خرچنگهای پایین دره
معرفی کتاب
مجموعه 6 جلدی «جادوی احساس» به موضوعاتی چون درک احساسات، انضباط شخصی و اهمیت همدلی میپردازد. کتاب «خرچنگهای پایین دره» بر اهمیت همکاری و همدلی در روابط و تأثیر آن بر رسیدن به نتایج بهتر تأکید دارد. داستان کتاب به این موضوع میپردازد که اگر افراد برای درد و رنج یکدیگر احساس همدلی داشته باشند و به فکر کمک به هم باشند، دنیا چگونه خواهد بود. این کتاب با زبانی ساده و روان، مفاهیم مهمی مانند ارزش همکاری و ضرورت همدلی را به کودکان آموزش میدهد.
یه شتر و یه گاو بود
معرفی کتاب
این کتاب مجموعهای از شعر طنز و آموزنده است که داستانهای جالب و خندهدار گاوها و شترها رو تعریف میکند. موضوع هر شعر یک ماجرای کوتاه از زندگی روزمره این حیوانات است.
شعرها با زبان و لحنی ساده و کودکانه نوشته شدند و پیامهایی مثل همکاری، مهربانی، حفظ ادب و توجه به محیط را با خلاقیت به بچهها یاد میده.
شعرهای این کتاب پر از شوخی و طنز است و بچهها را تشویق میکند که از ماجراهای ساده زندگی لذت ببرند و زمان روبهرو شدن با چالشها، ایدههای جدید پیدا کنند.
شعرها با زبان و لحنی ساده و کودکانه نوشته شدند و پیامهایی مثل همکاری، مهربانی، حفظ ادب و توجه به محیط را با خلاقیت به بچهها یاد میده.
شعرهای این کتاب پر از شوخی و طنز است و بچهها را تشویق میکند که از ماجراهای ساده زندگی لذت ببرند و زمان روبهرو شدن با چالشها، ایدههای جدید پیدا کنند.
الاغی بود و اسبی
معرفی کتاب
این کتاب شامل شعرهای کوتاه و سادهای دربارهی ماجراهای خندهدار و آموزندهی اسبها و الاغها است و به زبانی کودکانه و با لحنی دلنشین، داستانهایی را دربارهی دوستی، شجاعت و پذیرش خود بیان میکند. هر شعر در واقع یک درس کوچک زندگی را در خود جای داده است.
به طور کلی، این کتاب برای خردسالان و کودکان مناسب است و میتواند هم سرگرمکننده و هم آموزنده باشد.
به طور کلی، این کتاب برای خردسالان و کودکان مناسب است و میتواند هم سرگرمکننده و هم آموزنده باشد.
بادکنک قرمز
معرفی کتاب
«قصههای رنگیرنگی»، مجموعهای از قصههای متنوع است که به صورت تخصصی برای گروه سنی خردسالان و کودکان میباشد. کتاب «بادکنک قرمز» شامل دو داستان کوتاه تصویری است. داستان اول «بادکنک»: این داستان دربارهی میمونی بازیگوشی به نام «مَل» است. مَل مشغول بازی با بادکنک قرمزش است که ناگهان از دست او رها میشود و باد بادکنک را با خودش میبرد. مَل نگران و هراسیده از دوستانش کمک میخواهد اما هیچکدام نمیتوانند بادکنک را بگیرند.
سوپ هویج
معرفی کتاب
«قصههای رنگیرنگی»، مجموعهای از قصههای متنوع است که به صورت تخصصی برای گروه سنی خردسال و کودک دستهبندی شده است. این قصههای کوتاه و خیالانگیز، بر اساس موضوع، شیوهی قصهگویی، جملات و حتی کلمات استفاده شده، به گروههای سنی مختلف تقسیم شدهاند. داستان «سوپ هویج» درباره حس مالکیت و همکاری است. نویسنده با یک روایت ساده و بازیگوشانه این دو مفهوم را به خوبی برای کودکان بازگو میکند. موضوع اصلی دربارهی یک هویج بزرگ است که «بن» و یک خرگوش بزرگ برایِ داشتن آن با یکدیگر کلنجار میروند. بن از روی زمین تلاش میکند تا هویج را بردارد و خرگوش از زیرزمین هویج را میکشد. این ماجرا به اینجا ختم نمیشود و آنها از دوستانشان برای دستیابی به هدفی که دارند هم کمک میگیرند. در پایان اتفاق غافلگیرندهای نتیجهی این کشمکش را به خوانندگان نشان میدهد.
مردم بوم نقاشی
معرفی کتاب
مجموعهی حاضر با استفاده از داستانهای هدفمند در تلاش است که ساحتهای ششگانهی تربیت و موضوعاتی چون نعمتهای خداوند، آشنایی با مشاغل و کارآفرینی، همکاری و مسئولیتپذیری، رعایت بهداشت محیط زیست و زیبایی خلقت و ... را به دانشآموزان آموزش بدهد. داستان این کتاب دربارهی مردم شهری است که روی بوم نقاشی زندگی میکنند. مدتی است که در این شهر اتفاق عجیبی افتاده است و دیگر هیچکس حال ندارد هیچ کاری انجام بدهد. تا اینکه یک روز سارنگ به مردم شهر که تازه از خواب بیدار شده بودند خبر میدهد که دارد سیل میآید... بچهها با خواندن این داستان با مفهوم همکاری و مشارکت آشنا میشوند.
مترسک و آدم آهنی
معرفی کتاب
مجموعهی حاضر با استفاده از داستانهای هدفمند در تلاش است که ساحتهای ششگانهی تربیت و موضوعاتی چون نعمتهای خداوند، آشنایی با مشاغل و کارآفرینی، همکاری و مسئولیتپذیری، رعایت بهداشت محیط زیست و زیبایی خلقت و ... را به دانشآموزان آموزش بدهد. آدمآهنی و مترسک در کنار آدمها و در شهر زندگی میکردند. یک روز طوفان شدیدی در آن شهر شروع شد؛ طوفانی که داشت همهچیز را درهم میشکست. مردم وقتی متوجه طوفان شدند به داخل خانههایشان فرار کردند؛ اما آدمآهنی و مترسک به جای فرار دنبال نجات شهر بودند. آنها نمیتوانستند تنهایی از پس این کار بزرگ بربیایند و به کمک مردم نیاز داشتند....
فیلهای سفید غزل
معرفی کتاب
تابآوری انسانها در بحران جنگ، یکی از مسائل مهمی است که جوامع انسانی را به سمت مقاومت یا تسلیم سوق میدهد. این تابآوری اگر در فرهنگ جامعهای تبدیل به الگویی در تربیت شود، کودکان و نوجوانان آن جامعه با این فرهنگ رشد کرده و همواره خود را در برابر مخاطرات و آسیبهای ناشی از مواجهه با دشمن آماده میبینند. البته باید دقت داشت برای کودکان اقدام به ترسیم دنیای بدون جنگ داشته باشیم که بعد از ظهور حضرت ولیعصر (عج) رقم خواهد خورد، با برپایی صلح جهانی، همه انسانها در آرامش کنار یکدیگر زندگی خواهند کرد. مجموعه کتاب «قصههای صلح» اقدام به ایجاد گفتمان مقاومت با ادبیات کودکانه کرده است. در قصه «فیلهای سفید غزل» به کودک میآموزد یک نفر با همه توان و قدرتش نمیتواند برای مقاومت و ایجاد نظم و صلح اقدامی انجام دهد. بلکه با قدرت بسیجکنندگی جامعه و ایجاد همبستگی میتوان بر ناملایمات پیروز شد و به آرامش رسید.
سه هیولا: داستانی با 2 پایان، پایانی با روش خوب و پایانی با روش بد
معرفی کتاب
مجموعه کتابهای داستانی با دو پایان، پایانی با روشیبد و پایانی با روشیخوب. در زمان مطالعهی کتاب بچهها میتوانند یکی از روشهای ادامهی داستان را انتخاب کنند. روشخوب یا روش بد و بعد در جریان اتفاقها قرار بگیرند ببینند که روش خوب چه نتیجهای دارد و روش بد چه مشکلاتی به وجود میآورد. بعد از اینکه داستان تمام شد بهتر است والدین به کودک توضیح دهند که همکاری یعنی چه و چه لذتی دارد. سه هیولا داستانی کودکانه و سرگرم کننده است و یاد میدهد همکاری با دیگران چطور کارها را آسان میسازد. این همکاری حتی در بازیهای کودکانه هم میتواند وجود داشته باشد در کارهای مدرسه در کارهای دسته جمعی ..... نکتهی مهم این است که در این همکاری هر کسی از توانمندی و داشتههایش خوب استفاده کند.
ماپیت قورباغهی مغرور
معرفی کتاب
توی یک جنگل سرسبز و قشنگ، کنار یک برکهی زیبا، قورباغهای به نام "ماپیت" زندگی میکرد. ماپیت عاشق آواز خواندن بود. هر روز صبح که از خواب بیدار میشد تا شب کارش فقط این بود که با صدای بلند آواز بخواند. هر بار که ماپیت شروع به آواز خواندن میکرد، همهی حیوانات برکه گوشهایشان را میگرفتند. اما صدای ماپیت آن قدر بلند بود که هیچ فایدهای نداشت. همهی همسایههای ماپیت از دستش ناراحت بودند. هر روز از او شکایت میکردند؛ اما ماپیت به حرفهایشان اهمیتی نمیداد. یک روز که همه از دست آوازهای قورباغهی مغرور خسته شده بودند، دور هم جمع شدند و به اتفاق هم به خانهی ماپیت رفتند و به او گفتند: «ما همه از دست آوازهای تو خسته شدهایم» ماپیت صدایش را صاف کرد و گفت: «همهی شما به صدای زیبای من حسادت میکنید؛ چون نمیتوانید مثل من آواز بخوانید...»
سپس ادامه داد: «هر کسی که ناراحت است، میتواند از اینجا برود!»
سپس ادامه داد: «هر کسی که ناراحت است، میتواند از اینجا برود!»