Skip to main content

دنیای بی‌کران، سلام!

معرفی کتاب
«ورجیل» یازده‌سال دارد و ناشنواست و دو برادر دوقلو دارد. تابستان شروع شده است و ورجیل باید خوشحال باشد؛ اما مثل قهرمان‌های شکست‌خورده وارد خانه می‎شود. مادربزرگ بدون نگاه کردن به او متوجه حالش می‎شود. ورجیل همیشه در خودش است. او هیچ دوستی ندارد و فکر می‎کند این‌طوری بهتر است؛ اما پدر و مادر و برادرهایش، آدم‌های سرزنده‌ای هستند و ورجیل همیشه فکر می‏‌کند کنار آن‌ها یک وصله ناجور است! پدر و مادر او را لاک‌پشت صدا می‎کنند؛ چون هیچ‌وقت از لاکش بیرون نمی‎آید. برای ورجیل بیرون آمدن از لاکش سخت است؛ اما با این لاک چطور می‎تواند به چیزی که می‎خواهد برسد؟

بی‌نظیر، مثل یک فیل

معرفی کتاب
پدربزرگ و مادربزرگ «لی‌لی» در سیرک کار می‌‏کنند و پدربزرگ لی‌لی یک فیل به نام «کویینی گریس» دارد. حالا پدربزرگ و مادربزرگ با سیرکشان نزدیک خانه لی‌لی هستند. لی‌لی از سوار شدن روی فیل می‎ترسد؛ ولی با تشویق‌های پدربزرگ سرانجام بر ترسش غلبه می‌‏کند و این کار را انجام می‎دهد و انگار سوارِ کل دنیا شده است! پدربزرگ از لی‌لی می‌خواهد این‌بار برای افتتاحیه برنامه، او سوار کویینی شده و وارد چادر سیرک شود. لی‌لی تردید دارد؛ اما بالاخره قبول می‎کند. او لباس صورتی براقی می‎پوشد، موهای قرمزش را دم اسبی می‎بندد و... .

هیزم‌های خیس

معرفی کتاب
«مالی» از طرف پدری، یک سرخ‌پوست است و تمام بچگی‌اش را در محل اسکان سرخ‌پوست‌ها گذرانده است. بعد از مرگ پدرش، مادرش نمی‎تواند از او مراقبت کند و مالی سر از خانه «رالف» و «دینا» درمی‎آورد که پسری به نام «جک» دارند. حالا آن‌ها پدر و مادرخوانده او هستند. مالی به علت دزدیدن یک کتاب، باید بیست ساعت خدمات اجتماعی انجام دهد. او به خانه خانم پیر پولداری می‎رود که مادر جک در آنجا کار می‏‌کند. مالی در رفت‌وآمدش به خانه این خانم پیر، به او وابسته می‎شود و خانم پیر نگاه او را به زندگی تغییر می‎دهد و... .

چاه

معرفی کتاب
خانواده «لوگن» سیاه‌پوست هستند و دویست جریب زمین دارند، زمینی که چاه پرآبی هم در آن وجود دارد. زمانی که خشکسالی ایالت «می‌سی‌سی‌پی» را فرا می‎گیرد، همه چاه‌ها خشک می‌شود، به جز چاه خانواده لوگن! خانواده «سیمس»، سفید‌پوست هستند و چهل جریب زمین اجاره‌ای دارند. همین موضوع می‌تواند باعث گرفتاری بین این دو خانواده شود؛ اما از وقتی نهر «رُزالی» که خانواده «سیمس» آب مورد نیازش را از آن تأمین می‏کرد، خشک شده است، آن‌ها هم مثل عده زیادی دیگری به مزرعه لوگن‌ها می‌آیند تا از چاه آب بردارند. همین موضوع ماجراهای زیادی را به وجود می‎آورد.

شب‌های بی‌ستاره

معرفی کتاب
ستاره دختریست که ناآرامی و خشونت جنگ، دنیای نوجوانی‌اش را به هم ریخته و آرزوهایش را با اضطرابی پیوسته همراه می‌کند. از یک طرف، از محل زندگی‌اش آواره می‌شود که سوغات جنگ است و از یک طرف، بدخلقی پدر و بی‌حوصلگی مادر باردارش، روح او را می‌آزارد و او را مطمئن می‌کند که هیچ‌کس دوستش ندارد. برای دوری از این وضع، به حسینیه‌ای پناه می‌برد که در آن زنان کارهای پشت جبهه را انجام می‌دهند. در رفت و آمدهای به حسینیه، با محبت‌های مادرانه خانم «فهیمی» که همسر شهید است، قدری آرام می‌شود و در ماجرایی، با پسری به نام «مسعود» آشنا شده و عاشقش می‌شود.

شاخ دماغی‌ها

معرفی کتاب
خانواده «سهیل» تازه به آپارتمان جدیدی نقل‌مکان کرده‌اند، خانه‌ای بزرگ‌تر و دلبازتر. حالا سهیل اتاق خودش را دارد و مجبور نیست با دو برادر بازیگوشش در یک اتاق باشد. سهیل با پدرش کلی گشته است تا تخت مورد علاقه‎اش را پیدا کند و کلی پوستر بازیکنان فوتبال را به در و دیوار و کمدش زده و تازه در حال لذت بردن از اتاقش است که مجبور می‎شود اتاقش را تقدیم دخترخاله‎اش کند! چرا؟ چون خاله و شوهرخاله‌اش برای درمان خاله به خارج از کشور می‎روند و دخترشان به خانه آن‎ها می‎آید؛ ولی این تازه اول ماجراست!

خانه مغایرت

معرفی کتاب
«سعید» و «سحر» که عقد کرده هستند، در راه سفر به «شیراز » متوجه می‌شوند پدر سحر تصادف کرده است و همین موضوع باعث می‌شود که به اصرار سحر بازگردند. سعید از خانه‌ خودشان که در آن تک‌فرزند و تنهاست، گریزان است و بیشتر وقتش را در خانه‌ پدرزنش سپری می‌کند، خانه‌ای با پنج بچه شلوغ و پرماجرا که به آن «خانه‌ مغایرت» می‎گوید. پدر سحر به علت تصادف خانه‌نشین شده و مغازه بستنی‌فروشی‌اش را ناچاراً تعطیل کرده است. سعید که نمی‌خواهد پسرعمه سحر، اداره بستنی‌فروشی را در دست بگیرد، ریسک کرده و قبول می‌کند تا سلامتی مجدد پدرزنش بستنی‌فروشی را باز نگه دارد و... .

چشم‌های سبز هی‌هو‌ها‌ما

معرفی کتاب
از روزی که گربه‌ها دو مرغ عشق کیوان را خورده‌اند، او از آن‌ها متنفر است و هرجا گربه‌ها را می‎بیند، به هر شکلی که می‎تواند آن‌ها را اذیت می‏‌کند تا اینکه روزی دنبال گربه‎ای می‎کند و به زمین مخروبه‌ای می‎رسد که پر از ماشین‌های اسقاطی است. آنجا گربه‌های زیادی با رنگ‌های مختلف او را دوره می‎کنند و... . کیوان به مکافات بلاهایی که سر گربه‌ها آورده است، دُم درمی‎آورد! در ادامه داستان اتفاقاتی رخ می‎دهد که کیوان می‌فهمد باید چهار خان را پشت سربگذارد تا دُمش از بین برود!

جمجمه‌ات را قرض بده برادر

معرفی کتاب
داستان درباره گروهی از غواصان مأمور شناسایی عملیات والفجر هشت است. افراد گروه در پذیرفتن سردسته جدید تردید دارند و در پی بروز بعضی اختلافات، گاه از دسته جدا می‌شوند. در طول داستان هر یک از افراد متناسب با مأموریتی که می‌یابد، به شخص اصلی قصه تبدیل می‌شود و گذشته خویش را همراه با پیش بردن داستان، باز می‌گوید. با شروع عملیات، سرنوشت افراد دسته رقم می‌خورد. شاید حرکت در زمان گذشته و آینده از مهم‌ترین تمهیدات رمان باشد.

به نام یونس

معرفی کتاب
«یونس» روحانی‌ای است که نذر می‌کند به خاطر شفای دخترش، سفری تبلیغی برود؛ آن هم به روستایی دورافتاده و با آداب و رسومی خاص. او با مینی‌بوس، راهی این روستا می‌شود؛ اما در میان راه، به علت برف‌ و توفان شدید، مینی‌بوس راهش را گم می‎کند و در جایی که نمی‌داند کجاست، متوقف می‌شود. مسافران تصمیم می‎گیرند پیاده شوند تا شاید بتوانند به جایی برسند؛ اما سرما بسیار شدید است و زن‌ها و بچه‌ها توان راه رفتن ندارند تا اینکه فکری به ذهن یونس می‎رسد و... .