Skip to main content

عمو نوروز و پیرزن

معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «قصه‌هایی از ادبیات شفاهی ایران»، داستان عمونوروز و پیرزن را روایت می‎‌کند. مردم با ذوق و شوق درو پنجره‌هایشان را باز می‌کردند یا به باغ و صحرا می‌رفتند تا آمدن عمونوروز را ببینند؛ اما یک نفر بیشتر از همه دوست داشت او را ببیند و هرسال روز اول بهار، بعد از آب و جارو کردن خانه، کنار سفره هفت‌سین می‌نشست و منتظر او می‌شد؛ اما... .

خاله پیرزن

معرفی کتاب
خانه خاله‌پیرزن خیلی‌خیلی کوچک بود. یک شبِ سرد، پیرزن زود شامش را خورد و خوابید؛ اما هنوز به خواب نرفته بود که صدای در بلند شد! وقتی پیرزن در را باز کرد، گنجشک‌کوچولو را دید که از سرما می‌لرزید. او از پیرزن خواست تا آن شب را در خانه او مهمان باشد. پیرزن قبول کرد و گنجشک را راه داد؛ اما چنددقیقه بعد دوباره صدای در بلند شد! و... مهمان‌های ناخوانده یکی پس از دیگری از راه می‌رسیدند و از پیرزن می‌خواستند که شب را آنجا بمانند؛ اما آیا خانه به آن کوچکی برای همه آن‌‌ها جا دارد؟

ننه ماهی

معرفی کتاب
در میدان شهر جشن بزرگی برپاست. همه دخترها جمع می‌‎شوند تا پسر پادشاه آن‌‍‌ها را ببیند. «گیس‌گلابتون» هم دلش می‌خواهد به میدان شهر برود؛ اما او باید در انبار خانه‌شان بماند و یک کوه عدس و لوبیا و نخود و ماش را از هم جدا کند و برای شام یک ماهی بزرگ بپزد. گیس‌گلابتون تا آخر شب هم نمی‌تواند این کار را تمام کند؛ اما شاید مرغ‌های دریایی و ماهی‌ها بتوانند کمکش کنند!

نخودک و دیو کلک

معرفی کتاب
پیرزن و پیرمرد بچه‌دار نمی‌شدند تا اینکه یک دختر ریزه‌میزه و فسقلی به نام «نخودک» وارد زندگی‌شان شد. وقتی نخودک با بچه‌ها توی کوچه بازی می‌کرد، ناگهان سروکله دیو کلک پیدا شد و به بهانه اینکه هوا تاریک شده و بچه‌ها نمی‌توانند به خانه برگردند، آن‌ها را به خانه‌ خودش برد و می‌خواست در فرصت مناسبی بچه‌ها را بخورد؛ اما نخودک... .

کچل تنبل و دیو پخمه

معرفی کتاب
کچل همیشه خواب بود و توی رختخواب تا روزی که مادرش خسته شد. او می‌خواست کچل را دنبال کار بفرستد، پس از توی اتاق تا دمِ در سیب چید و به این ترتیب، کچل را از خانه بیرون کرد؛ اما کچل در راه به دیو غول‌آسایی رسید که… .

دختر کوچولو و شیرین

معرفی کتاب
«لوئیزه» یک شیر دارد، شیری بزرگ که با هم در یک خانه زندگی می‌کنند. شیر همه‌جا همراه دخترک است؛ حتی در مدرسه و کلاس درس! ولی همه طوری رفتار می‌کنند، انگار شیر را نمی‌بینند؛ نه بچه‌ها، نه آقای معلم و نه حتی مادر لوئیزه در خانه! تا اینکه اتفاق عجیبی رخ می‌دهد. آن‌ها همسایه جدیدی پیدا می‌کنند. او شکارچی است، با یک تفنگ شکاری بزرگ! شیر گویی از ترس فلج شده است. لوئیزه او را پنهان می‌کند و امیدوار است که شکارچی هیچ‌وقت شیر را پیدا نکند. تا اینکه روزی... .

آن دور دور

معرفی کتاب
ببر جوان از بالای قله کوه به دوردست‌ها نگاه کرد و در آن دورِ دور، چیزهای گرد و سیاهی دید که دلش می‌خواست بداند آن‌ها چه هستند، برای همین از قله پایین آمد و به طرف آن دورِ دور حرکت کرد. چند ردیف درخت را پشت سر گذاشت، از جویبار رد شد و از کنار گورخرها. بعد به فیل‌ها رسید و سپس به آن دورِ دور . پس آن چیزهای گرد سیاه کجا بودند!؟

ریزه

معرفی کتاب
گربه ریزه گم شده بود و ریزه حسابی غصه‌دار بود. در راه مردی را دید. وقتی برای او ماجرا را تعریف کرد، مرد گفت چیزهای مهم‌تری گم کرده است. ریزه به راهش ادامه داد و افراد مختلفی را دید که مسائل مهم‌تری داشتند و هیچ‌کس به غم او توجهی نمی‌کرد تا اینکه به اسکیموها رسید، آنجا سگ کوچکی دید و... .

داستان گل حسرتی

معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره گلی است که چند روز مانده به بهار می‌روید. گلِ حسرتی از شکافی در زمین خودش را بالا می‌کشد و با درخت بلوط، پرنده، چشمه و مورچه هم‌صحبت می‌شود، او هرسال تلاش می‌کند که بهار را ببیند؛ اما دقایقی قبل از رسیدن بهار... .

جعبه به دوش

معرفی کتاب
وقتی لاک‌پشت‌کوچولو به دنیا آمد، لاک نداشت. پدر و مادرش به جای لاک، یک جعبه برایش انتخاب کردند و گفتند: «ارزش یک لاک‌پشت، خیلی بیشتر از لاک اوست»؛ لاک‌پشت‌کوچولو، لاکش را دوست داشت؛ اما روزی چند لاک‌پشت غریبه به او گفتند که لاکش خیلی عجیب‌وغریب است. ناگهان لاک‌پشت‌کوچولو احساس کرد که جعبه برایش خسته‌کننده و غیر قابل تحمل است، پس آن را رها کرد و رفت تا لاک بهتری پیدا کند و... .