Skip to main content

نیکولا کوچولو، شیطنت هم‌کلاسی‌ها

معرفی کتاب
«ژوفروا» به خاطر اینکه توپ را روی سر آقای ناظم انداخته است، از مدرسه اخراج می‌شود. بچه‌ها برای نجات دوستشان شورش می‌کنند. در این شورش که به مدیریت «نیکولا» انجام می‌شود، «اود» یکی دیگر از دوستان نیکولا نیز اخراج می‌شود. نیکولا تصمیم می‌گیردکه حقیقت را برای آقای مدیر تعریف کند.

نیکولا کوچولو، غذاخوردن در مدرسه، عالیه!

معرفی کتاب
نیکولا دوست ندارد در مدرسه غذا بخورد؛ ولی پدرش او را به این کار تشویق می‌کند و هدیه‌ای هم به او می‌دهد. نیکولا تصمیم می‌گیرد در مدرسه ناهار بخورد؛ اما هنگام غذا خوردن، اتفاقاتی رخ می‎دهد که نیکولا و دوستانش را با دردسری تازه مواجه می‌کند.

نیکولا کوچولو، کی می‌خواهد عروسک‌بازی کند؟

معرفی کتاب
« ماری ادویک» دختری سرسخت و عصبانی است که نمایش بازی می‌کند. نیکولا دوست دارد نمایش او را ببیند؛ اما مجبور می‌شود تمام روز، از عروسک‌های ماری مراقبت کند. نیکولا می‌ترسید دوستانش او را با عروسک‌ها ببینند؛ اما در حادثه‌ای، دست یکی از عروسک‌ها کنده می‌شود و نیکولا به دردسر می‌افتد. امانت‌داری از نکات مطرح در این داستان است.

نیکولا کوچولو، پیک نیک

معرفی کتاب
خانم معلم و آقای ناظم می‌خواهند شاگردانشان را به گردش ببرند. آشنایی با گیاهان و حیوانات گوناگون برای «نیکولا» و دوستانش جذاب است. آن‌ها با دیدن حیوانات، نقشه‌های عجیبی می‌کشند که تمام برنامه‌های خانم معلم و آقای ناظم را به هم می‎زند.

نیکولا کوچولو،‌ اسباب‌بازی‌ام شکست

معرفی کتاب
«نیکولا» و دوستش «آلسست»، در حال قطار بازی هستند؛ ولی ناگهان قطار خراب می‌شود. پدر نیکولا که خودش را مقصر می‌داند، برای جبران، خسارت قطار را به آلسست می‌دهد. جبرانِ اشتباه، نکته‌ای است که داستان به آن می‎پردازد.

نیکولا کوچولو، از تاریکی نمی‌ترسم

معرفی کتاب
«نیکولا» نمره خوبی در درس تاریخ گرفته است و به عنوان هدیه، یک اسکناس می‎گیرد. نیکولا یک چراغ قوه می‌خرد تا به همه ثابت کند که از تاریکی نمی‌ترسد. او در تاریکی شب از خانه بیرون می‌آید و اتفاق عجیبی را رقم می‌زند که باعث دردسر والدینش می‌شود. افزایش اعتمادبه‌نفس از اهداف این داستان است.

نیکولا کوچول، هدیه بابام

معرفی کتاب
پدر «نیکولا»، یک دوچرخه به او هدیه می‎دهد. پدر سعی می‎کند دوچرخه‌سواری را به نیکولا یاد بدهد. پس از آموزش، آقای همسایه که شاهد ماجراست، تصمیم می‌گیرد با پدر نیکولا مسابقه بدهد. دوچرخه نیکولا در مسابقه خراب می‌شود. نیکولا غمگین و ناراحت است و... .

نیکولا کوچولو، مسابقه ‌فوتبال

معرفی کتاب
«نیکولا» و دوستانش در مدرسه تیم فوتبال تشکیل داده‌اند. او و «کلوتر» تصمیم گرفته‌اند در مسابقه پیروز شوند تا بتوانند توپ را نزد خو نگه دارند. پدر نیکولا، به عنوان مربی به بچه‌ها کمک می‎کند؛ اما هنگام بازی، اوضاع تغییر می‌کند. نیکولا و دوستانش تصمیم می‌گیرند که مشکل را به گونه‌ای دیگر حل کنند.

اردشیر و پسرش

معرفی کتاب
«اردشیر» پادشاه بزرگ و قدرتمندی است. همسرش با ریختن زهر در غذای او قصد جانش را می‌کند؛ ولی اردشیر از این موضوع آگاه شده و دستور قتل زن را می‌دهد. فردی که مأمور کشتن زن است، متوجه می‌شود که او باردار است و دلش به رحم می‌آید. چند ماه بعد نوزاد به دنیا می‌آید، درحالی‌که هیچ‌کس از وجودش باخبر نیست.

ابراهیم و سه امتحان

معرفی کتاب
حضرت ابراهیم بسیار ثروتمند بود. فرشته‌ها گفتند، او سرگرم دارایی خود است و خدا را عبادت نمی‌کند. خداوند ابراهیم را آزمایش‌های گوناگون می‌کند و او از آزمایش‌ها سربلند بیرون می‌آید و ثابت می‌کند که انسانی بلندمرتبه و پاک است.