Skip to main content

ابر مهربان

معرفی کتاب
باد با ابرهای کوچولو بازی می‌کند؛ اما ابر کوچولو همچنان دلش بازی می‌خواهد. باد ابر کوچولو را پیش ابر سیاه می‌برد. آن دو با هم گریه می‌کنند و تبدیل به قطرات باران می‌شوند. ابر کوچولو نگران است؛ ولی وقتی می‌بیند زمین با خوش‌حالی دستانش را به سمت بالا باز کرده است و به ابر کوچولو لبخند می‌زند، خودش را در آغوش زمین می‌اندازد.

قصه‌ شب‌تاب و ماه

معرفی کتاب
کرم شب‌تاب در جنگل قدم می‌زند و هوا را روشن می‌کند؛ اما او مغرور شده و فکر می‎کند زیباترین حیوان جنگل است. یک شب، کرم شب‌تاب، زیر برگی پنهان می‌شود تا جنگل تاریک بماند؛ اما ماه پرنورتر از همیشه، جنگل را روشن می‌کند و به کرم شب‌تاب می‌گوید کمک کردن به دوستان وظیفه ماست.

کلاهِ خرسون!

معرفی کتاب
«خرسون» بچه‌خرسی است که باد کلاهش را می‌برد. همه حیوانات جنگل جمع می‌شوند و کلاهشان را به خرسون می‌دهند. باد دوباره می‌وزد و همه کلاه‌ها را می‌برد. حیوانات به دنبال کلاه خود می‌روند و می‌توانند آن‌ها را پس بگیرند. دوستان بچه‌خرس از او می‌خواهند به دنبال کلاهش برود. باد وقتی می‌بیند همه با خرسون هستند، کلاه او را هم پس می‌دهد.

سوپ پونه

معرفی کتاب
مادر «پونه» بیمار است و پونه کوچولو تصمیم می‌گیرد برای مادرش سوپ درست کند؛ ولی جای هیچ چیز را نمی‌داند و مرتب از مادر سؤال می‌کند. سرانجام سوپ آماده می‌شود و مادر با لذت آن را می‌خورد و تشکر می‌کند. پونه یک قاشق از سوپ می‌خورد و... .

بدون اجازه

معرفی کتاب
«خرگوش» یک درخت سیب دارد. او به هیچ‌کس اجازه نمی‌دهد به آن نزدیک شود. گنجشک، سنجاب، خارپشت و لاک‌پشت از خرگوش اجازه می‌خواهند که چند تا سیب بچینند؛ اما خرگوش داد و فریاد راه می‌اندازد. روز بعد از توفان، خرگوش می‌بیند همه سیب‌ها چیده شده است؛ ولی چه کسی این کار را کرده است؟

آش خانم غوله

معرفی کتاب
خانم غول، غول مهربانی است و دوست و آشناهای زیادی دارد. او عروسی دعوت شده است؛ ولی لباس مناسب ندارد. خانم غول به خیاطی می‎رود؛ اما خیاط، پارچه کافی ندارد. خانم غول پیش پیرزن پارچه‌باف می‌رود. پیرزن سرماخورده، خانم غول برای پیرزن آش می‌پزد. او به عروسی نمی‌رسد؛ ولی با پیرزن دوست می‌شود.

مورچه‌ای به اسم گل‌باقالی

معرفی کتاب
همه مورچه را «گل‌باقالی» صدا می‌زنند؛ اما او از این اسم خوشش نمی‌آید و فکر می‎کند چیزی شبیه الاغ و فیل است. مورچه تصمیم می‌گیرد از آنجا برود. او همه وسایلش را جمع می‌کند و با ملخ به جاهای دور می‌رود. در آنجا با گل زیبایی آشنا می‌شود که نامش گل‌باقالی است و متوجه می‌شود که این نام اصلاً هم بد نیست.

پیشی کوچولو و خاله‌پیشی

معرفی کتاب
«گربه کوچولو» می‌خواهد به مهمانی برود و عجله دارد. او با کاسه آب، آب‌پاش و شیلنگ آب بازی نمی‌کند؛ چون وقت ندارد. گربه کوچولو آن‌ها را روی زمین می‌اندازد و می‎رود. خانم گربه شیلنگ آب را در باغچه می‌گذارد و آب‌پاش را صاف می‌کند. گربه کوچولو هم سراغ کاسه آب می‌رود!!! نویسنده در روایتی کودکانه، صرفه‌جویی در مصرف آب را به کودکان تذکر می‎دهد.

صندلی‌ها هم پارک را دوست دارند

معرفی کتاب
صندلی چوبی پیر شده و خسته و غمگین است. او دیگر حوصله هیچ‌کس را ندارد. صاحبخانه او را در کوچه می‌گذارد؛ چون دیگر به درد نمی‌خورد. صندلی به پارک می‌رود و بازی می‌کند و با افراد جدیدی آشنا می‌شود. حالا او سرحال و خوشحال است.

عنکبوت بی‌تار

معرفی کتاب
عنکبوت روی درخت توت نشسته است که کرم ابریشم را می‌بیند و دهانش آب می‌افتد. او نقشه‌ای می‌کشد تا کرم ابریشم را بخورد.عنکبوت هر کاری می‌کند، موفق نمی‌شود کرم ابریشم را گول بزند و در نهایت خودش در دامی که برای کرم پهن کرده است، گرفتار می‌شود.