داستان کوتاه

نویسنده با بیان داستانی کوتاه به این موضوع می‌پردازد که پیامبر اکرم (ص) چقدر به سلامتی و شادی کودکان اهمیت می‎دادند. روزی پیامبر به خانه دخترشان، فاطمه زهرا (س)، می‎روند و امام حسین (ع) و امام حسن (ع) را کسل می‎بینند. پیامبر بچه‌ها را تشویق می‎کنند که با هم کشتی بگیرند تا سرحال و شاد شوند.

بچه‌ها در کوچه جمع شده بودند و زورآزمایی می‎کردند و گاهی هم دعوایشان می‌شد. پیامبر اکرم (ص) از آنجا عبور می‌کردند، بچه‌ها از ایشان خواستند که داور آن‌ها باشند و نیرومندترین فرد را انتخاب کنند؛ ولی همه بچه‌ها مساوی بودند. حضرت محمد (ص) فرمودند، از همه نیرومندتر کسی است که بر خشم خود پیروز شده و بر خود مسلط شود.

این کتاب دربردارنده داستانی تصویری و بی‌کلام است که کودکان را به دنیایی با تخیلات شاعرانه هدایت می‌کند. در این داستان دختربچه‌ای با پدرش در پیاده رو قدم می‌زند. پدر در فکر فرو رفته و دخترک گل‌های وحشی سر راهش را می‌چیند. هر گل به هدیه‌ای تبدیل می‌شود و زندگی هدیه‌گیرنده را دگرگون می‌کند.

در این داستان «نیلو» دختر کوچک و زیبایی است که فکر می‎کند پدر و مادرش، برادر کوچکش را بیشتر از او دوست دارند؛ اما متوجه اشتباهش می‌شود. کودکان با مطالعه این داستان می‌آموزند که نسبت به کسی بدگمان نباشند و حسادت نورزند.

«پیلی» فیل کوچکی است که خیلی بی‌نظم است و از حمام رفتن متنفر است. مادر پیلی تمام تلاش خود را به کار می‎بندد تا پیلی به نظافت اهمیت دهد. پیلی در روند داستان متوجه اهمیت موضوع می‌شود. محور اصلی داستان، پاکیزگی است.

خرگوش باهوشی به نام رابی، با دوستانش در جنگلی زیبا زندگی می‌کنند. در این جنگل، حیوانات با گرگی از دشت بالا مشکل دارند؛ اما همیشه اتحاد و همدلی حیوانات، گرگ را مغموم می‌کند و شکست می‌دهد. در این داستان به‌صورت غیرمستقیم کودکان با مفاهیم میهن‌پرستی و فداکاری آشنا می‎شوند.

کودکی برای دیدن مادربزرگش به شهر می‌رود؛ اما به نظر او شهر شلوغ و پر سر و صدا و ترسناک است. مادربزرگ با ترفندی زیرکانه راه‌حلی پیدا می‌کند و کودک در گشت و گذار بعدی به این نتیجه می‌رسد که زندگی در شهر چندان هم بد نیست و می‌تواند جای خوبی برای مادربزرگش باشد.

چوبی غمگین و تنهاست. سنگ کوچولو هم تنهاست؛ اما وقتی با هم دوست می‌شوند، خوشحال‌اند و به یکدیگر کمک می‌کنند. نویسنده با این داستان کوتاه، دوستی و کمک به دیگران را به کودکان می‎آموزد.

در این داستان مخاطبان نه‌تنها به اختصار با زندگی گوزن‌ها آشنا می‌شوند، بلکه می‎آموزند که در تنگنا و سختی نیز به فکر کمک کردن به دیگران باشند. گوزنی زخمی درصدد است تا به پادشاه که او هم صدمه دیده، کمک کند؛ اما در این راه گوزن با اتفاق ناگواری مواجه می‌شود.

«فیلکس» یک سطل نامرئی داشت که با اتفاقات ناخوشایندی که برایش رخ می‌داد، قطره‌قطره از محتویاتش کم می‌شد. او دوست داشت سطلش را پر کند، به همین دلیل به دنبال راه‌حل می‌گشت. فیلکس متوجه شد هر کار خوبی که انجام می‌دهد، یک قطره به سطلش اضافه می‌شود. آیا فیلکس می‌تواند دوباره آن سطل را پر کند؟