Skip to main content

تام سایر در غربت

معرفی کتاب
این داستان ماجرای پسرک یتیمی به نام «تام سایر» است که نزد عمه‌اش روزگار می‌گذراند. تام هر روز به بهانه‌ای از رفتن به مدرسه سر باز می‌زند و اغلب اوقاتش را با پسر ژنده‌پوشی به نام «هاکلبری فین» سپری می‎کند. شبی تام و دوستش، شاهد قتلی می‌شوند و... . قرار است شخص دیگری به علت این قتل به دار آویخته شود.
آیا تام و هاکلبری می‌توانند حقیقت را بگویند و آدم بی‎گناهی را نجات دهند؟

هاکلبری‌فین

معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره نوجوانی به نام «هاکلبری فین» است که پدری الکلی دارد. پس از چند سال، پدر هاک گم می‌شود. هاک با «تام» دوست می‌شود. تام با دوشیزه «واتسون» زندگی می‎کند که برده سیاهی به نام «جیم» دارد. هاک به کمک تام و جیم وارد ماجراهایی می‌شود که سرنوشت او را تغییر می‌دهد. سرانجام بعد از مدتی، پدر هاک به روستا بازمی‎گردد و هاک را با خود به کلبه‌ای جنگلی می‎برد. هاک از آنجا فرار می‎کند و... .

باخانمان

معرفی کتاب
«پرین» دختر کوچکی است که با پدر و مادرش زندگی می‌کند. «ادموند»، پدر پرین، فرزند کارخانه‌دار ثروتمندی است که به خاطر ازدواجش، مورد خشم پدر واقع شده است. پس از مدتی، ادموند می‎میرد و مادر پرین که بیمار است، می‎خواهد پرین را به پدربزرگش برساند. پدربزرگ پرین بینایی‌اش را از دست داده و از غم دوری پسرش افسرده شده است. هنگامی که پرین با مادرش وارد پاریس می‌شوند، مادر می‌میرد و پرین با الاغش، «پالیکار» که خیلی دوستش دارد، تنها می‌ماند. آیا پرین پدربزرگش را پیدا می‌کند؟ و آیا پدربزرگ او را می‌پذیرد؟

آلیس در سرزمین عجایب

معرفی کتاب
«آلیس» همراه خواهرش بیرون از خانه نشسته‌اند که ناگهان آلیس خرگوش سفیدی را می‌بیند که ساعت جیبی دارد. او خرگوش را دنبال می‌کند تا به سوراخی می‌رسد. آلیس در سوراخ سقوط می‌کند و... . آنجا میزی وجود دارد که کلیدی روی آن است، دری هم آنجاست که برای آلیس بسیار کوچک است. پس از ماجراهای بسیار، آلیس از در عبور می‎کند و وارد باغ زیبایی می‌شود که تمام ماجراهای بعدی در این باغ رخ می‌دهد.

موسی و شبان

معرفی کتاب
چوپانی ساده‌دل هر روز گوسفندانش را به صحرا می‌برد و در تنهایی با خدا راز و نیاز می‌کند و حرف می‌زند. روزی حضرت «موسی» حرف‌های چوپان را می‌شنود. چوپان دلش می‌خواهد لباس‌های خدا را بشوید، کفش‌های پاره‌اش را بدوزد، دستش را ببوسد و پاهایش را بمالد. حضرت موسی چوپان را از این عبادت منع می‌کند و برایش توضیح می‌دهد که خداوند بزرگ از همه اینها بی‌نیاز است و او کفر می‌گوید. چوپان از کرده خود پشیمان می‌شود و قول می‌دهد که هرگز این کار را تکرار نکند؛ اما... .

شغالی که طاووس شد

معرفی کتاب
شغالی که نزدیک روستا زندگی می‌کند، چشم سگ نگهبان را دور می‌بیند و به طرف روستا می‌رود تا مرغ یا خروسی شکار کند؛ اما آنقدر عجله دارد که روی سطل‌های رنگ می‌افتد و شغالی رنگارنگ از سطل‌ها بیرون می‌آید. شغال که از ظاهر جدیدش خوشش آمده است، نزد حیوانات جنگل می‌رود و خودش را طاووس معرفی می‌کند. هیچ‌یک از حیوانات حرف او را باور نمی‎کنند؛ اما شغال همچنان اصرار می‌کند که ناگهان... .

موش و شتر

معرفی کتاب
موش در مزرعه بزرگی زندگی می‌کند و همیشه آب و غذای خوشمزه در دسترسش است. او فکر می‌کند که خیلی شجاع و قوی و زرنگ است و روزی تصمیم می‌گیرد به سبزه‌زاری برود که نزدیک لانه‌اش است. او در سبزه‌زار، شتر بزرگی را می‌بیند که در حال خوردن علف است. موش که تا آن روز شتر ندیده است، با صدای بلند سلام می‌کند؛ اما شتر بدون کوچک‌ترین توجهی، به خوردن ادامه می‌دهد. موش که از شتر ناراحت شده است، می‌خواهد قدرت و هوشش را به رخ شتر بکشد و... .

نحوی و کشتیبان

معرفی کتاب
مرد چاقی که علم صرف و نحو را به خوبی می‌داند، سوار کشتی می‌شود. ناخدای کشتی مردی باتجربه است که در کارش بسیار ماهر است. مرد چاق با غرور ناخدا را سرزنش می‌کند که علم صرف و نحو نمی‌داند. بعد از مدتی، دریا توفانی می‌شود و... . کشتی در حال غرق شدن است و مرد چاق شنا نمی‌داند. حالا علم او به کارش نمی‌آید و چیزی که می‌تواند نجاتش بدهد، فقط شنا کردن است!

فیل در تاریکی

معرفی کتاب
مرد کشاورزی به هند می‌رود و با خود فیل بزرگی می‌آورد. او فیل را در طویله که تاریک است، می‌گذارد و از مردم روستا که تا به حال فیل ندیده‌اند، می‌خواهد به طویله بروند و آن را لمس کنند و بگویند چیست. مردم یک به یک به طویله می‎روند، اولی پای فیل را لمس می‌کند و می‌گوید ستون است. دیگری خرطوم فیل را لمس می‌کند و می‌گوید ناودان است. نفر سوم فکر می‌کند بادبزن است؛ چون گوش فیل را لمس کرده است و... .

طوطی و بقال

معرفی کتاب
طوطی زیبایی در دکان بقالی زندگی می‌کرد و با شیرین‌زبانی‌اش مشتری‌های زیادی را به مغازه بقال می‌کشاند. مرد بقال طوطی را بسیار دوست داشت و طوطی در مغازه آزاد بود که هرجا می‌خواهد برود. روزی که بقال در مغازه نبود، طوطی شیشه روغنی را شکست. مرد بقال به شدت عصبانی شد و ضربه‌ای به سر طوطی زد. بعد از آن ماجرا، طوطی دیگر حرف نزد و به مرور زمان مشتری‌های بقالی کم شدند تا اینکه روزی درویشی به مغازه آمد و... .