روز تولدم منو دزدیدن؟
معرفی کتاب
مجموعه کتابهای ماجراهای ماروین، ماجراهای پسر بچهای است که سعی میکند از پس اتفاقاتی که در مدرسه، در خانه و در راه برایش میافتد برآید. ماروین همیشه حس میکرد با خانوادهاش جور نیست. برای همین وقتی شنید که شاهزادهای گم شده و درست شبیه او هم بوده است، فهمید اوضاع از چه قرار است. حالا فقط باید به مامان و بابا بگوید که وقتش رسیده پیش پدر و مادر واقعیاش در یک قلعه برگردد...
گرگی که دلش جشن تولد میخواست
معرفی کتاب
گرگه می خواهد برای تولدش جشن بزرگی بر پا کند ولی دوستانش علاقه مند به نظر نمیرسند. گرگ غمگین و ناامید به جنگل پناه میبرد… با غول چراغ جادو روبه رو میشود، غول آماده است که سه آرزوی گرگ را برآورده کند...آخرین آرزوی گرگ برگشتن به خانه است. در خانه اتفاقات غیرمنتظرهای برایش اتفاق میافتد...
این کتاب قصد دارد کودکان را با تجربههایی آشنا کند که شاید خودشان نتوانند آنها را به دست بیاورند، اما از طریق این داستان و با کمک عالم خیال به آنها میرسند.
این کتاب قصد دارد کودکان را با تجربههایی آشنا کند که شاید خودشان نتوانند آنها را به دست بیاورند، اما از طریق این داستان و با کمک عالم خیال به آنها میرسند.
گرگی که میخواست رنگ عوض کند
معرفی کتاب
این کتاب درباره گرگ خاکستریای است که رنگ خودش را دوست ندارد. او فکر میکند خاکستری رنگ غمگینی است و دیگران هم از آن خوششان نمیآید. برای همین تصمیم میگیرد رنگش را عوض کند. گرگ با زحمت رنگهای مختلف را امتحان میکند و بدنش را به رنگهای دیگر درمیآورد. خودش را به رنگهای مختلف رنگ میکند اما هیچکدام از اینها راضیاش نمیکند تا اینکه...
پتوی خیلی بزرگ بابا
معرفی کتاب
بابا با یک پتوی بزرگ که روی دوشش است، از اتاق بیرون میآید. چه برق شیطنتآمیزی در نگاهش است! می پرسم این پتو برای چیست؟ میگوید: خوب به این پتوی جادویی نگاه کن. تا سه بشمری ... عوض میشود....فکر میکنید با یک پتوی بزرگ چه بازیهایی میشود کرد؟ بابای بچهها در این کتاب کلی بازی جالب و هیجانانگیز بلد است که فقط با یک پتو میتوان انجام داد.
واگنهای پردردسر
معرفی کتاب
این مجموعه داستانهایی از دنیای زیبای قطارهاست. نویسنده سعی کرده است در هر کتاب با داستانی زیبا و جذاب از یکسو خواننده را با راه آهن و انواع قطارها و کارکرد هر یک آشنا سازد و از طرف دیگر، با روایت داستانی اخلاقی و تربیتی، نکتهای پندآموز را به خواننده آموزش دهد. اولین باری بود که توماس واگنهای دردسرساز را میدید. همهی قطارها میدانستند که این واگنها اذیت کردن را دوست دارند...