Skip to main content

فرانکلین به بیمارستان می‌رود

معرفی کتاب
لاک «فرانکلین» تَرَک برداشته است و باید عمل جراحی شود. فرانکلین بدون هیچ اعتراضی همراه پدر و مادرش به بیمارستان می‌رود و اجازه می‌دهد که دکتر و پرستار کارهای لازم را انجام دهند؛ اما او به شدت ترسیده و نگران است که دیگران از این موضوع باخبر شوند. دکتر متوجه احساس فرانکلین می‌شود و برایش توضیح می‌دهد که آمدن به بیمارستان و قبول عمل جراحی، کار بسیار شجاعانه‌ای است.

فرانکلین و قهرمان محبوب

معرفی کتاب
«فرانکلین» آرزو دارد که مثل کانگوروی قهرمان، در کتابِ مورد علاقه‌اش باشد. او و دوستش،حلزون، تصمیم می‌گیرند قوی و سریع باشند و بارها آدم‌برفی‌شان را از دست هیولا نجات می‌دهند. آن‌ها با شنیدن خبر آمدن کانگوروی قهرمان به شهر، با خوشحالی راهی شهر می‌شوند؛ اما در راه، خانم موش آبی را می‌بینند که کلیدش را گم کرده است و به او کمک می‌کنند. آیا آن‌ها می‌توانند به موقع به شهر برسند و کانگوروی قهرمان را ببینند؟

فرانکلین قهر می‌کند

معرفی کتاب
پدر «فرانکلین» از او عصبانی است. معلم کلاس به فرانکلین تذکر می‌دهد که سر کلاس صحبت نکند و در مسابقه فوتبال، روباه شکایت می‌کند که فرانکلین توپ را خوب پاس نداده است. فرانکلین احساس می‌کند دیگر هیچ‌کس او را دوست ندارد و تصمیم می‌گیرد از آنجا برود. او می‌خواهد یک خانه دیگر، یک مدرسه خوب و دوستان جدیدی پیدا کند. فرانکلین وسایلش را جمع می‌کند و به راه می‌افتد؛ ولی... .

فرانکلین دوستش را می‌بیند

معرفی کتاب
سمور آبی، دوست قدیمی «فرانکلین»، به دیدن او می‌آید. فرانکلین می‌خواهد همه بازی‌های گذشته را تکرار کند؛ اما سمور آبی تغییر کرده است. او حالا کاپیتان تیم شناست و دیگر دوست ندارد با فرانکلین مسابقه شنا بدهد یا با بلوک‌های خانه‌سازی بازی کند. فرانکلین عصبانی است؛ ولی با راهنمایی مادرش می‌تواند مانند گذشته از بودن در کنار دوستش لذت ببرد.

فرانکلین معامله می‌کند

معرفی کتاب
«فرانکلین» می‌خواهد بسته کامل لوازم مأمور مخفی را بخرد؛ اما به اندازه کافی پول ندارد. او با پدرش معامله‌ای می‌کند و قرار می‌شود در برابر کاری که فرانکلین انجام می‌دهد، پدرش بقیه پول را به او بدهد. فرانکلین مجبور می‌شود با مادرش هم معامله کند و حتی با دوستانش! در پایان روز او موفق می‌شود نه‌تنها برای خودش، بلکه برای دوستش هم بسته لوازم مأمور مخفی را بخرد.

ببر بنگال و کانگوروی بچه‌به‌بغل

معرفی کتاب
این کتاب شامل چهار داستان طنز است که قهرمانان آن حیوانات هستند. ببر بنگال و کانگوروی بچه به بغل، تمساح زبله و مرغ دندان پاک‌کن، بچه‌های خاله کرگدن و عمو زرافه و الاغ و انجمن حمایت از حیوانات، نام این داستان‌هاست. داستان ببر بنگال و کانگوروی بچه به بغل، درباره کانگورویی است که بچه‌اش را برای گردش به پارک وحش می‌برد؛ اما در راه گرفتار ببر بنگال می‌شود. کانگورو با هوشیاری می‌تواند ببر را فریب دهد و از دستش فرار کند.

تیغ‌تیغو و تمثال مبارک شیرخان

معرفی کتاب
کتاب سه قصه طنز دارد که درباره حیوانات جنگل است. «تیغ‌تیغو و کار و کاسبی‌اش»، «جیرجیرو و قورقوری»، «گوش‌قلبی و سنگ گُنده» نام این داستان‌هاست. در پایان هر یک از داستان‌ها نتیجه اخلاقی آن آمده است. قصه «گوش قلبی و سنگ گُنده»، داستان خرگوش مهربانی است که ماری را نجات می‌دهد و مار به جای جبران محبت خرگوش، قصد دارد او را بخورد؛ اما کلاغ به کمک خرگوش می‌آید و با اجرای نقشه‌ای زیرکانه، خرگوش نجات می‌یابد.

شیرخان و خورشت کلم

معرفی کتاب
این کتاب حاوی چهار داستان طنز است که قهرمانان آن حیواناتی هستند که در جنگل زندگی می‌کنند. «خاله‌خرسه و نامه ملکه زنبورها»، «شیرخان و خورشت کلم»، «فیل‌خان و تنبیه غیبی» و «آیین‌‌نامه قانون جنگل»، نام این چهار داستان است. داستان «شیرخان و خورشت کلم» با دو روایت بازگو شده است. در روایت اول، شیر خرگوش را می‌خورد و در روایت دوم، خرگوش می‌تواند شیر را فریب دهد و فرار کند که به نظر نویسنده، زیاد هم معتبر نیست و قصه‌نویس‌های طرفدار «انجمن حمایت از حیوانات ضعیف‌تر» آن را سر هم کرده‌اند!!!

دم‌دراز و ننه‌کلاغه

معرفی کتاب
کتاب دربردارنده چهار داستان طنز است و نتیجه اخلاقی هر یک از داستان‌ها در پایان آن آمده است. داستان «دُم‌دراز و ننه کلاغه»، روایت تازه‌ای از همان داستان «روباه و کلاغ» است. در این روایت، کلاغ به آسانی فریب روباه را نمی‌خورد و با زیرکی پنیر را نگه می‌دارد. روباه با هزار ترفند و حیله تمام تلاش خود را می‎کند تا پنیر را از چنگ کلاغ درآورد و سرانجام موفق می‌شود. در نتیجه اخلاقی این داستان آمده است: «وقتی فهمیدی یکی می‌خواهد گولت بزند، دلیلی ندارد کمکش کنی تا کلاه سرت بگذارد.»

ویلای فیل‌خان و خاله کرگدن

معرفی کتاب
این کتاب چهار داستان به نام‌های «لنگ‌درازها و دُم‌درازها»، «خارپشتک و دُم‌کلفتک‌ها»، «ویلای فیل‌خان و خاله کرگدن» و «شیرخان و ببر تاسمانی» است که به طنز نوشته شده‌اند. در داستان «خارپشتک و دُم کلفتک‌ها»، خارپشت خیاط است و روباه مرتب از او می‌خواهد که برایش کارهایی انجام دهد و هیچ دستمزدی به او نمی‌دهد. خارپشت نمی‌تواند اعتراض کند، چون روباه روش شکار خارپشت‌ها را می‌داند و او را تهدید می‌کند. سرانجام خارپشت راهی پیدا می‌کند و جلوی زورگویی روباه را می‌گیرد.