آرزوی زازا
معرفی کتاب
«زازا» زرافه کوچولویی است که آرزو دارد آنقدر گردنش دراز شود که بتواند تمام ابرها را بخورد. برای همین یک شب تا صبح، زیر درخت آرزو میماند تا آرزویش برآورده شود؛ اما وقتی برمیگردد، دوستانش را نمیبیند. لاکپشت پیر توضیح میدهد که همه حیوانات از ترس بیآبی از آنجا رفتهاند؛ چون وقتی زرافه همه ابرها را بخورد، دیگر باران نمیبارد. زازا که به دوستانش علاقه دارد، آرزویش را عوض میکند