داستان‌ کوتاه

کنار برکه‌ای پر آب و زیبا، قورباغه، سنجاقک، لاک‌پشت، اسب آبی و... زندگی می‌کردند. روزی اسب آبی وارد آب شد و آب برکه بالا آمد و بیرون ریخت و همه چیز را درهم و برهم کرد. قورباغه به همراه دوستانش تصمیم گرفت تا علت این مسئله را بیابد.

مداد شمعی قرمز بود؛ ولی هر چی می‌کشید، آبی از کار در می‎آمد. معلمش فکر می‎کرد باید بیشتر تمرین کند و دوستانش فکر می‎کردند او تنبلی می‎کند. تا اینکه روزی خودش متوجه می‌شود که یک مداد شمعی آبی است نه قرمز. هدف نویسنده تبیین این موضوع است که با دیدن ظاهر هر چیزی نباید درباره آن قضاوت کرد.

این کتاب به معرفی فاطمه، مادر امام محمدباقر (ع)، اختصاص دارد. زنان دور «اُم اسحاق» جمع شده بودند و به او تبریک می‌گفتند؛ زیرا فاطمه دختر امام حسن (ع) به دنیا آمده بود. او در خانه دومین امام شیعیان رشد یافت و دختری نوجوان و با کمالات شد و با پسر عمویش ازدواج کرد. فاطمه نه‌تنها شاهد مرگ پدرش بود، بلکه حادثه عاشورا را نیز به چشم دید.

در این کتاب، شرح مختصری از زندگی شهربانو، مادر امام سجاد (ع)، بیان شده است. شهربانو، دختر یزدگرد، آخرین پادشاه ساسانی بود و جهان‌شاه نام داشت. او در عالم خواب متوجه شد که عروس امام حسین (ع) است. شهربانو با امام حسین (ع) ازدواج ‎کرد و به دین اسلام درآمد.

در اعماق دریای «بالابندر» ماهی‌های عجیبی زندگی می‌کردند که اصلاً شبیه هم نبودند. آن‌ها همیشه با هم مسابقه می‌دادند. روزی دو ماهی کوچک با هم بازی می‌کردند که لکه سفیدی دیدند. آن لکه شبیه هیچ‌ چیزی نبود. کم‌کم آن لکه به یک ماهی زیبا و باهوش تبدیل شد که بی‌نظیر بود.

مادربزرگ «فینی» همیشه در حال سفر است و وقتی بر می‌گردد، غذاهای عجیب و غریبی درست می‌کند. فینی با مادربزرگش به پارک می‌رود و به اردک‌ها غذا می‌دهد. او مادربزرگش را خیلی دوست دارد؛ اما جدیداً مادربزرگ عوض شده است.

پسر کوچکی پرنده خود را در قطار گم می‌کند و روزها به دنبال او همه جا را زیر پا می‌گذارد. پسرک جست‌و‌جوی خود را از راه‌های مختلف ادامه می‌دهد تا اینکه ناامید می‌شود. با این حال همچنان در تقلای یافتن گمشده‌اش است.

در طولانی‌ترین شب سال، «شب یلدا»، کودکی خواب می‌بیند که اسمی ندارد. او هر بار دلش می‌خواهد نامش شبیه موجود یا شی خاصی باشد؛ اما در نهایت هویت خود را پیدا می‌کند. در این داستان رضایتمندی از داشته‌های خود به کودکان آموزش داده می‌شود.

در دنیای تخیلات کودکانه، حیوانات حرف‌می‌زنند و اشیا زنده‌اند و جان دارند. جلد هفتم از مجموعۀ «قصه‌های گوگولی برای بچه‌های گوگولی» شامل چند قصۀ تخیلی است که در یکی از آن‌ها دو آدم برفی با هم دوست می‌شوند. در دیگری یک خانم غول وجود دارد که هفت تا بچۀ عینکی دارد.گل سر ستاره‌ای و نصفه انارها دیگر قصه‌های تخیلی این کتاب هستند. اتوبوس عروس هم آخرین قصۀ این کتاب است که عروس و دامادی را سوار می‌کند و با مسافرهایشان می‌روند عروسی.

کودکان، تا قبل از نوجوانی، در دنیای خیال شگفتی‌های خاصی می‌بینند. جلد پنجم از مجموعۀ «قصه های گوگولی برای بچه‌های گوگولی» چند قصه را در بر می‌گیرد که یکی از آن‌ها دربارۀ یک بچه عنکبوت است که خوابش نمی‌برد. در داستان دیگر دانه‌های انار در دل انار جا نمی‌شوند. داستان قلقلی قلقلکی دربارۀ یک کوفته است که داخل شکم یک غول می‌رود. لاک‌پشت و آن‌طرف آب، و پلنگ لنگ نیز دیگر داستان‌های این جلد هستند.