یک عالمه هویج
معرفی کتاب
این داستان درباره خرگوشی است که هویج را بیشتر از هر چیزی دوست دارد و هرجا که هویج میبیند، آن را میکند و در لانهاش نگهمیدارد. به مرور زمان خانه خرگوش دیگر جایی برای خود او نداشت و خرگوش مجبور شد مهمان خانه دوستانش شود؛ اما خانه دوستانش هم کوچکتر از چیزی بودند که خرگوش در آن جا شود!
خرگوش باید چطوری این مشکل را حل میکرد؟ ....
خرگوش باید چطوری این مشکل را حل میکرد؟ ....
خواب زمستانی
معرفی کتاب
این قصه درباره یک لاکپشت کوچولو است که با شروع فصل زمستان میخواهد در خواب زمستانی فرو برود و فصل بهار بیدار شود؛ اما مشکل اینجاست که جنگل شلوغتر و پرسروصداتر از اینهاست که لاکپشت بتواند جایی برای خوابیدن پیدا کند!
لاکپشت کوچولو باید چه کار کند تا بتواند با آرامش به خواب برود؟ ....
این داستان سعی دارد کودکان را با موضوع خواب زمستانی و نحوه زندگی حیوانات جنگل آشنا کند.
لاکپشت کوچولو باید چه کار کند تا بتواند با آرامش به خواب برود؟ ....
این داستان سعی دارد کودکان را با موضوع خواب زمستانی و نحوه زندگی حیوانات جنگل آشنا کند.
سرگذشت یک مورچه ریزهمیزه
معرفی کتاب
این داستان درباره مورچهای است که از خانه بیرون میآید تا با سایر موجودات آشنا شود. او در این سفر متوجه مفهومی به نام اکوسیستم میشود. مثلاً میبیند ملخ گندم را میخورد و قورباغه ملخ و به همین ترتیب کل موجودات جنگل از گرسنگی رها میشوند.
این کتاب کودکان را با مفهوم چرخه غذایی طبیعت آشنا میکند.
این کتاب کودکان را با مفهوم چرخه غذایی طبیعت آشنا میکند.
سرگذشت گمشدن قطرههای باران در کوههای پیچدرپیچ
معرفی کتاب
این داستان درباره یک قطره گم شده است؛ قطرهای که ممکن است در میان درختان باشد، یا روی یک گل به شبنم تبدیل شده باشد. شاید هم پیش ابر باشد و در انتظار باران. نویسنده کتاب حاضر به شما میآموزد قطرات از کجا میآیند و به کجا میرسند! هدف این کتاب این است که به کودکان چرخه طبیعت و فرایند باران و تبخیر آب را بیاموزد.
این که فقط یکی است!
معرفی کتاب
این داستان درباره تاثیر ناخواسته اعمال و رفتار ما بر یکدیگر و محیط زیستمان است؛ یعنی ما یک کار کوچک انجام میدهیم و بدون اینکه بخواهیم روی اتفاق افتادن حوادث بعدی، اثرگذار میشویم. این ماجرا در شهری کوچک رخ میدهد که حیوانات گوناگونی همچون بچه کرگدن و لاکپشت در آن زندگی میکنند. بچه کرگدن تصور میکند اگر یک پوسته شکلات را روی زمین بیندازد و شهر را آلوده کند، اتفاق بدی نمیافتد، اما ماجرا آنطور که او توقع داشت پیش نرفت و همان یک کار ناپسند، باعث بهوجود آمدن اتفاقات بدتری شد.
نویسنده کتاب حاضر در تلاش است تا کودکان را نسبت به کارهایی که انجام میدهند هوشیاتر کند و حوادثی را که ممکن است در پی انجام یک کار غلط رخ بدهد، به مخاطب بشناساند.
نویسنده کتاب حاضر در تلاش است تا کودکان را نسبت به کارهایی که انجام میدهند هوشیاتر کند و حوادثی را که ممکن است در پی انجام یک کار غلط رخ بدهد، به مخاطب بشناساند.
هایدی حشره ترکهای
معرفی کتاب
این داستان درباره حشرهای به نام هایدی است که میخواهد به مدرسه برود؛ کودکی که خیلی قد بلند و لاغر بود و کسی به او توجهی نمیکرد. هایدی به خاطر ظاهر خاص و متفاوتش در مدرسه نادیده گرفته میشد و و تنها مانده بود. او شبیه یک تکه چوب بود و حتی معلم نمیتوانست او را از چوب لباسی تشخیص دهد؛ اما اوضاع به این شکل نماند و یک روز اتفاقی افتاد که هایدی متوجه شد او میتواند خیلی مفید باشد و با قد بلند و دستان دراز خود کارهایی بکند که هیچکس از پس آنها برنمیآید.
نویسنده کتاب حاضر قصد دارد به کودکان کمک کند تا اگر وارد اجتماعی بزرگ مثل مدرسه شدند و تنها ماندند و دیگران با آنها رفتار خوبی نداشتند، چطور شرایط جدیدشان را مدیریت کنند و با آن کنار یایند.
نویسنده کتاب حاضر قصد دارد به کودکان کمک کند تا اگر وارد اجتماعی بزرگ مثل مدرسه شدند و تنها ماندند و دیگران با آنها رفتار خوبی نداشتند، چطور شرایط جدیدشان را مدیریت کنند و با آن کنار یایند.
مامان تمساح
معرفی کتاب
این داستان درباره «مادر بودن» است؛ مادرها چه پیر باشند چه جوان مهربان هستند؛ حتی اگر یک تمساح باشند باز هم مهربان هستند و از فرزندانشان مراقبت میکنند. این کتاب درباره یک تمساح بزرگ است که از رودخانه وارد جنگل شده است. حیوانات جنگل از شیر گرفته تا میمون بچههایشان را برداشتند و در جای امنی مخفی شدند. آنها تصور میکردند ممکن است تمساح به کودکان آنها آسیب برساند اما واقعیت اینگونه نبود و تمساح برای کار دیگری به آن جنگل آمده بود؛ کاری که ثابت میکرد تمساح هم مثل همه مادرها مهربان است.
پیچوله کوچوله
معرفی کتاب
این کتاب، قصه حلزونی کوچک بهنام «پیچوله» است که میخواهد پدربزرگش را ببیند؛ پدربزرگِ پیچولهکوچوله شبیه برخی از پدربزرگ ما انسانها پیر و بیمار است و نیاز دارد کسی از او مراقبت کند و مادر پیچولهکوچوله این وظیفه را برعهده این حلزون کوچک میگذارد. پیچوله با خوشحالی راهی خانه پدربزرگ میشود که چند باغچه دورتر از خانه آنهاست؛ اما سر راهش موانعی قرار دارد...