میدان نقش جهان
معرفی کتاب
مجموعه «کی؟ چی؟ کجا؟ » رازهای تازهای دربارهی شخصیتهای بزرگ، رویدادهای مهم و مکانهای شگفتانگیز ایران عزیز بازگو میکند. این کتاب به مخاطب میگوید، وقتی از «میدان نقش جهان» حرف میزنیم از «کجا» حرف میزنیم؟ از بزرگترین میدان تاریخی ایران؟ از مجموعهای گرانقدر از میراث فرهنگ و هنر و معماری ایران؟ از میدان چوگان پادشاهان صفری؟ از نماد شهر اصفهان و میدانی برای درشکهسواری و گردش و تفریح گردشگران اصفهان؟ یا جایی دیگر؟ این کتاب را بخوانید تا در این خصوص اطلاعات بیشتری بدانید.
شهرک اکباتان
معرفی کتاب
مجموعه «کی؟ چی؟ کجا؟ » رازهای تازهای دربارهی شخصیتهای بزرگ، رویدادهای مهم و مکانهای شگفتانگیز ایران عزیز را بازگو میکند. این کتاب به مخاطب میگوید، وقتی از شهرک اکباتان حرف میزنیم از «چی» حرف میزنیم؟ از شهرکی باستانی از نقشه ایران؟ از شهری کوچک که در زمان ساخته شدن، مدرنترین شهرک زمانه خود بود؟ از مجموعهای از آپارتمانهای ایستاده در غرب تهران؟ یا چیزی دیگر؟ این کتاب را بخوانید تا در این خصوص اطلاعات بیشتری بدانید.
زایندهرود
معرفی کتاب
مجموعه «کی؟ چی؟ کجا؟ » رازهای تازهای دربارهی شخصیتهای بزرگ، رویدادهای مهم و مکانهای شگفتانگیز ایران عزیز بازگو میکند. این کتاب به مخاطب میگوید وقتی از «زایندهرود» حرف میزنیم از کجا حرف میزنیم؟ از رودخانهای با پلهایی تاریخی؟ از رودخانهای که روزگاری بزرگترین و پرآبترین رودخانهی فلات مرکزی ایران بود؟ از مسیر سبز زندگی از زاگرس تا گاوخونی؟ از رودخانهای که امیدواریم دوباره زنده شود؟ یا جایی دیگر؟ این کتاب را بخوانید تا در این خصوص اطلاعات بیشتری بدانید.
سه روایت از حاج ابراهیم میرشکاری معروف به «عموصیاد» مجموعه داستان
معرفی کتاب
پرداختن به فرهنگ جهاد و شهادتطلبی برای مخاطب کودک و نوجوان ظرافتهایی دارد که در روایت صحیح و دقیق و داستانسرایی توسط پدیدآورندگان آنها باید مورد توجه قرار گیرد. کتاب «سه روایت از حاج ابراهیم میرشکاری معروف به عموصیاد» همانطور که از نامش پیداست، شامل سه روایت و داستان از دفاع مقدس و دفاع از حرم است که با دقت در کوتاهکردن سخن در عین حفظ حرف و هدف اصلی، این گنجینه ارزشمند فرهنگ جهاد و شهادت را موجب حیات جامعه میشود به نوجوانان منتقل میکند.
ما و عروسک پارچهای
معرفی کتاب
کتاب«ما و عروسک پارچهای» داستانی جذاب و نمادین است که به تأثیر جنگ و کشمکشهای اجتماعی و مذهبی بر زندگی انسانها میپردازد. روایت از زبان ابوعمر، یک ترکمن اهلتسنن، بیان میشود که همراه با ابوجعفر، یک راهنما، مأموریت خاصی را در شهری ویران انجام میدهند. این دو شخصیت در ساختمانی دوازدهطبقه مستقر میشوند تا تحرکات دشمن را رصد کنند. در کنار آنها، عروسکی پارچهای، خانوادهی ایزدی و اهالی اندکی که از اهلتسنن و شیعه هستند، در این ویرانه باقی ماندهاند. در این بین دشمن هر لحظه نزدیکتر میشود و سایه شوم خود را بر شهر میاندازد…
عملیات نجات مادربزرگ
معرفی کتاب
داستان از زبان «مهرسا» دختر 10 سالهای روایت میشود که با پدر، مادر، خواهر و برادران دوقلویش و مادربزرگش در یک خانهی کوچک زندگی میکنند. مادربزرگ که برخلاف سنش پرانرژی و مهربان است برای تعطیلات تابستان نوهها برنامهریزی کرده است و به آنها هنرهای مختلفی آموزش میدهد. ولی برنامه خوب پیش نمیرود و به خاطر مشکلاتی که در خانه پیش میآید مادربزرگ بدون اطلاع بچهها به خانهی سالمندان میرود. بچهها با کمک دخترعموی مادربزرگ برای نجات او از خانهی سالمندان نقشه میکشند و این عملیات با ماجراهای مختلفی داستان را به پیش میبرد.
دخلشو بیار پسر!
معرفی کتاب
این رُمان، داستان پسری است که به سن نوجوانی رسیده و حالا میخواهد از کسی که باعث مرگ پدرش شده است، انتقام بگیرد. او به نصیحتهای مادر و دیگران توجهی ندارد و بر این باور است که فرد مورد نظر در حال زندگی خوشی است و او را به تنهایی رها کرده است. این پسر در مدرسه محبوب و مورد توجه همکلاسیهایش است و گروهی از دوستانش تصمیم میگیرند به او در این مسیر کمک کنند. داستان در فضایی ساده و دلنشین در یک شهر روایت میشود و با لهجه و طنز خاصی همراه است. در اینجا، شیطنتهای این پسر و دوستانش آغاز میشود تا مرد مورد نظر را به خوبی تنبیه کنند و با نقشههای مختلف او را گیج کنند. اما داستان به همین جا ختم نمیشود؛ ورود یک دانشآموز جدید به کلاس باعث تغییراتی در داستان و بروز اتفاقات جدید و خندهدار میشود. در گزیدهای از کتاب آمده است: «فقط خدا کند سرت آنجایی باشد که من میخواهم. مرغ آمین کجایی؟ بگو آمین… لبههای تیز پاره آجر، کف دستم را میخراشید. عقابی شده بودم با چشمهای تیز، دوسر کوچه را پاییدم؛ کسی نبود. قاب پنجرۀ کهنه و چوبی اتاقش را که به کوچه دهن کجی میکرد نشانه گرفتم و... .»
نبرد با مافیای خودرو
معرفی کتاب
این کتاب، داستان سه نوجوان با استعداد و فعال در زمینهی مکانیکی و طراحی خودرو است که دوست دارند کارهای بزرگی انجام دهند. یک نیروی ماورائی به کمک آنها میآید و سطح آنها را بالاتر میبرد و آنها را تبدیل به انسانهایی خارقالعاده میکند. آنها به کمک یحیی، تیمی به نام شهاب را تشکیل میدهند و سعی دارند خودرویی با کیفیت بسازند. انحصار تولید خودرو در دست یک شرکت خودروسازی مافیایی است که سعی میکند با تطمیع و تهدید موانع را از راه بردارد. تیم شهاب کمکم متوجه میشوند که وارد بازی سخت و جدیای شدهاند و نبرد آغاز میشود. کتاب پیامهای مهمی در مورد اهمیت تلاش، خلاقیت، مقابله با فساد و بزهکاری در جامعه دارد.
تختهگاز تا جایزه
معرفی کتاب
این اثر، داستانی جذاب از برگزاری مسابقات استانی ماشینهای کنترلی بین مدارس است. از هر مدرسه نفراتی انتخاب شده است و برای بهدست آوردن جایزه با هم مسابقه میدهند. از مدرسه جلال آل احمد دو گروه به نامهای: تختهگاز (سینا و محسن) و بیترمز (حسام و کامران) در مسابقات استانی ماشین آرسی استانی شرکت میکنند. آنها باید یک کیت ماشین کنترلی را خودشان سرهم کنند. حسام و کامران با سنگاندازی و دوز و کلک نمیخواهند تیم تختهگاز به جایزه برسد. اما سینا و محسن برای بهدست آوردن جایزه که یک دوره رایگان آموزش ساخت ماشین کنترلی است عزمشان را جزم میکنند تا با موانع بجنگند و به مرحله کشوری راه یابند. در برشی از کتاب آمده است: «ساعت پنج ونیم عصر بود. محسن سر کوچه، زیر تابلوی فرعی هشتم، منتظر سینا بود. سینا که رسید سر کوچه، به سرعت راه افتادند سمت ایستگاه اتوبوس خیابان آزادی، که درست کنار نمایشگاه خودروی مدرن بود. بعد از چند دقیقه نگاه کردن به ماشینهای داخل نمایشگاه، اتوبوس رسید. سوار اتوبوس شدند و هفت ایستگاه بعد از خیابان معلم، نرسیده به فروشگاه مرکزی... .»
زندهباد پرسپولیس
معرفی کتاب
کتاب «زندهباد پرسپولیس» درباره زندگی پسری دوازده ساله است که پدرش را از دست داده است و با مادرش زندگی میکند. آنها وضع مالی خوبی ندارند ولی او به شدت طرفدار تیم پرسپولیس است و به محض دیدن فراخوان کارت هواداری تیم محبوبش، تصمیم میگیرد این کارت را بهدست آورد. اما بهدست آوردن این کارت به این سادگی هم نیست و او ماجراهای مختلفی را پشتسر میگذارد. داستان در محیط مدرسه و خانه جریان دارد و وقایع مختلفی را حول محور تلاش پسر برای دریافت کارت هواداری پرسپولیس روایت میکند. با وجود موانع و سختیها، پسر با پشتکار و امید، به تلاش خود ادامه میدهد. در برشی از کتاب آمده است: «هر سه با هم و همزمان، جوری که انگار روی این هماهنگی کار کرده بودند، با صدای بلند گفتند: میخوای چی بگیری؟ کارت هواداری پرسپولیس؟ ! سینا هم که هوادار پرسپولیس بود، ابروهای پرپشتش را گره کرده و با چشمانی که برق میزدند پرسید: کارت هواداری پرسپولیس دیگه چیه؟ یقهام را صاف کردم. از جایم بلند شدم و روی میز نیمکت پشت سری نشستم. جوری که انگار میخواهم در تلویزیون اخبار بگویم، سرم را بالا گرفتم و...»