رفتم به باغ پرتقال
معرفی کتاب
خانم مرغ با جوجههایش به باغ پرتقال میرود تا بچهها با جوجههای کلاغ بازی کنند؛ اما شغال گرسنه هم آنجاست! شغال خوشحال از این همه غذای خوشمزه، سعی میکند جوجهای شکار کند که جوجههای کلاغ شروع میکنند به چیدن پرتقال و با این کار، اتفاق غیرمنتظرهای پیشمیآید که شغال به مقصود خود نمیرسد.
حیوانات کلهپای من1
معرفی کتاب
این کتاب به کودکان کمک میکند تا با بعضی از حیوانات آشنا شوند. شکل کتاب به گونهای است که هر حیوان در هر صفحه به دو قسمت تقسیم شده است و کودکان با ورق زدن هر بخش نیمههای بالایی و پایینی حیوانات مختلف را ترکیب میکنند و حیوان جدیدی به وجود میآورند. همچنین میتوانند نامهای تازه برای هرکدام بگذارند.
حیوانات کلهپای من2
معرفی کتاب
این کتاب به کودکان کمک میکند تا با بعضی از حیوانات آشنا شوند. شکل کتاب به گونهای است که هر حیوان در هر صفحه به دو قسمت تقسیم شده است و کودکان با ورق زدن هر بخش نیمههای بالایی و پایینی حیوانات مختلف را ترکیب میکنند و حیوان جدیدی به وجود میآورند. همچنین میتوانند نامهای تازه برای هرکدام بگذارند.
وَگی رفته مهمونی اردوی تابستونی
معرفی کتاب
"وگی ورجه" یک بچه قورباغه است که ذوق دارد با دوستهایش به اردو برود و قایقسواری کند. آماده شدن برای اردوی تابستانی کار سختی است. وگی میخواهد به بچهها نشان بدهد که مشکل برای همه است و حتی قورباغهها هم در زندگیشان مشکل دارند. وگی وسیلههای زیادی باید با خودش ببرد اما در راه یادش میافتد که چیزهایی را جا گذاشته است. با وجود این هر تجربهای خوبیهایی نیز دارد و در اردو به او خیلی خوش میگذرد.
وَگی امشب تو خونه دوست نداره بمونه
معرفی کتاب
"وگی ورجه" یک بچه قورباغه است و مثل خیلی از بچه قورباغههای دیگر دوست دارد با بزرگترها به مهمانی برود و شبها دیر بخوابد. مثلا در این داستان پدر و مادر وگی میخواهند به سفری یک روزه بروند و او را پیش خالهاش بگذارند. وگی از این اتفاق اصلا خوشحال نیست اما اگر تا آخر کتاب با او همراه باشید شاید نظرش تغییر کند.
وَگی تنها با خودش تو روز تولدش
معرفی کتاب
"وگی ورجه" یک بچه قورباغه است و میخواهد به بچهها بگوید مشکل در زندگی هر کسی وجود دارد. مخصوصا قورباغهها. امروز تولد وگی است و او دوست دارد تمام دوستانش را به جشن دعوت کند.اما انگار همه این روز مهم را فراموش کردهاند. وگی به کوچه میرود تا شاید دوستانش را ببیند و به آنها بگوید که امروز چه روزی است. هیچکس در کوچه نیست. وگی غمگین به خانه برمیگردد که ناگهان...