سفیدتر از برف، خوشبوتر از یاس
معرفی کتاب
این داستان از زبان نوجوانی روایت میشود که پدرش قهوهخانهای دارد و مرشدی پیر که از دوستان پدرش است در آن پرده میخواند. پسر چنان محو پردهخوانی و نقالی مرشد میشود که گویی خود را در صحرای کربلا مییابد و از نزدیک وقایع را به چشم میبیند. داستان در فصول مختلف خود، در قالب همین سناریو، روایتی از زندگی برخی اصحاب کمتر شناخته شده امام حسین علیهالسلام را در حادثه عاشورا بازمیگوید.
دریا اسب من شده است
معرفی کتاب
کتاب حاضر دربرگیرنده زندگینامه داستانی و شرح سفرها و ماجراهای «شمس تبریزی»، پیر و مرشد «مولانا»، است. پدر محمد، پارچهفروش بود. او پسرش را از صمیم قلب دوست داست؛ اما چیزی در محمد بود که دیگران را به تعجب میانداخت. او با بچهها بازی نمیکرد و عاشق خواندن کتاب بود. شبها به پشت بام میرفت و به ستارهها خیره میشد. از همه وجود محمد سوال میجوشید. او حالات غیرعادی و غریبی داشت و... .
وام دماغ
معرفی کتاب
این کتاب حاوی هشت داستان کوتاه طنز است. موضوع داستانها اتفاقاتی است که ممکن است برای هرکدام از ما رخ بدهد.«خانم جوان بالدار»، «مهریه مامان» و «باغت آباد کنکوری» از جمله این داستانهاست. داستان پنجم درباره خانوادهای است که پسرشان قرار است در کنکور شرکت کند. مادر دلش میخواهد پسرش در رشته عمران قبول شود، پدر میخواهد او در رشته مدیریت درس بخواند و مادربزرگ میخواهد نوهاش کار پدربزرگ را ادامه دهد و عطار شود!؛ اما پسر به هیچیک از این رشتهها علاقهای ندارد. او میخواهد... .
فصل پنجم: سکوت
معرفی کتاب
پسرک نوجوانی از جنوب شهر تهران که روزهایش را با فروش بستنی یخی میگذراند، ناگهان متوجه میشود، بیآنکه بداند با پرحرفیهایش، مبارزی انقلابی را به ساواک لو داده است که منجر به شهادت آن فرد میشود. این ماجرا نوجوان را متحول میکند تاجاییکه حتی وقتی ساواک او را دستگیر میکند، به رغم سن کمش، دیگر کلامی به زبان نمیآورد و... .
کوه مرا صدا زد
معرفی کتاب
«جلالِ» نوجوان، در دهکدهای در کوههای سبلان زندگی میکند. او با اسبش به دهکده همسایه میرود تا برای پدرِ بیمارش حکیم بیاورد. به توصیه حکیم، عمو»اسحاق» پدر را برای معالجه به شهر میبرد؛ اما حکیم و پزشکان نمیتوانند او را نجات دهند. جلال تصمیم میگیرد بنا به توصیه پدر، جای خالی او را در خانواده پر کند. روزی، وقتی عمو اسحاق برای گرفتن کبک به کوهستان میرود، جلال که نتوانسته رضایت او را جلب کند، پنهانی به دنبالش میرود. در بین راه عمو متوجه حضور جلال شده و از سر دلسوزی او را هم با خود همراه میکند و... .
افسانههای صحرا
معرفی کتاب
شانزده افسانه این کتاب، بخشی از حیات فرهنگی و جلوهای از سبک تفکر و نگاه ترکمنها به هستی و زندگی است. این افسانهها، نشاندهنده خاستگاهها، آرزوها، شکستها و شادیهای این قوم است. داستان اول، درباره زن عاقلی است که میتواند با زیرکی، پولهای چوپان سادهدل را از کدخدا پس بگیرد. داستان دوم، درباره شکارچی پیری است که به اشتباه دختر ملکه مارها را زخمی میکند و... .
شازده کوچولو
معرفی کتاب
نویسنده برای شکستن رکورد پرواز بین پاریس و سایگون تلاش میکند که درصحرای بزرگ آفریقا دچار نقص فنی شده و به ناچار فرود میآید. این سانحه دستمایه نگارش«شازده کوچولو» میشود که در آن، قهرمان داستان، پس از فرود در کویر، با پسرکی آشنا میشود. پسرک به خلبان میگوید که از سیاره دوردستی میآید و آنقدر آنجا زندگی کرده که روزی تصمیم میگیرد برای اکتشاف سیارههای دیگر دیار خود را ترک کند. او همچنین برای خلبان از گلِ رُز محبوبش میگوید که دل در گرو عشق او دارد و... .
یک مشت نخودچی
معرفی کتاب
این کتاب شانزده روایت از نویسندگان جوان است است که اشاره به رفتار، سیره و معجزات و کرامات «علیبن موسیالرضا»(ع) دارد. سادگی متن یکی از امتیازات داستان محسوب میشود که مخاطب خود را با داستان همراه میکند. تنوع داستان نیز در کتاب به چشم میخورد؛ برخی داستانها به زمان حیات امام رضا(ع) برمیگردد و برخی داستانها به معجزات ایشان در سالهای اخیر اشاره دارد. «شیرینتر از نیشکر»، «راز صندوقچه»، «پاپوش پاییزی»، «خادم بهشت»، «شبی از شبها»، «پناهگاه» و «مهمان مهربان»، نام برخی از این داستانهاست.
ما راهزن نیستیم
معرفی کتاب
این داستان، سفر اجباری امام رضا (ع) از مدینه به خراسان است. راوی داستان، گاه آفتاب، گاه باد و... است. نویسنده از اشیا برای نزدیکی به امام و روایت کامل اتفاقات بهره گرفته است. داستان با گفتوگوی آفتاب و شهر مدینه آغاز میشود. مدینه غمگین است که باز میخواهند پاره تن پیامبر (ص) را از این شهر دور کنند و از آفتاب درباره شهر مرو میپرسد. در روایت بعدی، باد نشانی کاروان امام را از ستارهها میگیرد و... .
بهای آدم ماندن
معرفی کتاب
این کتاب حاوی چهار داستان از نویسندگان مختلف است. داعش و مسائل مرتبط با گروههای تکفیری و تقریب مذاهب از محورهای اصلی این داستانها هستند. در داستان اول، «بهای آدم ماندن»، «ابوعُمر» و «ابوجعفر»، به دستور «ایوب فالحالربیعی»، برای گزارش وضعیت آمدهاند. او دستور اکید داده است که قهرمانبازی درنیاورند، فقط مشاهده و مخابره وضعیت؛ اما آنها داعشیها را میبینند که به طرف سه خانه هجوم میبرند، سه خانه در کنار هم. اهالی یک خانه شیعه هستند، دومی سنی و سومی ایزدی! ابوعمر و ابوجعفر باید سرِ قولشان بمانند؛ اما... .