هارولد، بالگرد شرمنده
معرفی کتاب
این داستان درباره بالگرد مغروری به نام هارولد است که تصور میکند از همه قطارها سریعتر است. او با بقیه قطارها رفتار خیلی خوبی نداشت و فخر میفروخت تا اینکه یک روز راننده قطارها پیشنهاد برگزاری یک مسابقه بین بالگردها و قطارها را داد. هارولد مطمئن بود برنده آن مسابقه است. اما آیا این واقعیت بود؟ جواب این سؤال را در کتاب حاضر میخوانید.
خرسی و راستگویی
معرفی کتاب
بعضی از والدین در خانه قوانینی را وضع میکنند، مانند «در خانه توپبازی ممنوع». مامان خرسی این داستان هم این قانون را به خواهر خرسی و برادر خرسی گفته بود. اما یک روز که خانه نبود، آن دو خرس کوچولو حوصلهشان سررفت. آنها شروع کردند به توپبازی و آباژور مامان خرسی را شکستند. حالا باید راهی برای فرار از کار اشتباهشان پیدا میکردند. این داستان درباره همین چالش و تلاش خرسیهای برای فرار از اعتراف به اشتباه است...
استپنی، قطار فراموشکار
معرفی کتاب
این داستان بیستمین جلد از مجموعه «قصههای قطاری» است. بعضی از کودکان و نوجوانان زمانی که بیرون از خانه میروند فراموش میکنند که باید زود به خانه برگردند و گاهی اوقات، در ساعتهای تاریکی بیرون از خانهبودن خطرناک است. این داستان نیز درباره قطاری است که تا دیروقت بیرون از ایستگاه ماند و خطری برای او به وجود آمد.
نویسنده کتاب حاضر تلاش کرده است به کودکان بگوید بهتر است به حرف مادر و پدر خود گوش بدهند و خود را در معرض خطر قرار ندهند.
نویسنده کتاب حاضر تلاش کرده است به کودکان بگوید بهتر است به حرف مادر و پدر خود گوش بدهند و خود را در معرض خطر قرار ندهند.
سالتی، قطار صبور
معرفی کتاب
این داستان نوزدهمین قصه از مجموعه «قصههای قطاری» است. در زندگی همیشه شرایط مطابق با آنچه ما میخواهیم پیش نمیرود و خیلی اوقات اوضاع برخلاف میل ما میشود؛ مانند موقعیتی که برای «سالتی» به وجود آمد. سالتی قطار کشتیرانی بود و عادت داشت کنار دریا و طبیعت باشد، اما یک روز اوضاع عوض و سالتی به معدن که برخلاف کشتیرانی جایی تاریک و پر از گرد و غبار بود منتقل شد. همه تصور میکردند سالتی در آن معدن دوام نمیآورد اما او با برخورد خوب و رفتار منعطف خود، تصورات آنها را تغییر داد.
ادوارد، قطار قراضه
معرفی کتاب
ادوارد یک قطار کهنه و قدیمی بود که پیچهایش شل بودند و مدام سروصدا میکرد. او به خاطر سن بالایش گیج شده بود و خرابکاری میکرد. باقی قطارها او را به خاطر مشکلاتش مسخره میکردند. یک روز یکی از همان قطارها در دردسر افتاده بود و تنها کسی که توانست به او کمک کند ادوارد بود. بعد از آن روز ادوارد دیگر فقط یک قطار پیر و قراضه نبود، بلکه در نظر دوستانش شجاع و مهربان بود.
گوردن، قطار ناسپاس
معرفی کتاب
این داستان درباره قطار مغروری به نام گوردون است که هرکس برایش هرکاری میکند، از طرف مقابل تشکر و سپاسگزاری نمیکند. زمانی که برای دیگران اتفاقی ناخوشایند میافتد گوردون شروع به تمسخر و خندیدن میکند. این رفتارهای گوردون باعث ناراحتی و رنجش دوستانش میشود. یک روز که گوردون توی دردسر افتاده بود و بوقش خراب شده بود، خیلی خجالت کشید و متوجه شد مشکل و حادثه فقط برای دیگران نیست، برای او هم میتواند اتفاق بیفتد.
کشتی دردسرساز
معرفی کتاب
این کتاب پانزدهمین جلد از مجموعه قصههای قطاری است. در این داستان چند قطار و یک کشتی به نام بالسترود وجود دارد که بسیار بداخلاق و غرغرو است و باقی قطارها از اخلاق بد او خسته شدهاند و شکایت میکنند. یک روز که بار واگن قطارها زغالسنگ بود، رفتارهای بد بالسترود باعث شد تا بار قطارها واژگون شود. در این حادثه خود او بیشتر از همه در دردسر افتاد. این اتفاق باعث شد تا این کشتی غرغرو از بین قطارها بیرون برود و نتواند کسی را اذیت کند.