Skip to main content

رستم سپهسالار سپاهیان

معرفی کتاب
«زال» «رستم» را جانشین خود و سپهسالار سپاهیان معرفی می‌کند. مردم که از حمله تورانیان بیمناک هستند، با اطمینان از اینکه دیگر افراسیاب نمی‌تواند خطری برای آن‌ها باشد، به شادی و پایکوپی مشغول می‌شوند. اکنون رستم باید اسبی ورزیده داشته باشد تا هیکل کوه‌وار او را تاب بیاورد؛ اما هیچ اسبی نمی‌تواند به رستم سواری دهد و کمر همه آن‌ها زیر سنگینی او خم می‌شود تا اینکه چشمِ رستم به «رخش» می‌افتد. رخش کُره‌ای است که با مادرش به میدان می‌آید؛ اسبی سپید با یالی زرین.

رستم دستان

معرفی کتاب
«رستم» راهزن کوهستان‌های سیستان، «کوتوال»، را شکست می‌دهد؛ سپس به سوی گرگساران روانه می‌شود تا پدربزرگش، «سام»، را ببیند. سام با دیدن رستم نه به جنگ می‌اندیشد، نه به «نوذرشاه» و نه به تورانیان، ولی جهانِ شادِ سام با آمدن پیکی از سوی نوذرشاه آشفته می‌شود. پادشاه از او خواسته است که هر چه سریع‌تر به سویش بشتابد؛ چراکه تاج و تختش در خطر است!

رستم و سپند‌دژ

معرفی کتاب
«رستم» هنوز به دنیا نیامده بود؛ اما مردم، رستم داستان‌ها را صدا می‌کردند تا بیاید و آنان را از چنگ «کوتوال» و سپاهیانش رها کند. پهلوان «نریمان» در جنگ با «کوتوالِ» راهزن کشته شد. پس از آن «سام» نیز به جنگ کوتوال رفت؛ اما شکست‌خورده بازگشت. هنگامی که رستم با تدبیر سیمرغ به دنیا آمد، همچون کودکی یک ساله بود. به چهره چون خورشید، به قد چون سرو، به بازو چون شیر، به چشم چون آهو و به آوا چون پلنگ بود. رستم نوجوانی بیش نبود که فیل سپید را کشت و آن هنگام که کاروان دزدزده، آشفته و پریشان وارد شهر شد، تصمیم گرفت به جنگ با کوتوال برود و سوگند خورد که جسد او را با خود بیاورد.

زال و رودابه

معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه کتاب‌های «رمان‌های شاهنامه» است و در این قسمت، داستان عشق «زال» و «رودابه» روایت می‌شود. «سام» پدر «زال» از آنچه با پسرش کرده، سخت پشیمان است و در جشن باشکوهی او را جانشین خود معرفی می‌کند. با سخنانی که سام و «منوچهرشاه» از «مهراب کابلی» و تبار ضحاک گفته‌اند، نخستین شهری که زال می‌خواهد ببیند، کابل است. بنابراین، به آن سو حرکت می‌کند. زال همواره شنیده است که فرمانروای کابل از تبار ضحاک است و ضحاکیان کینه منوچهرشاه را به دل دارند؛ اما زال سخت به دختر مهراب، «رودابه»، دل می‌بندد و از آن طرف «رودابه» عاشق زال می‌شود؛ اما این پیوند امکان ندارد؛ چراکه زال از تبار پهلوانان است و رودابه از تبار ضحاکیان و چگونه می‌شود که سیاهی به روشنایی مهر ورزد؟

زال و سیمرغ

معرفی کتاب
«اهورامزدا» پس از هفت سال، «سام یل» را به آرزویش می‌رساند و سام صاحب فرزندی می‌شود. خبر به سام می‌رسد که هفت شبانه‌روز است برای نیایش به کوهستان رفته است. او شتابان می‌آید و به دیدار همسرش، «مشیانه» می‌رود؛ اما آنچه می‌بیند، باور نمی‌کند. نوزاد چهره‌ای سرخ و مویی سپید دارد. سام پریشان و آشفته علت را از مشیانه جویا می‌شود و می‌گوید تو چه هستی که چنین فرزندی به دنیا آورده‌ای؟ و... سپس تصمیم می‌گیرد نوزاد را به کوهستان ببرد و رها کند.

فریدون، شاه جنگ

معرفی کتاب
«فریدون شاه»، پادشاه هفت سرزمین، باید یکی از پسرانش، یعنی «سلم» و «تور» و «ایرج» را به جانشینی خود برگزیند. بر اساس آیین پادشاهان، فرزند بزرگ‎ترباید جانشین شود؛ اما سلم همیشه به دنبال خوشگذارنی است و تور در پی جنگ، اما ایرج می‎اندیشد که چگونه مردم جهان شاد باشند و فریدون نمی‎داند کدام‌یک را به جانشینی انتخاب کند. سرانجام تصمیم می‌گیرد، هفت سرزمین را بین سه پسرش تقسیم کند. او پادشاهی روم را به سلم، توران زمین را به تور و پادشاهی ایران را به ایرج می‌دهد؛ اما سلم و تور از این تصمیم خشنود نیستند.

جن شنی و آرزوهای پردردسر

معرفی کتاب
باید مراقب باشید که آرزوی چه چیزی را دارید؛ زیرا ممکن است آرزویتان برآورده شود! در داستان این کتاب، پنج قهرمان کوچک با نام‌های «رابرت»، «جین»، «زامیاد»، «آنتیا» و «سیریل»، تصمیم می‌گیرند زمین را آن‌قدر بکَنَند که به طرف دیگرش برسند. چاله‌ای که بچه‌ها حفر می‌کنند، خیلی عمیق نمی‌شود و آن‌ها به هدفشان نمی‌رسند؛ اما در عوض یک جن شنی باستانی پیدا می‌کنند که می‌تواند هر روز، یکی از آرزوهای آنان را برآورده کند. حالا اگر بچه‌ها مراقب انتخاب آرزوهایشان نباشند، ممکن است حسابی به دردسر بیفتند.

قاصدک در باد

معرفی کتاب
این داستان قاصدکی است که از بوته جدا می‌شود و با باد به جاهای مختلفی می‌رود. او قایق‌رانی را می‌بیند که قایقش را گم کرده است، اسب سفیدی که تنهاست، پسرکی که مادرش را گم کرده است و... . قاصدک می‌خواهد نزد آن‌ها بماند؛ ولی باد اجازه نمی‎دهد و او را با خود می‌برد. سرانجام باد، قاصدک را به خانه‌اش بازمی‌گرداند؛ اما پیام قایق‌ران به قایق می‌رسد، پیام اسب سفید به صاحبش، پیام پسرک به مادرش و آن‌ها دیگر تنها نیستند.

آواز زیر باران

معرفی کتاب
این داستان کوتاه درباره صلح و دوستی است. چند پرنده که نمادی از انسان‌های گوناگون هستند، در قفسی زندانی هستند. آن‌ها سر هر چیزی با هم اختلاف دارند و با هم دشمنی می‌کنند. آن‌ها در کنار هم، ولی از هم دورند تا اینکه ابری قفس را دربرمی‌گیرد و پرنده‌ها با هم و یک صدا، یک آواز را می‌خوانند. آن‌ها با یک صدا شدن و اتحاد از قفس آزاد می‌شوند و ترانه صلح را برای همه می‌خوانند.

روز 10ام

معرفی کتاب
نویسنده با روایتی داستانی، جانبازی خانواده و اصحاب امام حسین (ع) را توصیف می‌کند. داستان از شب‌های قبل از عاشورا آغاز می‌شود. از پیمان جوانمردی که بین یاران امام حسین (ع) بسته شد، سخن می‎گوید، نبرد اولین نفر از طایفه بنی‌هاشم، «علی‎اکبر»، را شرح می‎دهد، پس از آن، جانبازی فرزندان «مسلم»، «عون‌بن عبدالله‌بن جعفر»، «ابوالفضل‌العباس(ع)» و... را بازگو کرده و در پایان چگونگی شهادت امام حسین (ع) را بیان می‌کند. همچنین دستاوردهای قیام عاشورا را توضیح می‌دهد.