Skip to main content

هاپولی هاپول

معرفی کتاب
هاپولی سگ اخمویی که هر وقت چنگولی گربه گل‌باقالی را می‌دید، هاپ هاپ می‌کرد و می‌گفت: «دزد اومده.» چنگولی هم فرار می‌کرد. تا این‌که یک روز چنگولی از هاپولی پرسید: «مگر تو چه داری که من بدزدم؟ » هاپولی گفت: «مبادا به استخوان من دست بزنی.» در این گیرو دار موش کوچولو از سوراخ خانه‌اش سر وصدای آن‌ها را شنید و نقشه‌ای کشید. از لانه‌اش سوراخی به خانه‌ی هاپولی کند و استخوان او را دزدید تا هاپولی فکر کند دزدی کار چنگولی است...

دو طوطی سخنگو

معرفی کتاب
یک روز دو طوطی که با هم دوست بودند، روی درختی نشستند و شروع کردند به حرف زدن. پیرمرد باغبان که تنها بود و هیچ‌
کس را نداشت از شنیدن حرف‌های طوطی‌ها خیلی خوش‌حال شد و گفت: «کاش منم داشتم دوستی سخنگو» یکی از طوطی‌ها حرف باغبان را تکرار کرد. پیرمرد از حرف طوطی آن‌قدر خندید تا صدای خنده‌اش به همسایه‌شکارچی‌اش رسید. شکارچی از دیوار باغ سرک کشید و گفت...

میش‌میشی و گرگ سیاه

معرفی کتاب
میش‌میشی، ببعی تنبلی بود که همیشه از بقیه جا می‌ماند. یک روز گرگ سیاهی او را دید و برایش نقشه‌ای کشید. خودش را به عنوان یک هاپوی پیر که سردش شده به میش‌میشی معرفی کرد. با این حیله لباس پشمی میش‌میشی را گرفت و توانست داخل گله قایم شود. چند روز بعد چوپان گوسفندها را شمرد و دید یکی از گوسفندها نیست. فهمید که کار گرگ سیاه است و با عصایش به طرف گله رفت و...

پنگولی و پرسیا

معرفی کتاب
پنگولی، پنگوئن بازیگوشی بود که دوست داشت از تپه‌های یخی بالا برود و روی یخ‌ها سُر بخورد. یک روز آن‌قدر سر خورد تا گم شد. اولش ناراحت شد؛ اما بعد شروع کرد به جمع کردن سنگ‌های رنگ‌رنگی تا برای خودش خانه بسازد؛ اما شب شد و خوابش برد. صبح روز بعد پنگولی با سرو صدای پرسیا، مرغک دریایی از خواب پرید. پرسیا گفت: مگر خونه نداری که تو سرما موندی؟ پنگولی گفت: می‌خوام با سنگ‌های رنگ‌رنگی خونه بسازم. تو جایی سراغ نداری که سنگ رنگ‌رنگی داشته باشد؟ پرسیا گفت: باید بروی اون طرف ساحل. پنگولی گفت: برویم. اما چه‌طوری؟ پنگولی که پر نداشت تا مثل پرسیا پرواز کند...

بزغاله‌ سر به هوا

معرفی کتاب
در گله‌ی گوسفندان یک بره کوچولو و یک بزغاله‌ی شیطونک بودند. بره کوچولو خیلی آرام بود؛ ولی بزغاله با شیطنت‌هایش حسابی چوپان و سگ گله را کلافه می‌کرد. چوپان هم زنگوله‌ای به گردن بره کوچولو انداخته بود تا اگر همراه بزغاله رفت و راهش را گم کرد؛ بتواند پیدایش کند. یک روز چوپان که خسته بود گوسفندها را به حال خودشان رها کرد و خوابش برد. بزغاله بره کوچولو را راضی کرد و با خودش برد به بالای تپه. بزغاله جلو افتاد و رفت، اما بره کوچولو همان جا ایستاد. بزغاله که تشنه‌اش شده بود، رفت سر چشمه تا آب بخوردکه ناگهان عکس گرگ سیاه را توی آب دید...

فیل ناقلا، خرگوش بلا

معرفی کتاب
یک روز فیل، خرگوش، گوزن، آهو و گورخر با هم به شهربازی جنگلی می‌روند. حیوان‌ها هر کدام سراغ یکی از وسیله‌ها می‌روند و مشغول بازی می‌شوند. خرگوش کوچولو روی الاکلنگ نشست و گفت‌: «کی هم بازی من می‌شود؟ » فیل این حرف خرگوش را که شنید، یک مرتبه نشست روی الاکلنگ و خرگوش به هوا پرتاپ شد. خرگوش از ترس این‌که حیوان‌ها به او بخندند، رفت یک گوشه نشست. تا این که آهو، گوزن و گورخر یکی یکی آمدند و سوار الاکلنگ شدند؛ اما فیل آن‌ها را هم به هوا پرتاپ کرد. آهو، گوزن و گورخر با هم یک طرف الاکلنگ نشستند اما فیل تکان نخورد تا این‌که...

زنبور پر طلایی

معرفی کتاب
زنبورک ویز ویزو مریض شده بود. دوستانش او را تنها گذاشته بودند‌ و رفته بودند شیره‌ی گل‌ها را بگیرند تا در کندو عسل بسازند. ویز ویزو هم پر زد و پر زد تا این‌که گل آفتابگردانی را دید و به طرف گل پرواز کرد و خودش را انداخت توی کاسه گل آفتابگردان. زنبور کوچولو کمی گرده‌ی گل خورد و بعد هم خوابید. وقتی بیدار شد دید خوب خوب شده است. همین موقع چشمش به کفشدوزکی افتاد که او هم در گوشه‌ای لابه لای گلبرگ‌ها خوابیده بود. ویز ویزو عصبانی شد. کفشدوزک گفت: تو هم بیا پیش من. من که نیش ندارم، مزاحمت نمی‌شوم. همین موقع صدای جیرجیری را شنیدند که در گوشه‌ی دیگری از کاسه‌ی گل نشسته بود و...

گاو چاقالو، گوساله‌ت کو

معرفی کتاب
گاو حنایی در گوشه‌ی آغل خوابیده بود و داشت گوساله‌ی تازه به دنیا آمده‌اش را نوازش می‌کرد. خروسه تا آن‌ها را دید گفت: یک گاو کوچولو به دنیا اومده! بع‌بعی دوید و گفت: گاو کوچولو کو؟ کمی بعد همه‌ی همسایه‌های گاو حنایی جمع شدند تا گاو کوچولو را تماشا کنند. روز بعد خانم گاوه از آغل بیرون آمد تا علف تازه بخورد که یک مرتبه یاد گوساله‌اش افتاد و نگران شد. با سرعت دوید و رفت به سوی آغل؛ اما گوساله آن‌جا نبود...

نمایشنامه‌نویسی عروسکی

معرفی کتاب
نمایشنامه‌نویسی هنری است‌ که بزرگانی در حوزه خود دارد. با ورود عروسک ‌به ‌حوزه نمایشنامه، ‌تفاوتی ‌در این ‌هنر پیدا می‌شود که ‌گاه ‌تمامی‌ عوامل‌ سازنده ‌نمایش ‌را در بر می‌گیرد و مبنای بررسی این ‌هنر را دگرگون‌ می‌کند. کتاب حاضر ‌در بخش‌هایی متفاوت ‌به موضوع‌های ‌نمایشنامه عروسکی، طرح‌ داستانی، صحنه‌بندی‌ نمایشنامه و افسانه ‌در نمایشنامه ‌عروسکی‌ پرداخته ‌ ‌است.