ابر مهربان
معرفی کتاب
باد با ابرهای کوچولو بازی میکند؛ اما ابر کوچولو همچنان دلش بازی میخواهد. باد ابر کوچولو را پیش ابر سیاه میبرد. آن دو با هم گریه میکنند و تبدیل به قطرات باران میشوند. ابر کوچولو نگران است؛ ولی وقتی میبیند زمین با خوشحالی دستانش را به سمت بالا باز کرده است و به ابر کوچولو لبخند میزند، خودش را در آغوش زمین میاندازد.
کلاهِ خرسون!
معرفی کتاب
«خرسون» بچهخرسی است که باد کلاهش را میبرد. همه حیوانات جنگل جمع میشوند و کلاهشان را به خرسون میدهند. باد دوباره میوزد و همه کلاهها را میبرد. حیوانات به دنبال کلاه خود میروند و میتوانند آنها را پس بگیرند. دوستان بچهخرس از او میخواهند به دنبال کلاهش برود. باد وقتی میبیند همه با خرسون هستند، کلاه او را هم پس میدهد.
مورچهای به اسم گلباقالی
معرفی کتاب
همه مورچه را «گلباقالی» صدا میزنند؛ اما او از این اسم خوشش نمیآید و فکر میکند چیزی شبیه الاغ و فیل است. مورچه تصمیم میگیرد از آنجا برود. او همه وسایلش را جمع میکند و با ملخ به جاهای دور میرود. در آنجا با گل زیبایی آشنا میشود که نامش گلباقالی است و متوجه میشود که این نام اصلاً هم بد نیست.
پیشی کوچولو و خالهپیشی
معرفی کتاب
«گربه کوچولو» میخواهد به مهمانی برود و عجله دارد. او با کاسه آب، آبپاش و شیلنگ آب بازی نمیکند؛ چون وقت ندارد. گربه کوچولو آنها را روی زمین میاندازد و میرود. خانم گربه شیلنگ آب را در باغچه میگذارد و آبپاش را صاف میکند. گربه کوچولو هم سراغ کاسه آب میرود!!! نویسنده در روایتی کودکانه، صرفهجویی در مصرف آب را به کودکان تذکر میدهد.