داستان

این داستان درباره دو دوست است. «هن‌اوم» خطای «اوسانگ» را می‌پوشاند و اوسانگ به هن‌اوم که راهی طولانی در پیش دارد، اسب عزیزش را قرض می‌دهد. دوستی این دو سال‌های سال ادامه پیدا می‌کند و باعث پیشرفتشان می‌شود. آن‌ها در زمان جنگ ژاپن و کُره با همکاری هم باعث پیروزی کشور کُره می‌شوند. دوستی عمیق میان این دو هنوز هم میان مردم کُره مشهور است.

این کتاب حاوی هشت داستان تخیلی و کودکانه است که در هر یک از آن‌ها به تفهیم یک موضوع اخلاقی و اجتماعی مانند محبت مادرانه، کمک به دیگران، زیرک بودن، تصمیم‌گیری درست و... پرداخته می‌شود.

حاکم شهر میهمانی بزرگی بر پا کرده و همه مردم با بهترین لباس‌های خود به قصر می‌روند. ملا نصرالدین با لباس‌های معمولی و از راه مزرعه راهی میهمانی می‌شود؛ ولی نگهبانان او را با آن سر و وضع راه نمی‌دهند. ملا به خانه باز می‌گردد و لباس و کفش‌هایش را عوض می‌کند و وارد قصر می‌شود؛ ولی نقشه‌ای در سر دارد.

«فایتون» جوانی زیبا و درستکار بود و به قهرمانان افسانه‌ای احترام می‌گذاشت. او خود را انسانی معمولی می‌دانست. فایتون پدر نداشت؛ ولی یک روز متوجه می‌شود که پدرش نگهبان خورشید است. او قصد دارد پدرش را پیدا کند و با او همراه شود. فایتون می‌خواهد ارابه خورشید را به حرکت درآورد؛ اما آیا او موفق می‌شود؟

این داستان روایتی از مردمان قبیله «زولو» است که موضوعاتی مانند نظم، ادب، زندگی ساده و صرفه‌جویی را در زندگی خود رعایت می‌کنند. این داستان طنز درباره رفتار بی‌ادبانه «مکنسیه»، بچه‌خوک شروری است که در برابر دوستانش دارد. مکنسیه آن‌ها را مسخره می‌کند؛ اما زمانی که سگی به او حمله می‌کند، از دوستانش کمک می‌خواهد و تازه می‌فهمد که به چه دردسری افتاده است.

این داستان یکی از قصه‌های عامیانه ژاپنی است که در آن روش زندگی و تفکر مردم ژاپن به خوبی نشان داده می‌شود. موضوع اصلی این داستان پایبندی به قول و حفظ عهد و پیمان است که تحت تأثیر روحیه سامورایی در جامعه ژاپن قرار دارد.

این داستان درباره انواع مختلف عشق سخن می‌گوید. سلطان «بوکو» دخترش را دوست دارد. شاهزاده «باندونگ»، «لارا» را دوست دارد و شاهزاده «لارا» و سلطان «دراما»، مردم کشورشان را دوست دارند. وقتی انواع مختلف عشق با هم تضاد پیدا می‌کنند، چه اتفاقی می‌افتد؟ شاهزاده «لارا» چه تصمیمی برای عشق رویایی‌اش می‌گیرد؟

این داستان درباره گروهی از یهودیان است که حدود 300 سال پیش در اروپای شرقی زندگی می‎کردند. این گروه سعی داشتند جسم و روح خود را تربیت کنند و زندگی خود را با عشق و سادگی بسازند. در این داستان اهمیت تلاش برای ساختن زندگی نشان داده شده است.

نویسنده در این داستان طنز، عیب‌های مردم زمان خود و مشکلات کشورش را بیان می‌کند. او در داستانش نظام طبقاتی حاکم را به تمسخر می‌گیرد و ثروتمندان و کسانی را که به جایگاه اجتماعی‌شان افتخار می‌کنند، انسان‌هایی دو رو و ریاکار معرفی می‌کند.

این داستان پیرزنی بخشنده است که قاتل نوه‌اش را می‌بخشد. در منطقه «تامبونان» مالزی، با گرم شدن هوا و پایین رفتن سطح آب، تمساح‌های گرسنه برای پیدا کردن غذا به قسمت‌های کم‌عمق رودخانه می‌آیند و جان روستاییان به خطر می‌افتد. این داستان به بخشندگی و چشم‌پوشی از خطای دیگران می‌پردازد.