داستان تربیتی

این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌های کودکانه است که به کودکان مفهوم وقف و بخشش را می‌آموزد. یکی از این قصه‌ها درباره چند همکلاسی است که می‌خواهند با عیدی‌هایشان کاری کنند. هر کسی آرزویی دارد و دوست دارد با پول‌هایش کاری کند اما همگی به پیشنهاد معلمشان تصمیم می‌گیرند برای کتابخانه مدرسه، کتاب بخرند و به دانش‌آموزان بعد از خودشان هم خدمت کنند. این قصه به کودکان کمک می‌کند تا با اصطلاح اسلامی و دینی وقف آشنا و به انجام این کار خوب تشویق شوند.

این کتاب دارای چند داستان با موضوعات اجتماعی گوناگون است که دغدغه‌های نوجوانان و جوانان امروز مانند «وضعیت اقتصادی»، «رعایت نوبت در صف‌ها»، «بخشش» و... را بازگو می‌کند. یکی از داستان‌های کوتاه این کتاب درباره یک نانوایی کوچک محلی که بیش از نیاز اهالی محل نان می‌پزد و نان‌هایش سرد و خشک هستند و اسراف می‌شوند. اهالی محل در حمایت از اقدس خانم، مادربزرگ شخصیت اصلی داستان، تصمیم می‌گیرند آن نانوایی را تحریم کنند، اما شخصیت اصلی داستان تصمیم دیگری می‌گیرد و مسیر قصه را عوض می‌کند..

این قصه درباره یک خانواده است که ناگهان نان‌آور خود را از دست می‌دهد و دچار مشکلات مالی جدی می‌شود. پسر نوجوان این خانواده، هومن، که می‌بیند بعد از مرگ پدر، مادرش برای امرار معاش و تهیه مایحتاج روزمره دچار مشکل است، تصمیم می‌گیرد به دنبال کار بگردد و معاش خانواده را تأمین کند. او پسرکی دبیرستانی است و باید در کنار کار، به تحصیل هم بپردازد. به نظر شما هومن چه کاری را شروع می‌کند؟ آیا او می‌تواند خانواده‌اش را تنگنای مالی نجات دهد؟

داستان این کتاب درباره نوجوانی به نام مسعود است که به همراه دوستش به دنبال پدر گمشده‌اش می‌گردد و می‌خواهد که در این جستجو موفق شود. از سوی دیگر به مادر مسعود ظلمی شده است و مادر نیز در پی بازپس‌گرفتن حق خود از ظالمان است. این داستان در تلاش است تا به نوجوانان بیاموزد برای گرفتن حق خود و رسیدن به چیزهایی که می‌خواهند، نباید از حق‌خواهی دست بردارند و تسلیم شرایط شوند؛ بلکه باید در راه رسیدن به حقوقشان مصمم و قوی باشند.

این داستان بلند درباره نوجوانی به نام محمد است که مادرش را از دست داده و با مادربزرگ، پدر و نامادری‌اش زندگی می‌کند. مادر محمد قبل از مرگ برای او یک کلاه اشرفی به ارث گذاشته بود. پدر و نامادری محمد که نمی‌توانستند از فکر و طمع آن کلاه بگذرند، از هیچ آزار و اذیتی نمی‌گذشتند تا محمد و مادربزرگش را از زندگی‌شان بیرون کنند و آن کلاه اشرافی را به دست آورند، اما دست سرنوشت حوادث را به گونه‌ای دیگر رقم زد و حوادثی غیرمنتظره‌ای پیش آمد که خواننده را شگفت‌زده می‌کند.

این کتاب درباره زندگی و شخصیت آیت‌الله شهید مرتضی مطهری است و قصد دارد شخصیت والای این اندیشمند عرصه علم و دین را به نوجوانان معرفی کند.
نویسنده کتاب حاضر در 32 صفحه، چند داستان کوتاه درباره منش، دانش و خلقیات شهید مطهری روایت کرده است تا نوجوان امروزی بیش از پیش با ریشه‌های فرهنگی ‌و مفاخر کشورش آشنا شود.

کتاب حاضر جلد 10 مجموعه قصه‌هایی از حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها می‌باشد. این مجموعه با استناد به روایت‌های متقن، در خصوص فضائل حضرت زهرا سلامالله علیها داستان‌پردازی کرده است و خصلت‌های ایشان همچون سخاوت، مهربانی، نوع‌دوستی، فداکاری و... را برای کودکان به ربان داستانی شیرین روایت کرده است. ماجرای این جلد از این قرار است که حضرت فاطمه(س) در روزهای پایانی عمر خود که به بیماری شدیدی دچار شده بود، دوست داشت انار شیرین بخورد اما پیدا کردن این انار در آن وقت سال و آن شهر کار آسانی نبود. کتاب حاضر نیز درباره همان آنار و نحوه پیداکردن آن برای حضرت فاطمه(س) است.

کتاب حاضر جلد 8 مجموعه قصه‌هایی از حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها می‌باشد. این مجموعه با استناد به روایت‌های متقن، در خصوص فضائل حضرت زهرا سلامالله علیها داستان‌پردازی کرده است و خصلت‌های ایشان همچون سخاوت، مهربانی، نوع‌دوستی، فداکاری و... را برای کودکان به ربان داستانی شیرین روایت کرده است. ماجرای جلد حاضر درباره حضرت فاطمه(س) و پیرمرد فقیری است که مورد لطف و بخشندگی حضرت زهرا(س) قرار می‌گیرد. روزی از روزها، فقیری نزد پیامبر(ص) رفت و از ایشان خواست تا به او کمک کنند. پیامبر(ص) که لباس‌های مندرس و کهنه او را دید تصمیم گرفت هم پیرمرد را از فقر نجات دهد، هم دخترش، حضرت فاطمه(س)، را در این کار خیر شریک کند؛ برای همین مرد نیازمند را به سوی خانه دخترش فرستاد تا ایشان کمی خوراک و پوشاک در اختیار فقیر بگذارد؛ اما حضرت فاطمه(س) چیزی بزرگ‌تر و باارزش‌تر را برای بخشش تدارک دیده بود...

گاهی آدم‌ها نمی‌خواهند آن چیزی باشند که هستند مثلاً کسی که در شهر زندگی می‌کند، می‌گوید ای کاش در روستا زندگی می‌کرد؛ کسی که در روستا زندگی می‌کند، می‌گوید ای کاش در شهر می‌بود! مثل این موش کوچولو که دقیقاً مثل برخی آدم‌ها از موفعیت خودش راضی نیست و دلش می‌خواهد چیز دیگری باشد.
راضی بودن از موقعیت کنونی یک پدیده‌ی پیچیده است و به‌راحتی به دست نمی‌آید. نمی‌توان کسی را مجبور کرد تا ناگهانی بپذیرد همه‌ی چیزهایی که دارد، خوب است. مثل قد، وزن، چهره، پدر و مادر، خانواده و غیره. در واقع این پذیرش به یک سفر نیاز دارد. این سفر درونی با کسب تجربه از سفرهای بیرونی همراه می‌شود...

این داستان درباره خرگوشی است که هویج را بیشتر از هر چیزی دوست دارد و هرجا که هویج می‌بیند، آن را می‌کند و در لانه‌اش نگه‌می‌دارد. به مرور زمان خانه خرگوش دیگر جایی برای خود او نداشت و خرگوش مجبور شد مهمان خانه دوستانش شود؛ اما خانه دوستانش هم کوچک‌تر از چیزی بودند که خرگوش در آن‌ جا شود!
خرگوش باید چطوری این مشکل را حل می‌کرد؟ ....