موی کجکی
معرفی کتاب
"موی کجکی" روی سر دخترک بود. تمام موهای دخترک صاف بودند و همین یک رشته مو کج. میآمد تا بچسبد روی پیشانیاش. یک روز شانه به موی کجکی گفت: اگر صاف نشوی با قیچی میبرمت. مو کجکی که ناراحت شده بود گفت: اصلا خودم میروم. او رفت و رفت تا به یک کله کچل رسید. به او گفت میتوانم همینجا بمانم؟ کله بیمو با خوشحالی او را پذیرفت و تا صبح در آینه به موی کجکیاش نگاه کرد.
غاغالی بزغاله
معرفی کتاب
بزغاله کوچولو در حال بازی کردن روی چمنهاست که در چالهای میافتد. او از چاله میخواهد که از آنجا برود. چاله قبول میکند؛ اما نمیداند کجا برود. بزغاله کوچولو اطرافش را نگاه میکند و درختی را میبیند که روی زمین افتاده است. او از چاله میخواهد نزد درخت برود. چاله به درخت نزدیک میشود و درخت خودش را در چاله میکارد. بزغاله هم برای درخت آب میبرد.
فسقلی و کیک گنده
معرفی کتاب
سیب کوچولو در یخچال زندگی میکند و آنجا را خیلی دوست دارد؛ اما روزی از خواب بیدار میشود و میبیند که او را روی یک کیک بزرگ گذاشتهاند. سیب کوچولو دلش میخواهد به یخچال برگردد؛ اما کیک او را محکم گرفته است و سیب نمیتواند تکان بخورد. سرانجام سیب کوچولو فکری میکند و کیک را قلقلک میدهد. کیک بزرگ میخندد و سیب کوچولو او را بیشتر قلقلک میدهد و... .
دوربین کوچولو
معرفی کتاب
دوربین کوچولو دلش میخواهد زیباترین عکس را بگیرد. او از پشت پنجره همهجا را نگاه میکند و زیر درخت، بچهکلاغی را میبیند که روی نیمکتی نشسته است. وقتی جلوتر میرود، متوجه میشود جوجهکلاغ مادرش را گم کرده است. دوربین از او عکس میگیرد و در روزنامه چاپ میکند. روز بعد، دوربین، جوجهکلاغ را روی نیمکت نمیبیند. او مادرش را پیدا کرده است!
سنجاقک
معرفی کتاب
سنجاقک و پروانه قایمباشکبازی میکنند، پروانه قایم شده است و سنجاقک او را پیدا میکند. سنجاقک فکر میکند پروانه زیر آب پنهان شده است؛ اما هرچه او را صدا میزند، جوابی نمیشنود. سنجاقک میپرد توی آب و بال سبز پروانه را بین دو تا سنگ میبیند؛ اما همین که میخواهد جلوتر برود، پروانه او را عقب میکشد! قورباغه سبز از بین دو سنگ بیرون میآید. پروانه جان دوستش را نجات داده است!
تاببازی بچهکلاغ
معرفی کتاب
کلاغ کوچولو دلش تاببازی میخواهد. پدرش به او اجازه میدهد به این شرط که فقط سه تا تاب بخورد و زود برگردد تا مدرسهاش دیر نشود. کلاغ کوچولو همین که میخواهد سوار تاب شود، چشمش به سرسره میافتد و دلش میخواهد سرسرهبازی کند. او سراغ سرسره میرود که الاکلنگ را میبیند و دوست دارد سوار آن بشود و هنگامیکه به طرف الاکلنگ میرود، چرخونک را میبیند و... .
بوی باد
معرفی کتاب
گاو مشغول خوردن یونجه است که باد بوی عجیبی را با خودش میآورد. گاو از این بو اصلاً خوشش نمیآید و پشتش را به آن میکند؛ اما باد دستبردار نیست! گاو عصبانی میشود و دنبال باد میدود و به انبار یونجهها میرسد. انبار آتش گرفته است و این بوی سوختن یونجههاست. گاو چه کاری میتواند انجام دهد؟ آیا او میتواند آتش را خاموش کند؟
ابر باسواد
معرفی کتاب
ابر کوچولو از پنجره وارد کلاس درس میشود. او میخواهد باسواد شود. گچ سفید سعی میکند به او یاد بدهد که بنویسد باران، اما ابر کوچولو فقط میتواند باران ببارد. گچ سفید دوباره تلاش میکند به او یاد بدهد که بنویسد برف، ولی ابر کوچولو برف میبارد. حالا گچ سفید دلش میخواهد ببارد؛ اما نمیتواند، او فقط میتواند بنویسد!