Skip to main content

گوریل و دوست کوچکش

معرفی کتاب
گوریل بزرگی در باغ‌وحش زندگی می‌کرد. او خیلی تنها بود. دلش یک دوست می‌خواست و روزی این موضوع را با زبان اشاره به نگهبانان باغ‌وحش گفت. نگهبانان توانستند دوستی برای گوریل بزرگ تنها پیدا کنند؛ یک دوست کوچک. گوریل عاشق دوست کوچکش بود و همیشه از او مراقبت می‌کرد.دوست کوچک هم به شیوۀ خود از گوریل مراقبت می‌کرد؛ اما چطور؟

خانه‌ای برای بچه‌خرس

معرفی کتاب
"خرس‌کوچولو" در یک خانۀ تاریک زندگی می‌کرد و دیگر از بودن در آن خسته شده بود. دلش می‌خواست به جنگل برود و آنجا زندگی کند. از کوه پایین آمد و به جنگل رسید. سنجاب کوچکی را دید که مشغول جمع کردن گردو بود. سنجاب به خرس‌کوچولو گفت چرا نمی‌آیی روی درخت من تا خانه‌ای کنار خانۀ من بسازی و با هم زندگی کنیم؟ خرس‌کوچولو کمی فکر کرد و گفت...

آش آشتی‌کنان

معرفی کتاب
در دهکده‌ای کوچک، خانواده «قربان پیر» و «شعبان پیر» زندگی می‌کنند. دو پیرمرد همیشه با هم دعوا دارند. سرانجام تصمیم می‌گیرند با هم بجنگند و هر کس شکست خورد، از آنجا برود. «ماهک» نوه قربان پیر، نقشه‌ای می‌کشد و جنگ را به آشتی و دوستی تبدیل می‎کند.

پیشی شاد: رازی که خیلی راز بود

معرفی کتاب
گربه و الاغ دوستان خوبی هستند. گربه عاشق پریدن و چرخیدن و پشتک زدن است. آن‌ها هر روز همین کارها را انجام می‌دهند تا اینکه گربه متوجه می‌شود الاغ رازی دارد. هدف نویسنده بیان این نکته است که افراد با وجود تفاوت‌هایشان، می‌توانند با هم دوست باشند و به یکدیگر احترام بگذارند.

چی بکارم؟چی بردارم؟

معرفی کتاب
تا به حال دانۀ میوه و سبزی توی زمین کاشته‌ای؟ می‌بینی چقدر زیبا از زیر خاک آرام‌آرام جوانه می‌زنند و بیرون می‌آیند؟ به نظرت بدی و خوبی هم دانه دارند؟ اگر آن‌ها را بکاری چگونه بزرگ می‌شوند؟

خرسی و یه دوست جدید

معرفی کتاب
"خرسی" و "موشه" و "راسو" و "زاغه" و "چکاوک" و "موش کوچولو" و "آقا خرگوشه" همه کنار هم هستند و در جنگل قدم می‌زنند؛ پس این صدای کیست که از زیر بوته‌ها به گوش می‌رسد؟ یک دوست جدید؟ چرا خودش را به ما نشان نمی‌دهد؟

خرسی مریضه تب‌داره

معرفی کتاب
"خرسی" تب کرده است و پشت سر هم سرفه می‌کند. دوستانش کل شب را بیدار می‌مانند و از او پرستاری می‌کنند. فردا که خورشید بتابد آیا حال همه خوب خواهد بود؟