حیوان ترکیبی
معرفی کتاب
فردا روز امتحان ورودی مدرسه «دانا» است. مدرسه دانا که یک مدرسه جادو است، کسی را قبول نمیکند، مگر اینکه استعدادهای شگفتآوری داشته باشد. «نُری» باید در این امتحان قبول شود؛ چون برادر و خواهرش آنجا درس میخوانند و پدرش مدیر آن است. او برای هیچ مدرسه دیگری امتحان نداده است. نُری سعی میکند تا خودش را به شکل بچهگربه دربیاورد. جادوی او قوی است؛ اما بعضیوقتها چَپَکی عمل میکند. اینبار او تبدیل به یک سگگربه میشود! آیا نری در امتحان قبول میشود؟
وروجک تازهوارد
معرفی کتاب
زمانی که «اینگه» به جزیره کوچک «بُرنهُلم» در دانمارک میرسد تا با مادربزرگش زندگی کند، نمیداند چه توقعی باید داشته باشد. مادربزرگ خشک و جدی است و مردم جزیره عجیب و غریباند. بچهها باید فقط دیده شوند؛ اما صدایشان درنیاید. اهمیتی ندارد که اینگه چهقدر برای خوب بودن تلاش میکند، باز هم شیطنت راهش را به درون او پیدا میکنند. عکسالعمل مادربزرگ و مردم جزیره در برابر این شیطنتها چیست؟
دختری به نام لاکپشت
معرفی کتاب
«لاکپشت» نام دختری است که مادرش خدمتکار است. به همین علت، آنها اتاق مجانی دارند؛ اما بچههای این خانهها هرگز با دختر خدمتکار رفتاری خوبی ندارند. هنگامی که پسرهای «کارلی» دُم گربه بیچاره لاکپشت را آتش میزنند، دخترک ساکت نمیماند و ماجرا را برای پدرشان تعریف میکند. آقای کارلی درجا مادر لاکپشت را اخراج میکند. مادر دخترک در خانه دیگری مشغول به کار میشود؛ اما لاکپشت مجبور است از مادرش جدا شود و به خانه بستگانی برود که تا به حال آنها را ندیده است و... .
میمونها را بشمار
معرفی کتاب
کتاب حاضر با داستانی که با کمک تصاویر پیش میرود، شمارش اعداد ۱ تا ۱۰ را به کودکان آموزش میدهد. در داستان قرار است میمونها شمارش شوند؛ اما آنها با حضور ۱ مار کبرا فرار کردهاند. ۲ راسو مار را فراری میدهند، ۳ کروکودیل باعث فرار کردن راسوها میشوند، با آمدن ۴ خرس، کروکودیلها پا به فرار میگذارند و این شمارش تا ۱۰ ادامه مییابد.
پس کی میرسیم؟
معرفی کتاب
پسرک همراه پدر و مادرش سوار ماشین میشوند تا به خانه مادربزرگ بروند و راه طولانی است. پسرک حوصلهاش سر میرود و شروع به غُر زدن میکند. گویی زمان متوقف شده است و حتی به عقب میرود! به زمان دزدان دریایی یا زمان دایناسورها! در طول مسیر پسرک یاد میگیرد که از زمان حال لذت ببرد و این کار باعث میشود که زمان سریعتر بگذرد. تصاویر کتاب، در روایت داستان نقش مهمی را ایفا میکنند.
یک کتاب خیلی خوب کثیف شده
معرفی کتاب
«لویی» شاد و سرحال است و میخواهد داستان تعربف کند که ناگهان لکهای روی کتاب میبیند و متوجه میشود که آن لکه مرباست! او در حال شکایت کردن است که لکه دیگری روی کتاب میافتد، لکه کره بادام زمینی! بعد جای انگشت و بعد از آن مقداری آب پرتغال! همه اینها کتاب را کثیف میکند و لویی هر لحظه عصبانیتر از اینکه چرا آدمها به کتاب احترام نمیگذارند.
اژدهایی که کتاب میخواند
معرفی کتاب
«فرانکلین» اژدهایی است که عاشق کتاب خواندن است. او دوست دارد بلندبلند کتاب بخواند تا همه بشنوند؛ اما اهالی دهکده از او میترسند و پا به فرار میگذارند تا اینکه فرانکلین با دختر کوچولویی به نام «لونا» آشنا میشود که مثل خودش عاشق کتاب است. آنها نقشه میکشند که یک کتابفروشی بسازند. یک کتابفروشی بین بالهای فرانکلین!
پسر + ربات
معرفی کتاب
وقتی پسر کوچولو در حال جمع کردن میوه کاج است، رباتی را میبیند. آنها با هم دوست میشوند و حسابی بازی میکنند و هنگامی که از بالای تپه قِل میخورند، ربات خاموش میشود و پسرک فکر میکند حال ربات بد شده است. پسرک تصمیم میگیرد او را به خانه ببرد. او برای ربات پوره سیبزمینی درست میکند، برایش کتاب میخواند و رویش را با پتو میپوشاند. نیمهشب پدر و مادر پسرک به اتاق او سر میزنند تا مطمئن شوند همهچیز روبهراه است که ناگهان... .
با تشکر از رفیق صمیمی
معرفی کتاب
«سیمور» بیمار است و «اسپلت» تصمیم میگیرد کاری کند تا دوستش را خوشحال کند. او کتابی به نام «دوستی» برای سیمور درست کرده است. اسپلت کتاب را به سیمور نشان میدهد و تمام روزهایی که سیمور به او کمک کرده است، یادآوری میکند. مثلاً وقتی که اسپلت از بازی در نمایش مدرسه میترسد و سیمور تشویقش میکند یا وقتی مجسمه مورد علاقه مادر میشکند و سیمور آن را درست میکند و... . اسپلت برای همه این کمکها از سیمور تشکر میکند.