خرگوشک نترس!
معرفی کتاب
ترسیدن بسیار عادی و نشانۀ سلامت فرد است. شجاع بودن هم یعنی آدم بترسد، ولی با ترسش روبهرو شود. کتاب حاضر یکی از مجموعه کتابهای «ماجراهای دمپنبهای» است. در هر داستان یک موضوع اخلاقی و رفتاری مطرح میشود. این جلد داستان خرگوشی را روایت میکند که از خیلی چیزها، مثل دستشویی، ارتفاع و صدای بلند میترسید. او میفهمد که باید با ترسش روبهرو شود. سعی میکند و موفق میشود.
خرس کوچولو نمیترسد
معرفی کتاب
هوش اجتماعی یکی از موارد هوشی است که لازم است در کودکان تقویت شود. مجموعه کتابهای «یاد بگیریم کنار هم زندگی خوبی داشتهباشیم»، به همین منظور، در هر جلد یکی از ارزشهای اخلاقی اجتماعی را به بچهها میآموزد. در این جلد، موضوع ترسیدن از تنهایی در قالب داستانی کودکانه مطرح شده است. خرس کوچولو میخواهد پیش کسی بخوابد تا تنها نباشد، ولی هیچ جا برایش مناسب نیست.
من نمیترسم!
معرفی کتاب
بچه جغد میگوید: من نمیترسم. من یک جغد هستم و جغدها تمام شب را بیدار میمانند. اما گورکن و خرس و خفاش از دیدن بچه جغد در تاریکی جنگل تعجب کردهاند و نظرشان این است که جغدی به این کوچکی نباید این موقع شب در جنگل باشد. کدام یک درست میگویند؟ به نظر بابای بچه جغد اشکال ندارد اگر او یک ذره از تاریکی بترسد.
تنها در خانه
معرفی کتاب
سه روز به کریسمس مانده است و خانواده «مک کالیستر» برای سفر آماده میشوند. همه مشغول کار هستند به غیر از «کوین» که مرتب دردسر درست میکند. مادر کوین را به اتاقش میفرستد تا تنبیه شود. کوین با عصبانیت آرزو میکند که دیگر هیچوقت خانوادهاش را نبیند. صبح روز بعد، کوین در خانه تنهای تنهاست. او فکر میکند که خانوادهاش را ناپدید کرده است و هر کاری دلش میخواهد، میکند؛ اما وقتی شب فرا میرسد، متوجه میشود که دزدها دور وبرِ خانه پرسه میزنند. کوین تصمیم میگیرد به تنهایی با آنها روبهرو شود.
بابا و دایناسور
معرفی کتاب
«نیکولاس» پسر کوچولویی است که از تاریکی و حشرههای بزرگی که لابهلای بوتهها زندگی میکنند، میترسد. او میخواهد مثل پدرش شجاع باشد، برای همین عروسک یک دایناسور را همیشه همراه خود دارد؛ چون دایناسورها نه از تاریکی میترسند نه از حشرهها و نه از هیچچیز دیگر. نیکولاس هنگام سنگنوردی، شنا و در مسابقه فوتبال هم دایناسور را همراه دارد تا اینکه دایناسورش گم میشود. پسر کوچولو این راز را با پدرش درمیان میگذارد و آنها با هم به دنبال آن میگردند.
تاریکی ترس نداره!
معرفی کتاب
"علی کوچولو" خرسیاش را بغل کرده بود و با بقیۀ اسباببازیها در اتاقشان خوابیده بودند که ناگهان صدای بلندی میشنوند. علی کوچولو میخواهد از اتاق کناری مادرش را صدا کند. خرسی به او میگوید: نترس! من اینجا هستم. تمام عروسکها هم ترسیدهاند. کامیون چراغهایش را روشن میکند تا ببینند توی کمد چه خبر است. زیر تخت را هم باید نگاه کنند. بیرون پنجره چطور؟ انگار خبری نیست. پس این صدا از کجا آمده بود؟
من نمیترسم: راهنمایی، برای دورکردن ترسهای کودکان و بالابردن اعتماد به نفس آنها
معرفی کتاب
ترس و نگرانی همواره بخشی از وجود انسان بودهاست. جلد نهم از مجموعۀ چند جلدی «مهارتهای زندگی»، ابتدا از چگونگی ترسیدن میگوید و نیز از اینکه همه میترسند. سپس دربارۀ ترس از تاریکی و واقعی یا خیالی بودن آنچه ترسناک به نظر میرسد، میگوید. در ادامه، راههایی به کودک میآموزد که هنگام ترس بتواند خود را آرام کند، یا با ترسش روبهرو شود.
بیا با هم بترسیم!
معرفی کتاب
دو دوست شجاع میخواهند سوار بر "چرخۀ وحشت" شوند. آنها شاید کمی ترسیده باشند. اما تصور چیزهای ترسناکتر، کمی از ترسشان میکاهد؛ مثلا یک وان پر از عنکبوتهای پشمالو، یک گودال پر از مواد مذاب، یک تابه پر از مورچۀ سرخ شده. این دو دوست بالاخره خواهند فهمید که قرار نیست چرخۀ وحشت به اندازۀ یک موجود عجیب و غریب با چشمهای صورتی و دندانهای مودار ترسناک باشد.
گاو بزرگ بزرگ
معرفی کتاب
یک گاو بزرگ بود که همۀ حیوانات دیگر از او میترسیدند. او از اینکه دیگران را بترساند خوشش میآمد. اما کمکم تمام دوستانش او را ترک کردند. چون او خیلی خیلی بزرگتر شده بود. گاو بزرگ حالا که احساس تنهایی میکرد از بقیه پرسید: باید چه بخورم تا همان اندازۀ قبلی شوم؟ او باز هم میخواست چیزی بخورد تا لاغر شود. دوستانش یک پیشنهاد برایش داشتند...
گیلیگیلی از چی ترسید؟
معرفی کتاب
"گیلیگیلی" یک روز راه میافتد که به طرف نیزار برود و بازی کند. تمام فیلها به او میگویند آن طرف نرو! چون یک کرگدن عصبانی آنجاست. اما گیلیگیلی به حرفشان گوش نمیکند و میگوید: کی از کرگدن عصبانی میترسد؟ کرگدن خرناسهای میکشد و شاخی به او میزند که نگو و نپرس! گیلیگیلی لنگلنگان به راه خود ادامه میدهد. ناگهان فیلها داد میزنند: یک گودال سر راهت است، توی آن نیفتی. شاید بتوانید حدس بزنید که گیلیگیلی در جواب آنها چه میخواهد بگوید.