ادوارد، قطار قراضه
معرفی کتاب
ادوارد یک قطار کهنه و قدیمی بود که پیچهایش شل بودند و مدام سروصدا میکرد. او به خاطر سن بالایش گیج شده بود و خرابکاری میکرد. باقی قطارها او را به خاطر مشکلاتش مسخره میکردند. یک روز یکی از همان قطارها در دردسر افتاده بود و تنها کسی که توانست به او کمک کند ادوارد بود. بعد از آن روز ادوارد دیگر فقط یک قطار پیر و قراضه نبود، بلکه در نظر دوستانش شجاع و مهربان بود.
گوردن، قطار ناسپاس
معرفی کتاب
این داستان درباره قطار مغروری به نام گوردون است که هرکس برایش هرکاری میکند، از طرف مقابل تشکر و سپاسگزاری نمیکند. زمانی که برای دیگران اتفاقی ناخوشایند میافتد گوردون شروع به تمسخر و خندیدن میکند. این رفتارهای گوردون باعث ناراحتی و رنجش دوستانش میشود. یک روز که گوردون توی دردسر افتاده بود و بوقش خراب شده بود، خیلی خجالت کشید و متوجه شد مشکل و حادثه فقط برای دیگران نیست، برای او هم میتواند اتفاق بیفتد.
کشتی دردسرساز
معرفی کتاب
این کتاب پانزدهمین جلد از مجموعه قصههای قطاری است. در این داستان چند قطار و یک کشتی به نام بالسترود وجود دارد که بسیار بداخلاق و غرغرو است و باقی قطارها از اخلاق بد او خسته شدهاند و شکایت میکنند. یک روز که بار واگن قطارها زغالسنگ بود، رفتارهای بد بالسترود باعث شد تا بار قطارها واژگون شود. در این حادثه خود او بیشتر از همه در دردسر افتاد. این اتفاق باعث شد تا این کشتی غرغرو از بین قطارها بیرون برود و نتواند کسی را اذیت کند.
هندل، قطار غرغرو
معرفی کتاب
این داستان درباره قطار بداخلاق و مغروری به نام آقای هندل است. او از روز اول کارش با همه بدخلقی میکرد و همکارانش را از خود رنجانده بود. کمی که گذشت، باقی قطارها هم شروع کردند با او لجبازی و بداخلاقی کردند و حرفهایش را نشنیده گرفتند. رفتار باقی قطارها باعث شد آقای هندل متوجه رفتار زشتش بشود و با دوستان و همکارانش بهتر برخورد کند.
بیل و بن، قطارهای فداکار
معرفی کتاب
این داستان دوازدهمین جلد از مجموعه قصههای قطاری است. بیل و بن دو قطار بودند که رئیس ایستگاه تصمیم گرفت آنها را برای مأموریتی به معدن بفرستد. قطارهای معدن آن دو را مسخره میکردند و آزار میدادند تا اینکه یک روز اتفاق بدی افتاد. معدن ریزش کرد و قطارها و کارگران زیادی زیر آوار ماندند. بیل و بن آن روز به خوبی به دوستانشان کمک کردند و آنها را از زیر آوار بیرون کشیدند. پس از این حادثه، باقی قطارها قدر بیل و بن را بیشتر میدانستند و با آن دو دوست شدند.
کتاب حاضر در تلاش است تا به کودکان بگوید حتی اگر در شرایطی بودید که دیگران با شما چندان دوستانه رفتار نمیکردند، شما مانند آنها نباشید و هنگام مشکلات به دیگران کمک کنید. مطمئن باشید که نتیجه کمککردن خود را به خوبی میبینید.
کتاب حاضر در تلاش است تا به کودکان بگوید حتی اگر در شرایطی بودید که دیگران با شما چندان دوستانه رفتار نمیکردند، شما مانند آنها نباشید و هنگام مشکلات به دیگران کمک کنید. مطمئن باشید که نتیجه کمککردن خود را به خوبی میبینید.
پرسی، قطار مزاحم
معرفی کتاب
کتاب حاضر یکی از مجموعه داستانهای «پرسی قطار» است. پرسی در این داستان با دوستانش شوخیهای آزاردهندهای میکند که باعث رخدادن اتفاقات بدی میشوند. در طول قصه اتفاقاتی میافتد که پرسی متوجه اشتباهش میشود و تفاوت شوخیهای جالب و سرگرمکننده با آزار را میفهمد.
این کتاب قصد دارد عاقبت شوخیهای مخرب را به کودکان نشان دهد تا همیشه مراقب حد و نوع مزاحهای خود باشند.
این کتاب قصد دارد عاقبت شوخیهای مخرب را به کودکان نشان دهد تا همیشه مراقب حد و نوع مزاحهای خود باشند.
میویس، قطار از خودراضی
معرفی کتاب
این کتاب درباره قطاری به نام میویس است. میویس قطاری از خودراضی است که فکر میکند کارهایش از همه درستترند. او با همین تصور باعث شد یکی دیگر از قطارها در خطر بیفتد و در آستانه سقوط قرار بگیرد. پس از این اتفاق، میویس متوجه شد نباید فقط به نظر خودش اهمیت بدهد و باید به حرفها و پیشنهادات درست دیگران نیز گوش بدهد.
ترنس، تراکتور مهربان
معرفی کتاب
این داستان هشتمین قصه از مجموعه «قصههای قطاری» است. داستان حاضر درباره قطاری به نام توماس است که تصور میکند ارزش کار دوستش که تراکتور است زیاد نیست و او را مسخره میکند، اما زمانی که برف سنگینی میبارد توماس میفهمد تنها کسی که میتواند به او کمک کند همان تراکتور مهربان است.
این قصه سعی دارد به کودکان بگوید که هر کسی، با هر شغل و حرفهای محترم است و ما ارزش کار افراد را زمانی متوجه میشویم که به آنها نیاز داشته باشیم.
این قصه سعی دارد به کودکان بگوید که هر کسی، با هر شغل و حرفهای محترم است و ما ارزش کار افراد را زمانی متوجه میشویم که به آنها نیاز داشته باشیم.
قطارهای سر بههوا
معرفی کتاب
این کتاب سومین جلد از مجموعه قصههای قطاری است و داستان دو قطار دوقلو که ناچارند از هم جدا شوند را بازگو میکند. داگلاس و دونالد، قطارهای دوقلو، برای کار جدیدشان به ایستگاه اعزام شدند اما رئیس ایستگاه فقط یکی از آنها را میخواست. این اتفاق قطارها را سردرگم و مضطرب کرده بود و باعث شده بود تا هر روز خرابکاری به بار آوردند. رئیس از هر دوی آنها ناراضی و ناامید بود، تا اینکه حادثهای باعث شد رئیس ایستگاه تصمیم جدیدی بگیرد؛ تصمیمی که مشکلات آن دو و باقی قطارها را حل کرد.