مرا صدا کردی؟
معرفی کتاب
این کتاب مجموعه اشعاری است که در قالب غزل سروده شده و حاوی سی و یک شعر است. شعر «سیب سرخ»، درباره عشق و تنهایی است. شاعر آرزو دارد که کاش یک سیب باشد تا بتواند به راحتی معشوق را بفریبد. او خود را غرق در دریای عشق میداند و مرگ را برای خود دلنشین. شاعر در شعر «باران»، باران را پیک بشارت برای خاک خشکیده زمین میداند، بشارتی که گره از بخت داغ باز کرده است. غزل «چشم به راه»، برای احمد متوسلیان سروده شده است و «زنی چنان که تویی» برای مادرش.
امیل و سه پسر دوقلو
معرفی کتاب
در آخرین روز مدرسه، «امیل» نامهای از دوستش، «پنی هوتشن»، دریافت میکند. پنی او را به همراه دوستان دیگرش به خانهشان در کنار «استزه» دعوت کرده است. امیل دعوت او را میپذیرد و به آنجا می رود. شبی پنی و دوستانش برای تماشای نمایشی جذاب به هتل ساحلی میروند. آنها در این نمایش با دو پسر آکروباتباز آشنا میشوند و راز بزرگی برایشان فاش میشود.
حاشا
معرفی کتاب
این کتاب مجموعه اشعاری است که در پنج بخش مختلف سروده شده است، رباعی و دوبیتی، نیمایی، غزل، ترجیعبند و قصیده. «عکس کودکی»، «قهر»، «اتفاق»، «تنهایی» و «ذوقمرگ»، نام بعضی از اشعاری که به سبک نیمایی سروده شده است. «محبس»، «کوچهگرد» و «خبر داغ»، نام برخی از غزلهاست. در بخش رباعی و دوبیتی این اشعار آمده است: «افسوس»، «حسرت»، «شوخی» و.... شعری که در قالب قصیده سروده شده است، «یوسفِ لیلا» نام دارد و «به یارانش بفرمایید» در قالب ترجیعبند.
چاپ بیروت
معرفی کتاب
این کتاب مجموعه اشعاری است که درباره «لبنان» و مردم «فلسطین» سروده شده است و دو بخش دارد. بخش اول «از تنهایی موجها نام دارد» و بخش دوم «گزارش از خاک مقدس». در شعری از بخش اول آمده است: «گفتم سلام لبنان!/ شاخههای زیتون/ در گرمیِ دهانم جوانه زدند/ سیبهای سرخ/ شعلهور بودند/ و نیوتن درباغ نبود... ». در شعر دیگری به نام «روزگار» از بخش دوم آمده است: «روز دوم/ موشکی از کنار سرم گذشت و خیابانی را که در آن قدم میزدم برد/ الان کجا باید باشم؟ »
رویای فالاچی
معرفی کتاب
داستان این کتاب روایتی است از زندگی دانشجوی جوانی که در رشته روزنامهنگاری تحصیل میکند و برای تبدیل شدن به یک نیروی حرفهای در این زمینه راه پر دردسری را پیش رو دارد. راوی سوم شخص محدود، داستان را از منظر دو دانشجوی ارتباطات، «امیرمسعود» و «هاله»، روایت میکند. راوی کنجکاوانه مانند لنز دوربین به کنشها، واکنشها و کششهای آن دو خیره میشود؛ خیرگیای که امیرمسعود و هاله در سراسر داستان آن را روی جسم و ذهن خود حس میکنند؛ چرا که در عصری زندگی میکنند که خیره نگریستن به واقعیتهای قطعیتناپذیر، لذتی سادیستی به همراه دارد.
روز داوری
معرفی کتاب
«آرش» ناپسری مردی بانفوذ است. او با اسناد محرمانه مملکتی فرار کرده و سرگرد «آبتین» مأمور است تا او را پیدا کند. سرگرد آبتین به افرادش دستور میدهد ترمینالها، خانههای تیمی، سردخانه و حتی پاتوق قاچاقچیهای خردهپا را تفتیش کنند؛ اما بیفایده است. او با «عزیز» که بزرگترین قاچاقچی بوده و حالا در زندان و منتظر اعدام است، صحبت میکند تا ردی از آرش بگیرد. به نظر عزیز، آرش به مرز افغانستان رفته است، البته با کامیون و رانندهای معتاد! حالا گروه سرگرد باید به سراغ تمام گاراژهای تهران بروند. آنها درنهایت آرش را پیدا میکنند؛ اما... .
آنجا که نامی نیست
معرفی کتاب
کتاب حاضر مجموعه اشعاری است که در قالب غزل سروده شده است. شاعر معتقد است که این غزلها را عشق نوشته است نه او. شاعر بر دوش بردن بار عشق و برپا نگه داشتن عَلَم نام اساطیر عاشقانه را تقدیر خود میداند که البته روزبهروز سختتر میشود؛ بهخصوص در این روزگار. او پیری را سرآغاز بیداری از خواب آشفته دنیا میداند و... . «ما عشق میورزیم، پس جاودان هستیم»، «آنچنان مست توام من که سر از پا نشناسم»، «نمیدانم چه پیش آمد که یادم شد فراموشت» و «بی آنکه عاشقم باشی، گفتم که بی تو میمیرم»، نام برخی از این غزلهاست.
کوه آتش
معرفی کتاب
«فراگوِ» قاتل و پسرش، همراه با سربازان شرورش، قصد تصاحب دژِ کوه «سالامند سترون» را دارند تا گنج بزرگ گورکنهای حاکم بر آن را به چنگ آورند. از سوی دیگر، شمشیر «مارتین» دلاور از دژ سرخ دزدیده میشود و «سمکیم» و «آرولا» از دژ سرخ خارج میشوند تا شمشیر را پس بگیرند. «مارا» و «پیکل» که از شیوه یکنواخت زندگی سالامند سترون خسته شدهاند، به دنبال ماجراجویی آنجا را ترک میکنند و همه شخصیتهای خوب و بد داستان، درگیر ماجراهای سخت و تلخ و شیرین میشوند.
ماریل دژ سرخی
معرفی کتاب
دزد دریایی، «گابول وحشی» به کشتی حامل «جوزف ناقوس ساز» حمله میکند و ناقوس بزرگ را میگیرد و بیرحمانه جوزف و دخترش را به دریا میاندازد. «ماریل» به ساحل میرسد؛ اما حافظهاش را از دست میدهد و تنها وسیله دفاعی او تکهای طناب گره زده است. وقتی ماریل به دژ سرخ میرود، همهچیز را به یاد میآورد. او مطمئن است پدرش مرده و سوگند میخورد انتقام او را بگیرد. ماریل با سه دوست بیباک و شجاع خود راه میافتد تا گابول را پیدا کند و به این ترتیب نبردی بزرگ آغاز میشود.