Skip to main content

مترسکی به نام روژان

معرفی کتاب
تابستان که از راه می‌رسد، «پشنگ» در کارهای باغ به پدر و مادرش کمک می‌کند. آن‌ها مترسکی به نام «روژان» دارند؛ اما این روزها روژان نمی‌تواند به خوبی از باغ مراقبت کند؛ چون دستش شکسته است، گردنش لق می‌خورد و کلاهش هم پاره شده است. بیچاره لباس درست و حسابی هم ندارد. پشنگ تصمیم می‎گیرد روژان را درست کند. او با نخ‌هایی که مادر گلیم می‌بافد، گردن و دست و پای روژان را محکم می‌کند، کلاهی نو بر سرش می‌گذارد و... حالا پشنگ، روژان را که نونوار شده است، روبه‌روی مترسک خانه همسایه می‌گذارد. نام آن مترسک، «روژین»، است.

خوابم نمی‌آید!

معرفی کتاب
هر شب موقع خواب، مادربزرگ، نوه‌اش، جغدکوچولو، را پشتش سوار می‌کند، بالای درخت می‌برد و در لانه‌اش می‌گذارد تا بخوابد؛ اما جغدکوچولو اصلاً خوابش نمی‌آید و هر بار به بهانه‌ای مادربزرگ را که مشغول مطالعه است، به لانه‌اش می‌کشاند تا اینکه راه‌حل خوبی به فکر مادربزرگ می‌رسد. حالا مادربزرگ می‌خواهد بخوابد و جغدکوچولو باید او را بخواباند، رویش را بپوشاند، برایش بیسکوئیت ببرد و... . خواباندن مادربزرگ کار خیلی سختی است.

دعوای دوست‌های صمیمی

معرفی کتاب
«هانا» و «لیزی» دوستان صمیمی هستند. آن‌ها با هم به کودکستان می‌روند و با هم توپ‌بازی و دوچرخه‌سواری می‌کنند. روزی آن‌ها موقع توپ‌بازی دعوایشان می‌شوند و با هم قهر می‌کنند. هانا موضوع را با پدر و مادر و برادرش، «جاش»، در میان می‌گذارد. مادر به هانا پیشنهاد می‌کند که نقاشی بکشد و به لیزی هدیه بدهد و با هم آشتی کنند. آیا هانا و لیزی می‌توانند دوباره با هم دوست شوند؟

فقط یک قصه دیگر!

معرفی کتاب
خرگوش کوچولو دوست دارد قبل از خواب برایش کتاب بخوانند. مامان خرگوشه، بابا خرگوشه و مادربزرگ خرگوش کوچولو تمام کتاب‌های قصه او را برایش خوانده‌اند؛ اما خرگوش کوچولو باز هم دوست دارد داستان تازه‌ای بشنود؛ ولی کتاب جدیدی باقی نمانده است. برای همین خرگوش کوچولو یک روز خودش دست به کار می‌شود تا قصه‌ای طولانی برای وقت خواب بنویسد. او در این کار از دوستانش، «جغدی»، «موشک» و « گرگ کوچولو» هم کمک می‌گیرد.

دوست‌های جون‌جونی

معرفی کتاب
یک روز صبح «موشی» کنار رودخانه، روی تخته سنگی می‌نشیند و منتظر دوستان جون‎جونی‌اش می‌شود. خرگوش و قورباغه و لاک‌پشت، با دیدن موشی کنار او منتظر دوستانش می‌شوند و... . خورشید کم‌کم غروب می‌کند و خبری از دوستان جون‌جونی موشی نمی‌شود. او می‌خواهد به خانه برود؛ ولی خرگوش و قورباغه و لاک‌پشت جلوی او را می‌گیرند. آن‌ها نمی‌خواهند موشی امیدش را از دست بدهد و حاضرند همراه او منتظر بمانند؛ اما یک اتفاق جالب و دوست‌داشتنی افتاده است که خرگوش و قورباغه و لاک‌پشت از آن بی‌خبرند.

خرس یا اردک

معرفی کتاب
خرس کوچولو بیشتر کارها و رفتارش مثل خرس‌های دیگر است. او بزرگ و پشمالو است و سراسر زمستان را می‌خوابد و خیلی عسل می‌خورد؛ اما با خرس‌های دیگر یک تفاوت بزرگ دارد. او دلش نمی‌خواهد خرس باشد تا اینکه روزی دسته‌ای جوجه‌اردک می‌بیند و تصمیم می‌گیرد که اردک شود. خرس از اردک خواهش می‌کند تا به او یاد بدهد که چگونه اردک شود؛ اما اردک شدن اصلاً کار آسانی نیست!

چمدان شگفت‌انگیز هاپو

معرفی کتاب
«هاپو» چمدانی دارد که همه‌ چیز‌های مورد علاقه‌اش را در آن گذاشته است و با خودش همه‌جا می‌برد. او فکر می‌کند به هیچ‌چیز دیگری احتیاج ندارد؛ اما یک روز سر و کله «موشی» پیدا می‌شود. هاپو از او می‌خواهد که هر چه زودتر از آنجا برود. موش می‌خواهد فقط کمی با هم بازی کنند و بعد می‌رود. وقتی موشی می‌رود، هاپو متوجه می‌شود که چیزی کم است؛ اما چه چیزی؟

نامه‌های سانی

معرفی کتاب
«سانی» یک میرکت یا همان خدنگ دم‌عصایی است که با خانواده بسیار بزرگش در صحرای «کالاهاری» زندگی می‌کند. آن‌ها همه کارها را با هم انجام می‌دهند؛ با هم بازی می‌کنند، با هم غذا می‌خورند و حتی با هم می‌خوابند؛ اما سانی فکر می‌کند که آن‌ها زیادی به هم نزدیک هستند. به همین علت تصمیم می‌گیرد به جای دیگری برود. او برای خانواده‌اش نامه‌ای می‌نویسد و راه می‎افتد. سانی به جاهای زیادی سر می‌زند و به دیدن افراد زیادی از فامیل می‌رود؛ اما هیچ‌جا به راحتی خانه نیست! شایان ذکر است که نامه‌های سانی به شکل کارت‌پستال در هر صفحه آورده شده است.

پسری که با پیراناها شنا کرد!

معرفی کتاب
«استنلی پاتز» پدر و مادرش را از دست داده است و با عمو «ارنی» و خاله «آنی» زندگی می‎کند. عمو ارنی در کارخانه کشتی‌سازی کار می‌کند و همه‌چیز خوب و مرتب است؛ اما یک روز کارخانه تعطیل می‌شود و کارگرهایش بیکار. عمو ارنی تصمیم می‌گیرد خانه را به کارخانه کنسروسازی تبدیل کند و بعد از مدت کوتاهی، دستگاه‌ها و سطل‌های ماهی تمام خانه را اشغال می‌کنند تا جایی که استنلی مجبور می‌شود در کمدش بخوابد. بالاخره استنلی تصمیم می‌گیرد خانه را ترک کند. او در یک سیرک کار می‌کند و به سفر می‌رود. آیا استنلی دوباره به خانه بازمی‎گردد یا به دنبال سرنوشتش می‌رود؟

بهترین کارلسون دنیا

معرفی کتاب
«کارلسون» پسر کوچولویی است با یک موتور کوچک و پره‌ای چرخان روی پشتش که آن را با دکمه‌ای که وسط نافش است، روشن می‌کند. او روی پشت بام خانه «اریک»، در جای خیلی کوچکی، پشت لوله‌های بخاری زندگی می‌کند؛ اما مردم شهر او را با بشقاب‌پرنده و پهپاد جاسوسی اشتباه می‌گیرند. همه شهر دنبال کارلسون هستند و می‌خواهند دستگیرش کنند. کارلسون از هیچ‌چیز نمی‌ترسد و حاضر است برای کمی خندیدن، هر شوخی خطرناکی بکند؛ اما او در دو قدمی دستگیر شدن است!