عملیات نجات مادربزرگ
معرفی کتاب
داستان از زبان «مهرسا» دختر 10 سالهای روایت میشود که با پدر، مادر، خواهر و برادران دوقلویش و مادربزرگش در یک خانهی کوچک زندگی میکنند. مادربزرگ که برخلاف سنش پرانرژی و مهربان است برای تعطیلات تابستان نوهها برنامهریزی کرده است و به آنها هنرهای مختلفی آموزش میدهد. ولی برنامه خوب پیش نمیرود و به خاطر مشکلاتی که در خانه پیش میآید مادربزرگ بدون اطلاع بچهها به خانهی سالمندان میرود. بچهها با کمک دخترعموی مادربزرگ برای نجات او از خانهی سالمندان نقشه میکشند و این عملیات با ماجراهای مختلفی داستان را به پیش میبرد.
دخلشو بیار پسر!
معرفی کتاب
این رُمان، داستان پسری است که به سن نوجوانی رسیده و حالا میخواهد از کسی که باعث مرگ پدرش شده است، انتقام بگیرد. او به نصیحتهای مادر و دیگران توجهی ندارد و بر این باور است که فرد مورد نظر در حال زندگی خوشی است و او را به تنهایی رها کرده است. این پسر در مدرسه محبوب و مورد توجه همکلاسیهایش است و گروهی از دوستانش تصمیم میگیرند به او در این مسیر کمک کنند. داستان در فضایی ساده و دلنشین در یک شهر روایت میشود و با لهجه و طنز خاصی همراه است. در اینجا، شیطنتهای این پسر و دوستانش آغاز میشود تا مرد مورد نظر را به خوبی تنبیه کنند و با نقشههای مختلف او را گیج کنند. اما داستان به همین جا ختم نمیشود؛ ورود یک دانشآموز جدید به کلاس باعث تغییراتی در داستان و بروز اتفاقات جدید و خندهدار میشود. در گزیدهای از کتاب آمده است: «فقط خدا کند سرت آنجایی باشد که من میخواهم. مرغ آمین کجایی؟ بگو آمین… لبههای تیز پاره آجر، کف دستم را میخراشید. عقابی شده بودم با چشمهای تیز، دوسر کوچه را پاییدم؛ کسی نبود. قاب پنجرۀ کهنه و چوبی اتاقش را که به کوچه دهن کجی میکرد نشانه گرفتم و... .»
نبرد با مافیای خودرو
معرفی کتاب
این کتاب، داستان سه نوجوان با استعداد و فعال در زمینهی مکانیکی و طراحی خودرو است که دوست دارند کارهای بزرگی انجام دهند. یک نیروی ماورائی به کمک آنها میآید و سطح آنها را بالاتر میبرد و آنها را تبدیل به انسانهایی خارقالعاده میکند. آنها به کمک یحیی، تیمی به نام شهاب را تشکیل میدهند و سعی دارند خودرویی با کیفیت بسازند. انحصار تولید خودرو در دست یک شرکت خودروسازی مافیایی است که سعی میکند با تطمیع و تهدید موانع را از راه بردارد. تیم شهاب کمکم متوجه میشوند که وارد بازی سخت و جدیای شدهاند و نبرد آغاز میشود. کتاب پیامهای مهمی در مورد اهمیت تلاش، خلاقیت، مقابله با فساد و بزهکاری در جامعه دارد.
فوتوالیبال
معرفی کتاب
در داستان «فوتوالیبال» خانواده آسوده بعد از ازدواج دختر بزرگتر، تصمیم به تغییر محل زندگی خود میگیرند. مریم که دانشآموز کلاس هشتم است، در محله و مدرسه جدید دچار مشکلاتی میشود و تصمیم میگیرد شرایط را به نفع خود تغییر دهد. او با ایجاد یک تیم والیبال وارد رقابت با معلم ورزش و تیم فوتبال مدرسه میشود. این رقابت پر از چالشهای شیرینی است که مریم و دوستانش با کمک هم آنها را حل میکنند. در بخشی از کتاب میخوانیم: «روز سوم بازارچه بود و من از دیروز یخم باز شده بود و از دمدمای ظهر، خجالت را کنار گذاشته بودم و عین شاگرد میوهفروشهای یکشنبه بازار، هر چند دقیقه یک بار دستم را محکم به هم میکوبیدم و ...»
دختر آب
معرفی کتاب
کتاب «دختر آب» در 8 بخش و چندین فصل نوشته شده است و با توضیحی در مورد ویروس «کووید - 19» از منظر راوی آغاز شده است. راوی آناهید است که پدر و مادری پزشک دارد. برای آنکه کودک مانع فعالیتهای درمانی مادر و پدر نشود، مدتی را باید پیش مادربزرگ و دایی خود بگذراند. اما او از این سفر ناراضی است. او که بهخاطر صورت کک و مکی و موهای زرد خودش را زشت میداند از دایی میشنود در گذشته چشمهای بوده است که دخترها وقتی از آب آن میآشامیدند زیبا میشدند و تا چهل روز هر دعایی می کردند بر آورده میشده است.
برادر انگلستان
معرفی کتاب
کتاب «برادر انگلستان» رمانی خواندنی با زبان و ساختاری منسجم که به بازهی زمانی سالهای پیش از انقلاب تاکنون پرداخته است. داستان با خوابهایی آغاز میشود که هر کدام مربوط به قسمتی از گذشته و اتفاقات آن دوران میشود. راوی داستان در عالم خواب و رؤیا مسافر قطاری بیمقصد میشود و با گذر از کوپههای آن به مرور خاطرات مرتبط با آشنایانش در گذشتههای دور و کوچهی کهندژ میپردازد. در قسمتی از کتاب میخوانیم: «درست نمیفهمم که بیدارم یا خواب، که سوار قطار شدهام یا از آن پیاده شدهام. بخار صبحگاهی از دهان قطار بیرون میریزد... اما نه، انگار پیاده شدهام؛ آن هم درست وسط کوچه کهندژ. قطار با همه سی واگنش آمده است با من تا تهِ کوچهای پیچدرپیچ و کاهگلی؛ کوچهای بیریل، با دیوارهای فروریخته. نرمه غباری از شن و خاک در فضای راهرو و کوپه قطار موجی محو دارد؛ موجی به رنگ آبی و طلایی در پسزمینهای مهتابی. هیچ مسافری در قطار نیست جز منِ حیرتزده، منِ مات، منِ گیج و منگ. ایستادهام و از پسِ پنجرههای چرک و خاکآلودْ کوچه کهندژ را نگاه میکنم؛ کوچهٔ خاطرات شیرین و دور کودکی، کوچهٔ قوم و خویشهای نزدیک و دور، آقاجان و عموجان، مادر و زنعمو، ماهلقا و اسماعیل، پسرعموهایم، سالار و سلطان.»
بچههای داجسیتی
معرفی کتاب
این اثر با زبان طنز، داستان سه نوجوان است که اتفاقات تلخ و شیرینی را در محله و مدرسه رقم میزنند و سپس تحت تأثیر دوستان شهید خود به جبهه میروند. در بخشی از این کتاب آمده است: «برای آمادگی جسمانی، پیادهروی زیاد میرفتیم. باید شیوهی نزدیک شدن به دشمن بدون اینکه متوجه ما بشه رو تمرین میکردیم. تمام تجهیزات نظامی رو طوری باید به خودمون میبستیم که ...».
بیسردار
معرفی کتاب
این اثر، رُمانی است که بر اساس تحولات دوران مشروطه نگاشته شده است و همبستگی اجتماعی اقشار مختلف ایران را به تصویر میکشد و بهویژه به نقش تأثیرگذار زنان در مبارزات آزادیخواهانه میپردازد. حضور یک زن کلیمی در داستان نیز همزیستی و اتحاد میان اقلیتهای مذهبی و دیگر اقشار جامعه را برجسته میکند. این کتاب نهتنها به بررسی جنبههای تاریخی میپردازد، بلکه لایههایی از تعاملات انسانی و اجتماعی را در جریان مبارزات مشروطه آشکار میسازد.
چاه سرخ
معرفی کتاب
نویسنده این رُمان با خلق شخصیتهای تخیلی، داستان تازهای را برای بازگو کردن تاریخ آفریده است. این اثر لحظات دردناک و حماسی نبرد ملی «چالدران»، نخستین نبرد شاه اسماعیل (دولت صفوی) با سلطان سلیم عثمانی در 31 مرداد سال 893 شمسی که در نزدیکی شهر خوی در دشت چالدران اتفاق افتاد را برای مخاطب روایت میکند. وقایع رُمان در سه منطقه اردبیل، تبریز و دشت چالدران میگذرد و سایه روشنی از نبردها و زندگی شاه اسماعیل صفوی را به تصویر کشیده است. شخصیت اصلی و محوری داستان دختری به نام «زلیخاست» که محافظ همسر شاه اسماعیل (تاجلی بیگم) است و با او در جنگها و نبردها شرکت میکند. در بخشی از کتاب میخوانیم: «نیزهام را دادم جای عصا زیر بغلش گرفت. لنگ زد و جلوتر رفت. آرام قدم برداشتم. از آن من نبود؛ فاصله چند قدمیام را با او نگه داشتم و نخواستم شانهبهشانهاش بروم و صدای نفسش را بشنوم و جانم گُر بگیرد!»
هناسه
معرفی کتاب
این رمان بر اساس یک داستان واقعی با نگاهی به زندگی یک خانواده عراقی و ظلم رژیم بعث عراق به کردنشینان و اهالی حلبچه نوشته شده است. داستان کتاب در حلبچه، کوهستانهای کردستان، شکارگاه پرور سمنان و شهر سمنان اتفاق میافتد. هناسه نام مادر خانوادهای از کردستان عراق است که تحت ظلم رژیم بعث قرار میگیرند. ظلم و فشار روی این خانواده در حدی است که مجبور به ترک وطن و مهاجرت به ایران میشوند و این خود شروع ماجراهای پرفراز و نشیبی برای این خانواده است. رمان تأثیرات جنگ بر بنیان خانواده، تبعات دوری، دلهره و دلتنگی آدمها را شرح میدهد و سعی دارد تلاش و استواری یک زن را برای حفظ خانوادهاش نشان دهد.