Skip to main content

سبد مادربزرگ

معرفی کتاب
در این داستان مادربزرگ سبدی دارد که او را به یاد گذشته هایش می اندازد. او بسیار به سبد علاقه مند است و هر وقت یاد گذشته ها می افتد از نوه اش می خواهد که سبد را برایش بیاورد. یک روز که نوه به سراغ سبد می رود، متوجه می شود که گربه ای داخل سبد بچه گذاشته است . او از این مسأله بسیار خوشحال می شود و به بهانه های مختلفی از بردن سبد نزد مادربزرگ طفره می رود تا اینکه بالاخره مادربزرک متوجه موضوع می شود.

رودخانه‌ای که راهش را گم کرده بود

معرفی کتاب
سه داستان این کتاب، درباره رودخانه و درخت و حیوانات است. در اولین داستان، رودخانه‌ای که راهش را گم کرده و بسیار خسته است، با کمک ماه به طرف دریا می‌رود و در آن به آرامش می‌رسد. داستان دوم درباره زورگویی گاو و فیل به گوسفندان است و داستان سوم، قصه درخت تنهایی را روایت می‌کند که به پرنده‌ای زخمی کمک می‌کند.

دکمه بازیگوش

معرفی کتاب
در این کتاب سه داستان کوتاه ارائه شده است. داستان اول درباره دکمه‌ای است که در جوی آبی می‌افتد و با کرمی دوست می‌شود. در داستان دوم، لنگه جورابی روی طناب در حال خشک شدن است که خواب‌های بدی می‌بیند. داستان سوم به هسته آلویی مربوط می‌شود که در گوشه‌ای افتاده و در حال خیال‌پردازی است.

در هر دل آوازی هست

معرفی کتاب
سنجاب و سمور در حال دعوا کردن هستند و سر و صدای زیادی راه انداخته‌اند. هر یک از حیوانات جنگل سعی می‌کنند، بفهمند مشکل چیست؛ اما سمور و سنجاب مرتب صحبت دیگری را قطع می‌کند و دوباره سر و صدا بالا می‌گیرد. هیچ‌کس فرصت صحبت به دیگری نمی‌دهد و غوغایی به پا می‌شود. سرانجام وقتی همه سکوت می‌کنند و به سخنان یکدیگر گوش می‌دهند، مشکل حل می‌شود.

باغ یوشی

معرفی کتاب
کتاب هشت داستان کوتاه دارد. قهرمان تمام داستان‌ها، پسری کوچک به نام «یوشی» است. او پسری بازیگوش است که رؤیایی بزرگ در سر دارد؛ رؤیای خریدن یک باغ، تمام آرزوی اوست و به همین دلیل هیچ چیزی برای یوشی به اندازه طبیعت جذابیت ندارد. یکی از این داستان‌ها، «باغ غریبه‌ها» نام دارد که روایتگر رؤیاهای این پسربچه است.

دایناسورها نمی‌ترسند

معرفی کتاب
این کتاب درباره پسر کوچولویی است که از هیچ‌چیز نمی‌ترسد و به همین علت حیوانات بزرگ و ترسناک در برابر او کوچک و کوچک‌تر می‌شوند. پسرک با دایناسور خیلی‌خیلی بزرگی روبه‌رو می‌شود؛ ولی اصلاً نمی‌ترسد. او با دایناسور دوست می‌شود و دایناسور به یک تمساح تبدیل می‌شود. پسر کوچولو از تمساح هم نمی‌ترسد و تمساح به یک سوسمار تبدیل می‌شود و... .

خرگوش کوچولوهای صحرایی

معرفی کتاب
در جنگل فیل و اسب آبی برای اینکه راهشان را باز کنند، بچه‌خرگوش‌ها را می‌ترسانند. بچه‌خرگوش‌ها تا خانه می‌دوند و هراسان ماجرا را برای مادرشان تعریف می‌کنند. خانم خرگوش تدبیری می‌اندیشد و درسی به فیل و اسب آبی می‌دهد که هرگز فراموش نمی‌کنند.

خاله بالا و ننه سرما

معرفی کتاب
«ننه‌سرما» با تمام قدرت تلاش می‌کند تا هر چه بیشتر برف و باران ببارد و همه‌جا سرد شود. بچه‌ها و حیوانات سعی می‌کنند او را از شهر بیرون کنند؛ ولی نتیجه‌ای نمی‌گیرند تا اینکه ننه‌سرما مریض می‌شود. حالا او خسته و بی‌جان است و بچه‌ها و حیوانات با هم او را فراری می‌دهند.

چطور تمساح‌ها را می‌شمارند؟

معرفی کتاب
میمون حقه‌باز است و همیشه به همه کلک می‌زند. روزی چشمش به درخت انبه‌ای در آن طرف رودخانه می‌افتد. او گرسنه است و می‌خواهد به درخت انبه برسد. میمون با حیله‌ای تمساح‌ها را یک‌جا جمع می‌کند و از روی آن‌ها عبور می‌کند و به آن طرف رودخانه می‌رسد. تمساح‌ها متوجه حقه‌بازی میمون می‌شوند و برای همین است که عاشق خوردن میمون هستند.

توله‌خرس‌های بازیگوش

معرفی کتاب
پدرِ توله‌خرس‌ها به دنبال کسی می‌گردد که وقتی خانه نیست، از توله‌هایش مراقبت کند؛ چون آن‌ها خیلی بازیگوش و حرف‌نشنو هستند. خرس پدر به هر کسی که بتواند این کار را انجام دهد، سه کیک عسلی می‌دهد. کلاغ و گرگ حاضرند از توله‌ها مراقبت کنند؛ ولی او قبول نمی‌کند؛ اما چرا خرس پدر نمی‌خواهد آن‌ها مراقب بچه‌هایش باشند؟