سه پیشی و یک آرزو
معرفی کتاب
در این داستان سه پیشی با اسمهای پیتی، پاتی و پوس با هم دوست بودند و از روی پشتبام به ستارهها نگاه میکردند. پوس گفت:«هرکس یک ستاره دنبالهدار ببیند، هرچه آرزو کند برآورده میشود». پیتی از آن شب به آسمان خیره بود. هیچ کار دیگری نمیکرد بهجز انتظارکشیدن برای دیدن ستاره دنبالهدار. دوستانش که دیدند جان و سلامت پیتی در خطر است، با استفاده از چراغقوه، در آسمان نوری ایجاد کردند و یک ستاره دنبالهدار مصنوعی را به پیتی نشان دادند. پیتی که فکر کرد آن ستاره واقعی است، سریع آرزویش را گفت؛ آرزویی که دوستی و محبت بین آن سه دوست را بسیار محکمتر کرد.
پنگوئن گیج
معرفی کتاب
داستان حاضر درباره کودکی عجیب و شگفتآمیز به نام زویی است. زویی میتواند با حیوانات حرف بزند و حرفهای آنها را میفهمد. زمان تعطیلات فرا رسیده و زویی تصمیم گرفته است هر روز را در مکانهای موردعلاقهاش همچون باغوحش بگذراند. او صبحها به باغوحش میرود و با حیوانات حرف میزند. در این باغوحش پنگوئنی آمده است که خودش نمیداند پنگوئن است! این داستان درباره ارتباط زویی با حیوانات باغوحش و پنگوئن کوچولو است.
تولهشیر تنها
معرفی کتاب
زویی عاشق حیوانات است و از کودکی یاد گرفته هر جیرجیر، میومیو و... چه معنایی دارد. او زیاد به باغوحش میرفت و یکی از همان روزها با اتفاقی جدید روبهرو شد. توله شیری به باغوحش آمده بود. گرسنه و تنها و آسیبدیده بود. زویی همان موقع تصمیم گرفت به توله شیر کمک کند اما این کار برایش خطرات زیادی داشت و او را در دردسری طولانیمدت انداخت.
آیا زویی توانست تصمیمش را با موفقیت جلو ببرد و توله شیر را بزرگ کند؟
آیا زویی توانست تصمیمش را با موفقیت جلو ببرد و توله شیر را بزرگ کند؟
سه پیشی و یک هیولا
معرفی کتاب
این کتاب داستان درباره «ترس» است. ترسیدن سه گربه کوچولو از هیولایی که خیال میکنند وجود دارند اما این فقط تصور نادرست آنهاست. یک روز که گربهها مشغول بازی در برفها بودند، سگ کوچولویی را پیدا میکنند و او را از یخزدن نجات میدهند. شب که فرا میرسد، گربهها سایه ترسناکی را میبینند و فکر میکنند او هیولاست، اما آن سایه مادر سگ کوچولو بود که به دنبال فرزندش آمده بود.
این کتاب سعی دارد کودکان را نسبت به ترس و شجاعتهایشان آگاه کند تا با تصورات خودشان، از هرچیزی هیولا نسازند.
این کتاب سعی دارد کودکان را نسبت به ترس و شجاعتهایشان آگاه کند تا با تصورات خودشان، از هرچیزی هیولا نسازند.
گرگی که دلش جشن تولد میخواست
معرفی کتاب
گرگه می خواهد برای تولدش جشن بزرگی بر پا کند ولی دوستانش علاقه مند به نظر نمیرسند. گرگ غمگین و ناامید به جنگل پناه میبرد… با غول چراغ جادو روبه رو میشود، غول آماده است که سه آرزوی گرگ را برآورده کند...آخرین آرزوی گرگ برگشتن به خانه است. در خانه اتفاقات غیرمنتظرهای برایش اتفاق میافتد...
این کتاب قصد دارد کودکان را با تجربههایی آشنا کند که شاید خودشان نتوانند آنها را به دست بیاورند، اما از طریق این داستان و با کمک عالم خیال به آنها میرسند.
این کتاب قصد دارد کودکان را با تجربههایی آشنا کند که شاید خودشان نتوانند آنها را به دست بیاورند، اما از طریق این داستان و با کمک عالم خیال به آنها میرسند.