Skip to main content

مسافران مدینه

معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، دهمین دفتر از مجموعه «قصه‌هایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا می‌شوند. در این جلد می‌خوانیم: مردهایی برای دیدن امام از مدینه به مرو آمده بودند. اما امام آن‌ها را برای دیدار نپذیرفتند. مسافران از این رفتار امام بسیار متعجب شده‌ بودند. چند بار برای دیدن امام به منزل ایشان رفتند، اما هر بار ناامید می‌شدند. تا اینکه یک روز امام پذیرفت که آنان را ببیند و دلیل رفتار خود را برایشان توضیح داد...

پیراهن یادگاری

معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، نهمین دفتر از مجموعه «قصه‌هایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا می‌شوند. در این جلد می‌خوانیم: «ریان» یکی از دوستان امام رضا (ع) بود. مدت‌ها بود که امام مجبور شده بود از مدینه به خراسان برود. ریان هم تصمیم گرفت به مرو برود. هم امام را ببیند و هم خبرهای مدینه را به او بدهد. اما در هنگام برگشت اتفاق جالبی برای ریان افتاد...

نماز باران

معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، هشتمین دفتر از مجموعه «قصه‌هایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا می‌شوند. در این جلد می‌خوانیم: امام رضا (ع) در خراسان بود. مأمون، خلیفه عباسی، با زور و اصرار امام را از مدینه به «مرو» آورده بود و او را مجبور کرده بود که ولیعهدی‌اش را قبول کند. مدت زیادی بود که در شهرهای خراسان باران نیامده بود...

درخت بادام

معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، هفتمین دفتر از مجموعه «قصه‌هایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا می‌شوند. در این جلد می‌خوانیم: امام رضا (ع) در مسیر خراسان وارد شهر نیشابور شد. ایشان در خانه بی بی پسندیده ساکن شد و در حیاط خانه او یک دانه بادام کاشت...

گنجشک چه می‌گفت؟

معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، چهارمین دفتر از مجموعه «قصه‌هایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا می‌شوند. در این جلد می‌خوانیم: تابستان بود و میوه‌ها دیگر رسیده بود. گنجشک‌ها روی درخت‌ها این طرف و آن طرف می‌پریدند، جیک جیک می‌کردند و به میوه‌ها نوک می‌زدند. یکی از گنجشک‌ها دائم بالای سر امام پرواز می‌کرد و جیک‌جیک می‌کرد. ناگهان امام ایستاد. گنجشک می‌خواست چیزی به امام بگوید...

غریبه‌ آشنا

معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، سومین دفتر از مجموعه «قصه‌هایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا می‌شوند. در این جلد می‌خوانیم: یکی از جلسات پرسش و پاسخ امام رضا (ع) بود. عده زیادی در مجلس بودند. هر کس مشکلی داشت، می‌پرسید و امام جوابش را می‌داد. بعد از مدتی مردی قد بلند و سبزه‌رو از در وارد شد. سلام کرد و نگاهی به دور و برش انداخت. او از امام سؤالی داشت. اما نمی‌خواست که در جمع مطرح کند..

یک درس تازه

معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، دومین دفتر از مجموعه «قصه‌هایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا می‌شوند. در این جلد می‌خوانیم: کار روزانه امام تمام شده بود و می‌خواست به خانه برگردد. آن روز کلاس درس داشت. بعد از آن هم به عیادت یکی از دوستان قدیمی‌اش رفته بود. سلیمان هم همراهش بود. وقتی می‌خواستند به خانه برگردند، به بازار شهر رسیدند...

سیب‌های گاز زده

معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، نخستین دفتر از مجموعه «قصه‌هایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا می‌شوند. در این جلد می‌خوانیم: «یونس»، جوانی بود که در باغ سیب کار می‌کرد. او سیب‌ها را می‌چید و گاهی سیب‌ها را گاز می‌زد و نیمه آن‌ها را به زمین می‌انداخت. در همان حال، امام رضا (ع) به باغ آمده و سیب‌های نیم‌خورده را دید. ایشان به یونس تذکر داد که کار او اسراف است و خداوند اسراف‌کاران را دوست ندارد...

ماهک و پرنده‌ها

معرفی کتاب
"ماهک" دختر مهربانی است که با پرنده ها گفت و گو می کند. خشکسالی باعث می شود که پرنده ها به شهر ماهک (مرو) نیایند. مردم شهر با راهنمایی امام رضا (ع) نماز باران می خوانند و باران می آید. دوباره پرنده ها به مرو بازمی گردند.

آن آقای مهربان

معرفی کتاب
این داستان درباره امام رأفت حسن مجتبی(ع) و محبت ایشان به سگی است که گرسنه بود و غذایی برای خوردن نداشت. امام حسن مجتبی(ع) زمانی که دید سگ گرسنه به غذاخوردن ایشان نگاه می‌کند و چیزی برای خوردن ندارد بخشی از غذایش را جلوی سگ گذاشت. زمانی که دوست امام(ع) خواست سگ را دور کند، امام حسن مجتبی(ع) اجازه نداد.
این داستان قصد دارد مهربانی امام حسن(ع) با حیوانات و بخشنده‌بودن ایشان را برای مخاطبان آشکار کند.