خدمتکار شگفتانگیز
معرفی کتاب
«آلکسیا»، «ژوستین»، «ژرمی» و «ادواردو»، عصبانی هستند؛ چون شهرداری زمین اسکیت محلهشان را خراب کرده و به جایش فرهنگسرا ساخته است. از طرفی، خانم «شارلوت» مدتها پیش سنگ گرانبهایش را به دختربچهای به نام «ماری» داده است که در شهر دیگری زندگی میکند. حالا خانم شارلوت میخواهد به دیدن ماری برود؛ اما قبل از آن باید کاری پیدا کند تا پول بلیت اتوبوس را جور کند... . او خدمتکار فرهنگسرای تازه تأسیس میشود. در روز افتتاح فرهنگسرا، بچهها مراسم را بههم میریزند و در زیرزمین مخفی میشوند و آنجا با خانم شارلوت آشنا میشوند.
کتابدار عجیب و غریب
معرفی کتاب
خانم شارلوت پیرزنی قدبلند و عجیب است که به تازگی کتابدار جدید «سنت آناتون» شده است. او انبار قدیمی مدرسه را به کتابخانه تبدیل کرده است تا بچهها سرگرم شوند. اما یک روز خانم شارلوت یک کتاب افسانهای و خندهدار را مطالعه میکند که در آن غرق میشود! این موضوع موجب میشود که بچهها تصمیم بگیرند او را نجات بدهند.
دری وروجک و یک دوست واقعی
معرفی کتاب
«دُری» که همه او را وروجک صدا میکنند، میخواهد به مدرسه برود. او یک هیولا و یک پری مهربان دارد که فقط خودش آنها را میبیند. او از هیولایش درباره مدرسه میپرسد. «مری»، هیولای دُری، میگوید باید لباسهای کثیف پدرش و یک عالمه کالباس و آبلیمو را در کولهپشتیاش جا دهد و به مدرسه برود و.... در کلاس دُری دختری هست که در قلعه زندگی میکند و اژدها دارد! یعنی این دختر واقعی است؟
کوه آتش
معرفی کتاب
«فراگوِ» قاتل و پسرش، همراه با سربازان شرورش، قصد تصاحب دژِ کوه «سالامند سترون» را دارند تا گنج بزرگ گورکنهای حاکم بر آن را به چنگ آورند. از سوی دیگر، شمشیر «مارتین» دلاور از دژ سرخ دزدیده میشود و «سمکیم» و «آرولا» از دژ سرخ خارج میشوند تا شمشیر را پس بگیرند. «مارا» و «پیکل» که از شیوه یکنواخت زندگی سالامند سترون خسته شدهاند، به دنبال ماجراجویی آنجا را ترک میکنند و همه شخصیتهای خوب و بد داستان، درگیر ماجراهای سخت و تلخ و شیرین میشوند.
ماریل دژ سرخی
معرفی کتاب
دزد دریایی، «گابول وحشی» به کشتی حامل «جوزف ناقوس ساز» حمله میکند و ناقوس بزرگ را میگیرد و بیرحمانه جوزف و دخترش را به دریا میاندازد. «ماریل» به ساحل میرسد؛ اما حافظهاش را از دست میدهد و تنها وسیله دفاعی او تکهای طناب گره زده است. وقتی ماریل به دژ سرخ میرود، همهچیز را به یاد میآورد. او مطمئن است پدرش مرده و سوگند میخورد انتقام او را بگیرد. ماریل با سه دوست بیباک و شجاع خود راه میافتد تا گابول را پیدا کند و به این ترتیب نبردی بزرگ آغاز میشود.
ماتیمیو
معرفی کتاب
«اسلاگار» روباه مدت طولانی به دنبال راهی برای اتنقامجویی است. او گاهی حتی از درد و سوزش زخم صورتش لذت میبرد؛ چون میداند به زودی از کسانی که باعث این زخم شدهاند، انتقام میگیرد. او مصمم است که دژ سرخ را ویران کند و موش جنگجو، «ماتیاس»، را بکشد و جوانان دژ را به بردگی بگیرد. آیا او میتواند بر شمشیر افسانهای دژ غلبه کند و آیا نقشهاش برای گروگان گرفتن پسر ماتیاس، «ماتیمیو»، عملی میشود؟
جنگل گلخزه
معرفی کتاب
زمانی که تزار «مینا»، ملکه هزارچشم و حاکم جنگل گلخزه میشود، تصمیم میگیرد با پنجه پولادین خود بر جنگلنشینان صلحطلب حکومت کند و همه سمورها، جوجهتیغیها، موشها و سنجابها را دربرابر خود به زانو درآورد؛ اما «مارتینِ» دلاور و «گانف موشِ» دزد نیز تصمیم میگیرند او را به خاطر ظلم و بیعدالتیهایش مجازات کنند. آنها جنگلنشینان را متحد میکنند و با روبهرو شدن با سربازان آموزشدیده، مهارت و جرئت خود را نشان میدهند و با حیلههای موجودات موذی و شرور مقابله میکنند.
ماتیاس
معرفی کتاب
سالها پیش، هنگامیکه به بنیانگذاران سرزمین «گلخزه» حمله میشود، «مارتین»، موش شجاع و جنگجوی قوی، با آنها میجنگد و همه را از آن سرزمین بیرون میکند. مارتین بعدها بر اثر جراحتی شدید، دگرگون میشود و دست از جنگاوری میکشد. او و همه موشهای گلخزه سوگند میخورند که هرگز به هیچ موجودی آسیب نرسانند. حالا «دژ سرخ»، محل زندگی موجودات صلحجو است... . اهالی دژ و ازجمله «ماتیاس»، برای جشن تابستانی آماده میشوند که «کلونی تازیانهزن»، با ارتش خشنش از راه میرسد. او میخواهد دژ را تصرف کند. آیا ساکنان دژ میتوانند دربرابر آنها ایستادگی کنند؟
قصر یخ
معرفی کتاب
پدر و مادر «نوئمی» به سفر رفتهاند و او با مادربزرگ در خانه تنهاست. نوئمی بعد از شام به حیاط میرود تا قصر یخیاش را تمام کند. هوا گرم است و قصر یخی نصفهنیمه ذوب شده است. وقتی وارد خانه میشود، تلویزیون وضعیت هوا را اعلام میکند. بارندگی و یخبندان در راه است! استخواندرد مادربزرگ هم وضعیت هوا را تأیید میکند! ناگهان روی شیشه صدای تقتق بلند میشود و... . نوئمی میخواهد قبل از خواب برای گربه داخل کارتونی که در حیاط گذاشته است، شیر ببرد؛ اما در باز نمیشود. آنها در خانه حبس شدهاند!
آلبرت گوشگنده
معرفی کتاب
«نوئمی» روزی چندبار با خودش تکرار میکند که خانم «لومباگ» مادربزرگ واقعی من است. این تکرارها باعث شده تا او نتواند سرِ کلاس تمرکز کند. نوئمی سرِ کلاس زبان، فهرستی از چیزهایی که میخواهد بخرد، تهیه میکند و سرِ کلاس هنر، طرح باغ وحشش را میکشد. وقتی نوئمی وارد خانه میشود، مردی را میبیند که روبهروی مادربزرگ نشسته است، نوئمی او را نمیشناسد. گوشهای مرد مثل فیل است و دماغش مثل خرطوم. نوئمی اصلاً از او خوشش نمیآید. او کیست و آنجا چه کار میکند؟