوض مادرش از صبح تا شب کار می‏‌کرد تا خرج زندگی را درآورد. مادر از دست پسر خسته و کلافه بود؛ ولی کاری از دستش برنمی‎آمد. روزی مادر برای خرید به بازار رفت و این کار تا ظهر طول کشید. پسر از خواب بیدار شد و گرسنه بود؛ اما هیچ غذایی در خانه نبود. پسر جوان با خودش فکر کرد از این به بعد باید از خدا بخواهم که روزی مرا بدهد. او به مسجد رفت و... .

صبر ایوب

معرفی کتاب
«ایوبِ» پیامبر یکی از مردان ثروتمند «یمن» بود. او تعداد زیادی گاو و میش و شتر داشت. ایوب مرد بخشنده‌ای بود و تا زمانی‌که به تعداد زیادی از مردم غذا نمی‎داد، غذا نمی‎خورد و تا تعداد زیادی از مردم را لباس نمی‎پوشانید، خودش لباس نو نمی‎پوشید. حضرت ایوب بدون هیچ چون و چرایی از خدا اطاعت می‎کرد. خدا هم به او برکت داد، او صاحب چهار پسر و سه دختر بود. شیطان نزد خدا رفت و شکایت کرد که ایوب چون ثروت فراوان و فرزندان صالح دارد، از تو اطاعت می‎کند و اگر همه اینها را از او بگیری دیگر عبادت نمی‎کند. خداوند... .

زندگی با ضرب‌المثل‌ها

معرفی کتاب
این کتاب مجموعه‌ای از صدها ضرب‎المثل فارسی است که نویسنده کوشیده است با آوردن مثالی از زندگی، مفهوم آن را برای خواننده کودک و نوجوان توضیح دهد. در کنار برخی از ضرب‌المثل‌ها، ضرب‌المثل‌های مشابه نیز ذکر شده است تا خوانندگان با مفهوم آن‌ها نیز آشنا شوند. در بخش اول کتاب 445 ضرب‌المثل آورده شده است. در بخش دوم نیز با نام هدیه پایانی، بیش از دویست ضرب‎المثل به شکل کوتاه و در حد یک جمله‌ توضیح داده شده است.

تو نخندی، من بخندم؟

معرفی کتاب
در این کتاب برای آشنایی کودکان و نوجوانان، قصه‎ ضرب‌المثل‌ها روایت شده است. «دوستی خاله‌خرسه»، «یک کلاغ، چهل کلاغ»، «آستین نو بخور پلو»، «دسته گل به آب داده» و «تو نخندی، من بخندم؟»، از جمله این ضرب‌المثل‌هاست. در ضرب‌المثل «تو نخندی، من بخندم؟»، مردی برای وصول پولش نزد بدهکار می‌رود. بدهکار با دیدن چهره عصبانی طلبکار، می‌گوید گوسفندانی دارد که موقع چرا، مقداری از پشم آن‌ها به بوته‌ها گیر می‌کند او می‌خواهد پشم‌ها را جمع کند... همسرش قالی ببافد... با پولِ قالی برای دخترش جهیزیه بخرد، مسافرت برود و بقیه‌اش را به مرد می‌دهد. مرد طلبکار از شدت عصبانیت می‌خندد. بدهکار با لبخندی می‌گوید طلبت را به این راحتی به دست آوردی... .

بشنو و باور نکن

معرفی کتاب
در این کتاب برای آشنایی کودکان و نوجوانان، قصه‌ ضرب‌المثل‌ها آورده شده است. «بمیر و بِدَم»، «دعا کن گندمت آرد شود»، «شتر دیدی، ندیدی»، «آهسته که آسمان نداند» و «بشنو و باور نکن»، از جمله این ضرب‌المثل‌هاست. در ضرب‌المثل «بشنو و باور نکن»، مردی صندوق پر از شیشه‌ای دارد و می‌خواهد آن را از پله‌ها بالا ببرد؛ اما هیچ‌کس کمکش نمی‌کند. سرانجام شخصی قبول می‌کند؛ ولی دستمزد می‌خواهد. صاحب صندوق می‌گوید سه نصیحت به او می‌کند. در مدتی که از پله‌ها بالا می‌روند؛ صاحب صندوق نصیحت‌هایش را می‌گوید. مردی که کمک کرده است، متوجه می‌شود که صاحب صندوق فریبش داده است، بالای پله‌ها صندوق را به پایین پرت می‌کند و... .