پتوی خیلی بزرگ بابا
معرفی کتاب
بابا با یک پتوی بزرگ که روی دوشش است، از اتاق بیرون میآید. چه برق شیطنتآمیزی در نگاهش است! می پرسم این پتو برای چیست؟ میگوید: خوب به این پتوی جادویی نگاه کن. تا سه بشمری ... عوض میشود....فکر میکنید با یک پتوی بزرگ چه بازیهایی میشود کرد؟ بابای بچهها در این کتاب کلی بازی جالب و هیجانانگیز بلد است که فقط با یک پتو میتوان انجام داد.
فرانکلین و دوست بزرگتر
معرفی کتاب
مجموعه کتابهای فرانکلین حاوی داستانهایی آموزنده با تصاویری رنگارنگ است که مسائل زندگی را از زبان لاکپشتی به نام "فرانکلین" و دوستانش شرح میدهد. به کودکان مهارت زندگی میآموزد و به آنها کمک میکند تا با محدودیتهای خود کنار آمده و بر آنها غلبه کنند..
در این کتاب، فرانکلین دوست دارد زودتر بزرگ شود و کارهایی را بکند که بچههای بزرگتر میکنند. ولی انگار کارهای بزرگترها خیلی هم ساده نیست. آیا بهتر نیست برای بزرگ شدن عجله نکند؟ ...
در این کتاب، فرانکلین دوست دارد زودتر بزرگ شود و کارهایی را بکند که بچههای بزرگتر میکنند. ولی انگار کارهای بزرگترها خیلی هم ساده نیست. آیا بهتر نیست برای بزرگ شدن عجله نکند؟ ...
دوست ندارم منتظر بمانم!
معرفی کتاب
این داستان درباره کودکی به نام لولا است که صبر ندارند و بسیار عجول هستند. لولا نمیتواند نوبت دیگران را رعایت کند. او هروقت مجبور میشود برای چیزی صبر کند، ناراحت و عصبانی میشود و با همه قهر میکند. خواهر لولا از سفر برمیگردد و متوجه میشود که لولا نمیتواند صبر کند. او به لولا راهکاری یاد میدهد تا بتواند موقعی که مجبور است صبر کند، ذهنش را مدیریت و به چیزهایی به جز آن موقعیت استرسزا فکر کند.
اولیور، قطار اوراقی
معرفی کتاب
این داستان چهاردهمین کتاب از مجموعه «قصههای قطاری» است. الیور قطاری قدیمی است که رئیس ایستگاه میخواهد او را از رده خارج و به اوراقی منتقل کند. یک شب که او در اوراقی تنها بود صدای دوستش را شنید و ماجرای از رده خارج شدنش را برای او گفت. دوستِ اولیور و باقی قطارها به او کمک کردند تا از اوراقی بیرون بیاید. رئیس که همدلی و دوستی میان قطارها را دید، از تصمیمش پشیمان شد و الیور را به خط برگرداند.
این داستان اهمیت دوستی و همدلی را به کودکان یادآوری میکند و سعی دارد آنها را نسبت به وضعیت دوستان و اطرافیانشان، خصوصاً اگر در شرایط خوبی نباشد، مسئولیتپذیر کند.
این داستان اهمیت دوستی و همدلی را به کودکان یادآوری میکند و سعی دارد آنها را نسبت به وضعیت دوستان و اطرافیانشان، خصوصاً اگر در شرایط خوبی نباشد، مسئولیتپذیر کند.
بیل و بن، قطارهای فداکار
معرفی کتاب
این داستان دوازدهمین جلد از مجموعه قصههای قطاری است. بیل و بن دو قطار بودند که رئیس ایستگاه تصمیم گرفت آنها را برای مأموریتی به معدن بفرستد. قطارهای معدن آن دو را مسخره میکردند و آزار میدادند تا اینکه یک روز اتفاق بدی افتاد. معدن ریزش کرد و قطارها و کارگران زیادی زیر آوار ماندند. بیل و بن آن روز به خوبی به دوستانشان کمک کردند و آنها را از زیر آوار بیرون کشیدند. پس از این حادثه، باقی قطارها قدر بیل و بن را بیشتر میدانستند و با آن دو دوست شدند.
کتاب حاضر در تلاش است تا به کودکان بگوید حتی اگر در شرایطی بودید که دیگران با شما چندان دوستانه رفتار نمیکردند، شما مانند آنها نباشید و هنگام مشکلات به دیگران کمک کنید. مطمئن باشید که نتیجه کمککردن خود را به خوبی میبینید.
کتاب حاضر در تلاش است تا به کودکان بگوید حتی اگر در شرایطی بودید که دیگران با شما چندان دوستانه رفتار نمیکردند، شما مانند آنها نباشید و هنگام مشکلات به دیگران کمک کنید. مطمئن باشید که نتیجه کمککردن خود را به خوبی میبینید.
قصههای کوچولو برای بچههای کوچولو
معرفی کتاب
این کتاب مشتمل بر داستانهای کوتاه فارسی با عناوین «بادکنک شکمو»، «خواب شیرین»، «کیف قرمز»، و...، با تبیین موضوعات اجتماعی و فرهنگی است. داستان «جوراب تنبل» که به موضوع «نظافت و اهمیت آن» میپردازد درباره جوراب تنبلی است که مدتهاست به حمام نرفته است و همین موضوع باعث شده تا هماتاقیهایش از دست او ناراحت شوند و... .
د مثل دوستی: برای پرورش عقلانیت در روابط اجتماعی
معرفی کتاب
کتاب حاضر به یکی از مهمترین موضوعات زندگی اجتماعی کودکان یعنی دوستی پرداخته است و با طرح پرسشها و پاسخها سعی دارد در این زمینه کودکان را با اصلیترین مسائل دوستی آشنا سازد. کتاب حاوی 70 پرسش و پاسخ از جمله: «فواید دوست خوب داشتن چیست؟ دوست واقعی کیست؟ چرا باید با کسی دوست شد؟ آیا اشکالی دارد به خانه دوست زنگ زد؟ زمانیکه دوستم غمگین بود، چطور خوشحالش کنم؟ آیا اشکالی دارد اصلا با کسی دوست نشویم؟ و…» میباشد.
چه جشن تولدی؟ !
معرفی کتاب
روز تولد زنبورک است. قرار است جشنی برای او برپا شود اما زنبورک فراموش کرده که باید دوستانش را به مهمانی دعوت کند. او به سمت مزرعه راه افتاد تا سوسک، حلزون، پروانه و باقی دوستانش را به جشن تولد دعوت کند، اما وقتی به خانه آنها رسید یاد بدترین ویژگی دوستانش افتاد و از دعوتکردن آنها منصرف شد؛ اما مادر زنبورک که میدانست اینطوری نمیشود تولد برگزار کرد، برای همین فکر بهتری در سرش بود...